“
- خودکارآمدی – آلبرت بندورا ( ۱۹۲۵):
خود در رویکرد بندورا ساختهای شناختی هستند که رفتار را تنظیم میکنند و خودکارآمدی به احساس عزت نفس و ارزش خود، احساس کفایت و کارایی در برخورد با زندگی اطلاق میشود. بندورا خود کارآمدی را ادراک ما از توانایی خود در تولید و تنظیم رویدادها در زندگی ما میداند.
خودکارآمدی ضعیف احساس درماندگی، ناتوانی، غمگینی، نگرانی، ناکامی، و انزوا را به دنبال دارد خودکارآمدی قوی احساس اعتماد به تواناییها، پشتکار در انجام تکالیف، سطح بالای عملکرد سخت کوشی را به دنبال دارد و انتظار موفقیت را از خود دارند (هویت موفق گلاسر).
-
- به اعتقاد بندورا انسان موجودی اجتماعی است و رفتار او باید در پرتو روابط اجتماعی بررسی شود.
-
- انسان دارای ظرفیتهای شناختی وسیعی است و میتواند درباره ارتباط میان رفتار و پیامدهای آن بیندیشد و آن ها را پیشبینی و ارزیابی کند.
-
- در عین حال هر انسان دارای نظام خود نظم بخشی است که با استناد به آن اعمال و رفتار خود را ارزیابی میکند. این ارزیابی بر عملکرد او و به تبع آن بر محیط زندگی او اثر میگذارد .
-
-
- بندورا تعامل چند جانبه میان فرد، محیط و رفتار را «جبرگرایی متقابل» نامیده است که از میان این سه عامل فرد از بقیه مهمتر است به عبارت دیگر نهایتاًً این فرد است که با بهره گرفتن از فرایند خود نظم بخشی شخصاً معیارهایی را برای رفتارهای خود تعیین میکند.
-
- همچنین بندورا اعتقاد دارد که افراد منتظر پیامد عملشان هستند و عملکرد فرد به تقویت یا پاداش وابسته است بهویژه در امر تقلید.
- وجود گرایی (معنادرمانی) – ویکتور فرانکل :
بر اساس ادعای وجود گرایان مبنی بر اینکه در طبیعت انسان به شکل ذاتی معناجویی وجود دارد، ویکتور فرانکل نظریه معنا درمانی خود را ارائه داد.
معنا درمانی : فرانکل میگوید افراد در قبال زندگی مسئولیت و وظایفی دارند یعنی یافتن معنای حال و نگاه به آینده را که اهمیت حیاتی دارد.
فرانکل تأکید زیادی بر مسئولیت پذیری فرد دارد.
- تفکر عقلانی عاطفی – آلبرت اِلیس :
انسانها را باید با تفکر نامعقول شان مواجه کرد
تفکر منطقی، رفتار منطقی را به دنبال دارد (اصلاح تفکر غیرمنطقی و غیرواقع بینانه) فرض الیس بر این است که بسیاری از انواع مشکلات عاطفی نتیجه الگوهای تفکر غیرمنطقی است. این الگوها توسط اشخاص مهم زندگی فرد و فرهنگ و جامعه تقویت میشود. رفتار منطقی مفید و ثمربخش است و رفتار غیرمنطقی نارضایتی و بطالت را به دنبال دارد.
- گشتالت درمانی پولز[۱۰]: (جنبش انسان گرا – وجود گرا)
-
- درمانگر عامل تسریع کننده است.
-
- گشتالت درمانی بر آگاهی، تجربه، حالا، مسئولیتپذیری متکی است.
- بازیهای گشتالتی: تکرار عبارات مهم ، نقش بازی کردن ، اول رفتار را انجام بده .
- رویکرد تاب آوری:
در رویکرد تاب آوری پژوهشگران در مطالعات خود در یافتند بسیاری از انسانها که در معرض آسیب قرار گرفتهاند. میتوانند به سلامت از آن برگذرند و حتی به رشدی بیش از پیش دست یابند. به همین دلیل آن ها به این فکر افتادند که اگر بتوان ویژگیهای تاب آورانهای این انسانها را شناخت میتوان از این ویژگیها در آموزش دیگران بهویژه در زمان کودکی و نوجوانی، استفاده کرد.
سه نکته در تابآوری مهم است:
-
- تاب آوری یک فرایند در زندگی واقعی است. نه داشتن فهرستی از ویژگیها
-
- همه انسانها دارای توانایی تاب آوری هستند اما رفتار تاب آورانه اکتسابی است و یاد گرفته میشود.
- برخی از ویژگیهای تاب آوری درونی است و انسان آن را دارد یا میتواند به دست آورد. اما بعضی از ویژگیهای دیگر آن فقط با پرورش انسان در محیطی تاب آفرین مانند خانواده و مدرسه به دست میآید.
پیوند جویی اجتماعی، مرزبندی آشکار و پیوسته، مهارتهای زندگی به کارگیری این رویکرد (تاب آوری) به این معنی است که به دانشآموزان، خانواده های آنان و کارکنان مدرسه مسئولیت داده میشود و برای آنان فرصتهایی فراهم میشود تا بتوانند در حل مشکلات، تصمیمگیریها و برنامهریزی و یاری رسانی به دیگران مشارکت فعال داشته باشند.
- نظریه روانی – اجتماعی اریکسون :
هویت و اعتماد:
فرد (نوجوان) زمانی به احساس هویت دست مییابد که ارزشهای خود را انتخاب و نسبت به افراد خاصی احساس وفاداری کند وفاداری صرفاً به منزله ظرفیت انسان برای اعتماد به دیگران نیست ظرفیت فرد برای قابل اعتماد بودن را نیز در بر دارد.
اعتماد در رابطه با پیوندجویی بین کودک و مادر ایجاد میشود که دوسویه و تعاملی میباشد.
۲-۴-۶-تفاوت واقعیت درمانی با روانکاری فروید :
۱- واقعیت بیماری روانی :
در روان درمانی کلاسیک به وجود بیماری روانی معتقدند و به تشخیص ، طبقه بندی و در مان می پردازند . در حالی که در واقعیت درمانی اختلالات روانی با رفتار غیرمسئولانه یکی است .
۲- تحسس و تفحص بازسانده در گذشته بیمار :
در روان درمانی کلاسیک بر گذشته فرد و وقایع پیشین زندگی او تأکید می شود در حالی که در واقعیت درمانی بر زمان حال و آینده تأکید می شود .
۳- انتقال :
در روان درمانی سنتی درمانگر پذیرای حالت انتقال است . در حالی که در واقعیت درمانی درمانگر پذیرای انتقال نیست و به منزله یک شخص واقعی وارد جریان درمان می شود و مسأله را حل و فصل میکند .
۴- اعتقاد به ناخودآگاهی :
در روانکاوی سنتی امور ناخودآگاه از امور خودآگاه مهمترند . روی این اصل ، برای تغییر فرد کسب آگاهی و بصیرت نسبت به محتویات ذهن ناخودآگاه لازم است که این امر از طریق تعبیر رویا ، تفسیر موارد انتقالی و تداعی آزاد عملی می شود . اما در واقعیت درمانی ، بیمار را وادار میکنند که درباره رفتارش نه تنها عذر نیاورد بلکه به قضاوت اخلاقی دست بزند .
۵- تأکید بر تعبیر و تفسیر رفتار به جای تأکید بر ارزشیابی :
در روان درمانی سنتی رفتار منحرف را ماحصل بیماری روانی می دانند و معتقدند که بیمار را اخلاقاً نباید مسئول آن دانست ، زیرا کاری در این زمینه از بیمار ساخته نبوده است . حال آنکه در واقعیت درمانی بیمار را با رفتارش مواجه میکنند و یادآوری میشوند که او مسئول رفتارش است و تا خود مسئولیت تغییر رفتارش را به عهده نگیرد ، تغییری هم صورت نخواهد گرفت .
۶- اهمیت بصیرت :
در روان درمانی سنتی اعتقاد بر این است که اگر بیمار به علل ناخودآگاه رفتارش پی ببرد ، خود به خود رفتارهای صحیح را می آموزد و جانشین میکند . در حالی که در واقعیت درمانی تعلیم و تربیت مجدد و نشان دادن راه های صحیح تر رفتار به مراجع مورد نظر است .
۲-۴-۷-انتظار از واقعیت درمانی یا هدف :
“
فرم در حال بارگذاری ...