وبلاگ

توضیح وبلاگ من

بررسی و مقایسه توکل و رضا در دیوان حافظ و مثنوی مولوی(ج۲ ۱)- قسمت ۱۵

 
تاریخ: 22-12-99
نویسنده: نجفی زهرا

با قضا پنجه مزن ای تـند و تیــز تا نگیرد هم قضا بر تـــو ستیز
مولوی در ابیاتی دیگر از دفتر اول که در بابِ مقام رضاست به اولیایی اشاره می کند که اهل دعا نیستند و این دعا نکردن آن ها از راضی بودن آن ها به قضای الهی ناشی می شود :
قوم دیگر می شــناسـم ز اولیا که دهــانشان بسته باشد از دعـا
از رضا که هست رامِ آن کـرام جستن دفعِ قــضاشان شد حـرام
در قضا ذوقی همی بینند خاص کفرشان آید طلب کردن خـلاص
حسن ظنی بر دل ایشان گـشود که نپوشد از غــمی جامه کـبود
(مولوی،۱۳۸۳ ، دفتر سوم ، ابیات ۱۸۷۸-۱۸۸۳)
یکی از نخستین منابعی که به تفصیل درباره اندیشه ملامت و فرقه یا مشرب ملامتی بحث می کند ، هجویری است. وی ملامت را در پاکیزه و پالوده ساختن محبّت مؤثر می داند. و ریشه اندیشه ملامتیه را به آیه اس از قرآن مجید می رساند که در حق مؤمنان حقیقی و دوستداران خداست : «… و لا یخافون لومه لائم (مائده ، آیه ۵۴) [ ایشان از ملامت هیچ ملامتگری- در راه عشق و ایمان خود- باکی ندارند.] و می گوید که اهل حق همواره آماجِ ملامتِ خلق بوده اند.(هجویری ، ۱۳۳۶ : ۶۸) و به سیره رسول اکرم (ص) استناد می کند که تا وحی بر او نازل نشده بود نزد همه نیکنام و چون «خلعت دوستی در سرِ وی افکندند ، خلق زبان ملامت بدو دراز کردند.گروهی گفتند کاهنست ، و گروهی گفتند شاعرست و گروهی گفتند کافرست و گروهی گفتند مجنونست و مانند این.»( همان : ۶۹) سپس خودپسندی را بزرگ ترین آفت در راه سلوک می شمارد و می گوید : « آن که پسندیده حق بود ، خلق وی را نپسندند و آن که گزیده تن خود بود حق ورا نگزیند.» (همان : ۷۰) وی ابوصالح حمدون قصار (متوفی ۲۷۱ ق) را مؤسس ملامتیه می شمارد و سخن معروف او را نقل می کند که گفت : الملامه ترک السلامه. ( همان : ۷۴) امّا گویا پیش از حمدون قصّار ، یکی از مشایخ او به نام سالم باروسی به نشر تعلیمات ملامتی پرداخته. ابوحفص حدّاد نیشابوری نیز همزمان و همانند حمدون این اندیشه را در نیشابور ترویج می کرده است.(زرین کوب ، ۱۳۵۷ : ۳۳۷ ، ۳۴۲)
باری ملامتیه ، فرقه و سلسله خاصی در میان سایر فرقه های صوفیه نبوده اند. شاید بتوان گفت اصول اندیشه ملامتی میان اغلب فرقه های صوفیه مشترک است. همه صوفیان نظراً از ریا و خودپسندی و مغرور شدن به زهد و تزکیه نفس گریزان بوده و از رعونت نفس و جاه و جلال دنیوی رویگردان بوده اند اما در عمل از همان صدر اول صوفیان بی صفا نیز وجود داشته اند. هجویری در بحث از ملامت و ملامتیه ، از ملامتی نمایان که از این پادزهرِ ریا ، خود زهرِ تازه ای ساخته اند انتقاد می کند و می گوید :« مقصود ایشان از ردّ خلق ، قبول ایشان است.» (هجویری ، ۱۳۳۶ : ۷۳) و بصیرت شگرفی از احوال آنان دارد : « امّا بنزدیک من طلب ملامت عین ریا بود و ریا عین نفاق. از آن چه مراعی راهی رود که خلق ورا قبول کند و ملامتی بتکلّف راهی رود که خلق ورا رد کند و هر دو گروه اندر خلق مانده اند و از ایشان برون گذر ندارند.» ( همان : ۷۵)
عزّالدین محمود کاشانی گوید : «ملامتیه جماعتی باشند که در رعایت معنی اخلاص و محافظت قاعده صدق غایت جهد مبذول دارند و در اخفای طاعات و کتم خیرات از نظر خلق ، مبالغت واجب دانند.» ( کاشانی، ۱۳۲۵ : ۱۱۵) و در انتقاد از اندیشه و نگرش آنان برآنست که کوشش در پنهان کاری از دیده مردم ، خود حاکی از این است که برای نفس خود و نگاه مردم ، وجود و اعتباری قائلند ؛ و این توحید را خدشه دار می سازد.(همان : ۱۱۵) باری فرقه ای که بیش از همه و شاید تندروتر از همه فرقه های صوفیانه اندیشه ها و اصول ملامتی را به عمل درمی آورده و شاید گاه به قول هجویری از آن طرف بام می افتاده ، قلندریه است. حافظ نسبت به قلندر و قلندریه بی اعتقاد نیست بلکه حتّی از آنان به نیکی یاد می کند ؛ و اصول ملامتی گری را می پذیرد و در زندگی شاعرانه و شعر زنده خود خرج می کند.
بعضی از محققان معاصر او را بکلی ملامتی می دانند نه قلندر ( حافظ شناسی ، بامداد ، صص ۹۹-۹۳). حال آن که وجوه شباهات بین ملامتیه و قلندریه فراوان است و رابطه آن ها همانا رابطه عام و خاص است. محققان دیگر او را دارای مبانی این هر دو ولی فرارونده تر از آن و سالک طریق رندی که وضع خود حافظ است می شمارند و حق با ایشان است.۱(زرین کوب ، ۱۳۵۷ : ۲۳۳-۲۳۲ ؛ مرتضوی ، ۱۳۴۴ : ۱۴۸-۱۱۳) امّا اصول ملامتی گری حافظ عبارت اند از :
۱-تن به ملامت سپردن و از بدگویی اهل ظاهر نهراسیدن و نرنجیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیــم که در طریقـــت ما کافـــریســت رنجیـــدن
(حافظ،۱۳۷۴ : ۴۰۰ )
در طریقت رنجش خاطـــر نباشد می بیار هر کدورت را که بینی چون صفائی رفت رفت
(همان : ۸۷)
عاشق چه کند گـر نکـــشد بارِ ملامــت با هیـــچ دلاور ســـپرِ تــــیزِ قضـــا نیست
(همان : ۷۳ )
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست گفـــت با ما منـشین کز تو سلامت برخاست
(همان : ۲۵ )
گفتم ملامت آید گر گرد دوست گـــردم والله مــــا رأینـــــا حبـــــّاً بـــــلا ملامه
(همان : ۴۳۳)
بر ما بسی کمان ملامت کشـــیـده انـــد تا کـــــارِ خـــود ز ابروی جانان گشاده ایم
(همان : ۳۲۶)
هر سرِ مویِ مرا با تـو هـــزاران کارست ما کجاییم و مـــــلامتگــــر بیکار کجاست
(حافظ،۱۳۷۴ : ۲۳)
گـر مـــن از سرزنش مدعیــان اندیشـم شــــیوه رنــــدی و مـــستی نرود از پیشم
(همان : ۳۶۹ )
آن شد اکنون که ز ابنای عـوام انــدیشم محتـــسب نیـــز در این عیش نهانی دانست
(همان : ۵۲

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.

)
۲-پرهیز از جاه دنیوی و صلاح و مصلحت اندیشی و بی اعتنائی به نام و ننگ :
حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربیست عاشق دردی کش اندر بند مال و جاه نیست
(همان : ۷۵ )
نه عمر خضر بماند و نه مـلک اسکـــندر نزاع بر ســـرِ دنیای دون مــــکن درویش
(همان : ۲۹۴ )
عرض و مال از درِ میخانه نشاید اندوخت هر که این آب خورد رخت به دریا فـکنش
(همان : ۲۸۵ )
عرضه کردم دو جهان بر دلِ کــــارافتاده بجز از عشقِ تو باقی همــه فانی دانـــست
(همان : ۵۲)
گر مرید راه عشـقی فکــــر بدنامــــی مکـــن شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمّار داشت
(همان : ۸۱ )
در کــــوی نیــکنـــــامی ما را گــــذر ندادند گــــر تو نــمی پسندی تغییر کن قضا را
(همان : ۹ )
امّا این طور نیست که حافظ واقعاً بدنام و ننگین باشد :
در حقِ مـــن به دردکشـــی ظنّ بــد مبر کالــــوده گشت خرقه ولی پاکدامنم
(همان : ۳۷۱ )
شده ام خراب و بدنام و هـــنوز امیدوارم که به همّتِ عزیزان برسم به نیکـنامی
(همان : ۴۳۳)
آری او با وجود پاکی و پاکدامنی در بند ناموس و ننگ نیست و این ها را بس مجازی و بی اعتبار و سدِّ راه سیر و سلوک می شمارد. همین است که با وجود اقرار به نیکنامی خود آن را نیز مهم نمی شمارد :
نام حافظ رقم نیک پذیرفت ولی پیش رندان رقم سود و زیان این همه نیست
(حافظ،۱۳۷۴ : ۷۸)
آری از منظر بالاتر و والاتری به جهان و آن چه در اوست می نگرد :
چه جای شکر و شکایت ز نقشِ نیک و بد است چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند


فرم در حال بارگذاری ...

« بررسی سازگاری و پایداری گندم های نان زمستانه و بینابین برای عملکرد دانه در مناطق سرد کشور- قسمت ۱۷مقایسه تاثیر دو برنامه تمرین تناوبی شدید بر کورتیزول و تستوسترون بزاقی مردان جوان فعال۹۳ »