وبلاگ

توضیح وبلاگ من

پراشتهایی عصبی//پایان نامه دشواری تنظیم هیجانی

 
تاریخ: 24-12-99
نویسنده: نجفی زهرا

عوامل خطر و پیش آگهی:

 

افرادی که دچار اختلالات اضطرابی می­شوند یا صفات وسواسی نشان می­دهند بیشتر در معرض خطر ابتلا قرار می­گیرند. ارتباط با فرهنگ­ها و محیط­هایی که در آنها برای لاغری ارزش قائل می­شوند، تایید می­کند.مشاغل و مشغولیت­هایی که لاغری  را ترغیب می­کنند مانند مانکنی و ورزشکاری ممتاز نیز با خطر بیشتر ارتباط دارند(سید محمدی1393).

 

علائم و نشانه های جسمی:

 

شماری از علائم و نشانه­های جسمانی بی اشتهایی عصبی ناشی از گرسنگی کشیدن هستند. فقدان قاعدگی عموما وجود دارد، شکایت­هایی در مورد یبوست، دل درد، تحمل نکردن سرما، بیحالی و انرژی اضافی وجود داشته باشد. چشمگیرترین یافته در مورد معاینه بدنی لاغری است. عموما فشارخون پایین، کاهش حرارت بدن و کندکاری قلب قابل ملاحظه وجود دارد(سید محمدی،1393). همچنین خطر خود کشی در بی اشتهایی عصبی بالاست به طوری که میزان گزارش شده 12 در 100000 نفر است(سید محمدی،1393).

 

سبب شناسی:

 

بی اشتهایی روانی به نظر می رسد واکنشی در مقابل خواست­های نوجوان برای استقلال بیشتر و افزایش عملکرد اجتماعی و جنسی است. بیماران مبتلا به این اختلال، اشتغال ذهنی با خوردن و افزایش وزن را جانشین سایر مسائل طبیعی نوجوانی می­کنند. این اشتغال ذهنی­ها به افکار وسواسی شباهت دارند. بیماران مبتلا به بی اشتهایی روانی نوعا فاقد احساس خود مختاری و خود بودن هستند(سادوک و سادوک، 2003).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

بسیاری از این بیماران احساس می­کنند جسم آنها به نوعی تحت کنترل پدر و مادرشان است. گرسنگی کشیدن ممکن است تلاشی برای کسب اعتبار به عنوان فردی خاص باشد. تنها از طریق اعمال خود انضباطی غیر عادی است که بیمار  بی اشتها احساس خودمختاری و خود بودن می­کند(سادوک و سادوک، 2003).

 

متخصصین روانکاوی معتقدند که این بیماران جوان از نظر روانشناختی نتوانسته­اند خود را از مادرانشان جدا کنند. ممکن است بیمار احساس کند که جسم او به تسخیر مادری مزاحم و فاقد هم حسی درآمده است. گرسنگی کشیدن ممکن است ناخودآگاه به معنی متوقف کردن رشد این شیء درونی مزاحم و لذا نابود کردن آن باشد. غالبا یک فرایند همانندسازی با فرافکنی در تعامل بین بیمار و خانواده او در کار است. بسیاری از بیماران بی اشتها احساس می­کنند که امیال دهانی آزمندانه و نامقبولند؛ و به این طریق آن را با فرافکنی رد می­کنند(سادوک و سادوک، 2003).

 

5-2-2-پراشتهایی عصبی:

 

این اختلال سه ویژگی اصلی دارد: دوره های مکرر پرخوری، رفتارهای جبرانی نامناسب مکرر برای پیشگیری از افزایش وزن  و ارزیابی خود بی جهت تحت تاثیر وزن و شکل بدن قرار دارد. پرخوری و رفتارهای نامناسب برای اینکه واجد شرایط این تشخیص باشند باید بطور متوسط حداقل یک بار در هفته به مدت سه ماه روی دهند(سید محمدی،1393).

 

دوره پرخوری به صورت خوردن در مدت زمان مجزا، با مقدار غذایی که قطعا بیشتر از آن است که اغلب افراد در مدت زمان مشابه تحت شرایط مشابه می­خورند. وقوع مصرف غذای بیش از حد باید با احساس نداشتن کنترل همراه باشد تا دوره پر خوری محسوب شود. شاخص نداشتن کنترل ناتوانی در خودداری از غذا یا متوقف کردن خوردن پس از شروع آن است. اختلال در کنترل مرتبط با خوردن ممکن است مطلق نباشد؛ برای مثال امکان دارد فرد در هنگامی که با تلفن حرف می زند به پرخوری ادامه دهد اما هنگامی که دوست یا همسرش وارد اتاق می شود خوردن را متوقف کند(سید محمدی،1393).

 

برخی افراد می­گویند که دوره های پرخوری آنها  دیگر با احساس نداشتن کنترل مشخص نمی­شود بلکه با الگوی کلی­تر خوردن کنترل نشده مشخص می­شود. در صورتی که افراد بگویند  از تلاش برای کنترل کردن خودشان دست کشیده اند، در این صورت باید وجود نداشتن کنترل در نظر گرفته شود. در برخی موارد، پرخوری می­تواند برنامه ریزی شده نیز باشد.

 

نوع غذایی که هنگام پرخوری مصرف می­شود در بین افراد و فردی خاص تفاوت دارد. به نظر می­رسد که پرخوری بیشتر با نابهنجاری در مقدار غذایی که مصرف می­شود مشخص می­شود تا با اشتیاق برای غذایی بخصوص. با این حال افراد هنگام پر خوری­ها گرایش دارند غذاهایی را بخورند که در غیر این صورت از آنها اجتناب می­کردند.افراد مبتلا به پرخوری عصبی معمولا از مشکلات خوردن خود خجالت می­کشند و سعی می­کنند نشانه­های خوردن خود را مخفی کنند. پرخوری معمولا تا حد ممکن مخفی صورت می­گیرد و معمولا تا زمانی ادامه می یابد که فرد به طور ناراحت کننده یا حتی دردناکی سیر شده است(سید محمدی،1393).

 

رایج ترین پیشایند پرخوری، عاطفه منفی است. راه اندازهای دیگر عبارتند از: عوامل استرس زای میان فردی، محدودیت غذایی، احساس­های منفی در رابطه با وزن بدن، شکل بدن، و غذا، بی حوصلگی و پرخوری می­تواند عواملی را که موجب این دوره شده اند در کوتاه مدت به حداقل رسانده یا تسکین دهد، اما ارزیابی خود و ملالت اغلب پیامدهای درنگیده هستند.

 

ویژگی اصلی دیگر پرخوری عصبی استفاده مکرر از رفتارهای جبرانی نامناسب برای پیشگیری از افزایش وزن است که جمعاً با عنوان رفتارهای پاکساز یا پاکسازی به آنها اشاره می­شود. شماری از افراد مبتلا به پرخوری عصبی از چندین روش برای جبران کردن پرخوری استفاده می­کنند. استفراغ رایج ترین رفتار جبرانی نامناسب است. تاثیرات فوری استفراغ، تسکین ناراحتی جسمانی و کاهش ترس از افزایش وزن است. در برخی موارد استفراغ به خودی خود هدف می­شود، و افراد پرخوری می­کنند تا استفراغ کنند یا بعد از خوردن مقدار کمی غذا استفراغ می­کنند. افراد مبتلا به پرخوری عصبی برای استفراغ کردن از روش­های مختلف استفاده می­کنند از جمله اینکه از انگشتان یا ابزارهایی برای تحریک کردن بازتاب عق زدن استفاده می­کنند. افراد عموماً در استفراغ کردن ماهر می­شوند و سرانجام می­توانند به اراده خود استفراغ کنند. به ندرت افراد از شربت یا اپیکا برای استفراغ کردن استفاده می­کنند.رفتارهای پاکسازی دیگر سوء مصرف ملین ها و مدرات را شامل می­شوند. در موارد نادر، از چند روش جبرانی دیگر نیز ممکن است استفاده شود. افراد مبتلا به پرخوری عصبی ممکن است بعد از دوره­های پرخوری، تنقیه­ها را سوء مصرف کنند، اما این به ندرت تنها روش جبرانی مورد استفاده است. افراد مبتلا به این اختلال ممکن است برای اجتناب از افزایش وزن، هورمون تیروئید مصرف کنند. افراد مبتلا به دیابت و پرخوری عصبی ممکن است مصرف انسولین را حذف کرده یا کاهش دهند تا از این راه سوخت و ساز غذای مصرف شده را هنگام پرخوری­ها کاهش دهند. افراد مبتلا به پرخوری عصبی ممکن است به مدت یک یا چند روز روزه بگیرند یا بیش از حد ورزش کنند تا از افزایش وزن جلوگیری کنند. ورزش در صورتی بیش از حد محسوب می­شود که به طور قابل ملاحظه­ای در فعالیت­های مهم اختلال ایجاد کند، در مواقع نامناسب یا موقعیت­های نامناسب صورت گیرد، یا فرد با وجود آسیب یا عوارض جسمانی دیگر به ورزش کردن ادامه دهد(سید محمدی،1393).

 

 

 

بررسی رابطه ­ی بین مکانیزم­های دفاعی، طرحواره­های ناسازگار اولیه و دشواری تنظیم هیجانی با رفتارهای بیمارگونه­ی خوردن


فرم در حال بارگذاری ...

« اختلال مصرف غذای دوری جو//پایان نامه دشواری تنظیم هیجانینظریه های استرس:/پایان نامه درباره فرسودگی شغلی »