تردیـد یکی از زمینه هایـی که اخیراً در آسیب شناسی روانی مورد توجه محققان قرار گرفته و تحقیقات مبسوطی را به خود جذب نموده، پرخاشـگری است. پرخاشگری عبارت است از حالت منفی ذهنـی همراه با نقص ها و انحرافات شناختی و رفتارهای ناسازگارانه و همچنین به رفتار آشـکارا اعم از فیزیـکی و کلامی اطلاق می شود که منجر بـه آسیب به شخص، شـیء و یـا سیستم دیـگری می شود و از سه مؤلفه تشکیل شده است: احساس پرخاشگرانه؛ حالت هیجانی که زیربنای پرخاشگری و خصومت است و «خشم» نامیده می شود. افـکار پرخاشگرانه؛ نـگرش پرخاشگرانه فراگیری است که فـرد را بـه سوی رفتارهای پرخاشـگرانه سوق می دهد و «خصومت» نامیده می شود. رفتار پرخاشگرانه؛ عبارت است از رفتار قابل مشاهده که با قصد آسیب رساندن انجام می شود (سینگ، لانسیونی، سینگ جوی، وینتون، ساباوی و واهلر[3]،2007). اضطراب عبارت است از یک احساس منتشر، ناخوشایند و مبهم هراس و دلواپسی با منشاء ناشناخته، که به فرد دست میدهد و شامل عدم اطمینان، درماندگی و برانگیختگی فیزیولوژی است (سوویسلو و اورت[4]، 2013). وقوع مجدد موقعیتهایی که قبلاً استرس زا بودهاند یا طی آنها به فرد آسیب رسیده است باعث اضطراب در افراد میشود (زادباقر، بیرشک و زاده محمدی، 1394). همه انسانها در زندگی خود دچار اضطراب میشوند، ولی اضطراب مزمن و شدید غیرعادی و مشکلساز است. اضطراب به معنای واکنش فرد در مقابل یک موقعیت تهدیدآمیز، یعنی موقعیتی که در آن فرد توانایی مهار محرکات بیرونی یا درونی را ندارد، است. اضطراب یک حالت احساسی- هیجانی است که از خصوصیات برجسته آن، ایجاد حالت بی قراری و دلواپسی است که با اتفاقات زمان و شرایط مکان تناسب ندارد (غیور، سپهری، مشهدی و غفایی، 1394). اگر اضطراب عکس العمل نسبت به شرایط زمان و مکان باشد نه تنها بیماری نبوده، بلکه ممکن است سازنده باشد؛ مانند دلهره امتحان و یا اضطراب در رسیدن به فرودگاه و … .تحقیقات و بررسیها نشان میدهند که اضطراب در خانمها، طبقات کم درآمد و افراد میانسال و سالخورده بیشتر دیده میشود (محسنی و آهویی، 1395). اضطراب هنگامی در فرد بروز میکند که شرایط استرسزا در زندگی او بیش از حد طولانی شود یا بهطور مکرر رخ دهد، و یا اینکه دستگاه عصبی بدن نتواند به مرحله مقاومت تنیدگی پایان دهد و بدن برای مدتی طولانی همچنان بسیج باقی بماند. در این صورت بدن فرسوده و در برابر بیماریهای جسمی و روانی (مانند اضطراب) آسیبپذیر میشود (نیدام، مزوک، باریس، لین، بلکبرن و اپل[5]، 2015).
یکی از مهمترین مسائل بشری، که از دیرباز مورد توجه ادیان، مکاتب و اخیراً اندیشمندان روانشناسی بوده، شناخت «خود»، و آگاهی از مفهوم و ساختار آن است. این موضوع، به دلیل اهمیت آن در جنبههای مختلف روانشناسی، بهویژه در حوزه آسیبشناسی که مشکلات رفتاری و اختلالات روانشناختی را به «خود» به منزله هسته مرکزی شخصیت نسبت میدهد، مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است. در سال های اخیر درمانگران به استفاده از رویکردهای نوین روانشناختی برای افزایش سازگاری و سلامتی روان در افراد تمایل زیادی نشان داده اند. یکی از رویکردهای موثر در زمینه کاهش سلامت روان، برنامه شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی است (شریفی درآمدی، 1393).
ذهن آگاهی[6] به معنی توجه کردن به زمان حال به شیوه خاص، هدفمند و خالی از قضاوت است (کابات[7]، 1990). ذهن آگاهـی یعنی بودن در لحظه با هر آنچـه که اکنون است، بدون قضاوت و بدون اظهار نظر درباره آنچه اتفاق می افتد، یعنی تجربه واقعیت محض بدون هیچ گونه توضیح است. ذهن آگاهی یـک روش یا فـن نیست، اگر چه در انجـام آن روش ها و فنون مختلف زیادی به کار رفته است. ذهن آگاهـی را می توان به عنوان یـک شیوه «بودن» یا یـک شیوه «فهمیدن» توصیف کـرد که مستلزم درک کـردن احساسات شخصی است.(بایر[8]، 2003) حوزه تجربه ذهن آگاهی بسیار وسیع است و شامل احساس ها، ادراک ها، تکانه ها، هیجان ها، افکار، گفتار، عملکرد و ارتباط است و بنابراین می تواند به کسی که مبتلا به مشکلات هیجانی است کمـک کند. بـه نظر تیزدل، ویلیامز، سـگال و سلسبی مهارت های آموختـه شـده کنترل توجـه در مراقبه ذهن آگاهـی می توانند در پیشگیری از عود دوره های افسردگـی، اضطراب و ناسازگاری سودمند باشند (ویلیام[9]، 2002).
کاویانی، جواهری و بحیرایی ( 1384) برای اولین بار پژوهشی تحت عنوان بررسی اثر بخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کاهش افکار خودآیند منفی، نگرش ناکارآمد، افسردگی و اضطراب را در ایران انجام دادند. و به این نتیجه رسیدند که ذهن آگاهی بر کاهش نگرش ناکارآمد و خودآیند منفی و کاهش اضطراب و افسردگی اثر داشته است.
مسئلهای که این پژوهش به دنبال آن است این است که: آیا شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی (MBCT) بر افزایش سلامت روان فرزندان خانواده های مطلقه اثربخش است؟ آیا شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر میزان افسردگی و پرخاشگری و اضطراب کودکان خانواده های مطلقه تاثیر دارد؟
می توان اذعان داشت که خانواده های مطلقه به دلیل موقعیت اجتماعی و روانی که دارند عموماً در حال تنیدگی قرار دارند و به موازات آن، زندگی فرزندان این نوع خانوده ها به دلایل مختلف چالش برانگیز است.. شناسایی و آسیب شناسی عوامل زیر بنایی و بنیادی مشکلات روانشناختی فرزندان والدین مطلقه موجب می گردد که در حل و درمان این مشکلات راهکارهای مناسبی با توجه به عوامل بیان شود که در نهایت منجر به سلامت روان این افراد میشود.
نسبت بزه کاری در خانواده های متلاشی شده خیلی بیشتر از خانواده های بادوام است و بی سرپرستی در فرزندان، عقده های روانی ایجاد می کند و جنبه منفی طلاق خیلی گسترده است. امروزه شاخص آمار طلاق بسیار قابل توجه است به طوری که براساس آمار سازمان ثبت احوال از هر ۵٫۵ ازدواج، یک ازدواج به طلاق می انجامد و این رقم در تهران وضعیت بدتری را نشان می دهد، به طوری که در تهران از هر 9/2 ازدواج، یک مورد به طلاق می انجامد. بر اساس آمار منتشره از سازمان ثبت احوال کشور تعداد طلاق در سال 1394 163 هزارو 765 مورد می باشد و متاسفانه آمار دقیقی از کودکان طلاق در دسترس قرار ندارد اما با توجه به نرخ سالیانه طلاق تعداد آنها کم نخواهند بود. بر این اساس، آمارها نشان دهنده نرخ بالای طلاق و به دنبال آن ازدیاد فرزندان طلاق است (یحیی زاده و حامد، 1394).
طلاق به هر دلیلی، درست یا نادرست، پیامدهایی دارد، هم برای افراد خانواده و هم برای جامعه. برای زن و مرد مشکلات اقتصادی، روانی، عاطفی و اجتماعی ایجاد می کند و زوج های متارکه کرده را به انزوا می کشاند. تاثیر طلاق برفرزندان بسیار پیجیده است، فرزند تک والد، ناخواسته درگیر تضادهایی می گردد که نه توان درک آن را دارد و نه تاب کنار امدن با آن ها را. فرزندان حاصل از چنین ازدواج هایی علاوه بر اینکه نیازهایی ویژه دارند در معرض آسیبهای روانی و اجتماعی فراوانی قرار می گیرند. به طوری که یکی از پیامدهای طلاق در جوامع امروز، افزایش میزان و نوع رفتارهای انحرافی است. طلاق از مهمترین و بدخیم ترین آسیب ها و معضلات خانواده های جوامع صنعتی و یا در حال گذار، مانند ایران است. باید توجه داشت که یکی از عوامل مؤثر در بزهکاری نوجوانان نابسامانی خانواده است (شکر بیگی، ۱۳۸۵: ۷۵). دنیای تنهایی این کودکان بس غم انگیز و عذاب آور است و روابط اجتماعی آنها دچار اختلال می شود و همین امر، بیشتر آنها را به سوی افسردگی، پرخاشگری و کج روی های اجتماعی سوق می دهد. نمی توان روابط بین طلاق و آسیبهای روانی کودکان و نوجوانان را نادیده گرفت؛ بایست قبول کرد که طلاق و جدایی اثرات نامطلوبی بر کودکان بر جای می گذارد. بررسی کودکانی که والدین آنها از هم جدا شده اند نشان می دهد که آسیب های روحی وارد شده به این کودکان و نوجوانان بسیار شدید است.
پژوهشهای مختلف نشان می دهد در بیشتر آسیب های اجتماعی رد پایی از فرزندان طلاق به چشم می خورد، همچنین مطالعات روان شناختی بر تاثیرات مختلف طلاق بر سلامت روان این افراد، مهر تایید می زند. آبراهامسون در پژوهش های خود دریافت خانواده های افراد بزه کار نسبت به خانواده های افراد غیر بزه کار در شرایط عاطفی نا مطلوبی به سر می برند که ” فشار خانواده” نامیده می شود. این فشار با خصومت، تنفر، پرخاشگری، عصبانیت، افسردگی، اضطراب و آشفتگی های عاطفی به وجود آمده و حفظ شده است، که هم در والدین و هم در فرزندان آشکار می شود. “شاو و مک کی” نیز اثر فزاینده فشار درونی و اختلاف را عامل تبیین کننده بزه کاری می دانند. لذا استدلال می شود عدم روابط گرم و عاطفی در خانواده با افزایش احتمالی گرایش فرد به بزه کاری رابطه مستقیم دارد (چلبی، ۱۳۸۶: ۹۶).
بنابراین با توجه به مطالب ارائه شده اهمیت و ضرورت انجام این پژوهش معلوم می شود. همچنین؛ اگر ذهن آگاهی در سلامت روانی افراد تأثیرگذار است یا دست کم رابطه معناداری میان این دو متغیر مزبور برقرار است، بر سیاست گذاران فرهنگی، نهادهای پرورشی و پزشکی و …است که شهروندان و افراد انسانی را به طور کلی ترغیب و تشویق نمایند تا از قابلیتهای ذهن آگاهی به نحو شایسته استفاده کنند و از این طریق هم ساحت فردی و روانی خویش را آبادان و هم حیات اجتماعی را قابل تحمل و پرنشاط گردانند و به عبارت دیگر پژوهش های صورت گرفته در زمینه آموزش ذهن آگاهی می تواند بر مشکلات اثرگذار باشد ،لذا پژوهش در این زمینه ضروری و مهم تلقی می شود.
هدف کلی این تحقیق تعیین میزان اثربخشی آموزش مبتنی بر ذهن آگاهی بر سلامت روان می باشد.
۱- تعیین میزان اثر بخشی آموزش مبتنی بر ذهن آگاهی بر افسردگی
۲- تعیین میزان اثر بخشی آموزش مبتنی بر ذهن آگاهی بر پرخاشگری
3- تعیین میزان اثر بخشی آموزش مبتنی بر ذهن آگاهی بر اضطراب
1- شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر میزان افسردگی کودکان خانواده های مطلقه تاثیر دارد.
2- شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر پرخاشگری کودکان خانواده های مطلقه تاثیر دارد.
3- شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر اضطراب کودکان خانواده های مطلقه تاثیر دارد.
ب اصطلاح بحران هویت[6]برای انتقال از نوجوانی به بزرگسالی، اشاره به حساسیت این دوران دارد؛ زیرا در این دوران است که فرد یا موفق به تعریفی مناسب و قابل قبول از خود میشود که با شرایط فردی و اجتماعی او هماهنگ است و یا اینکه دچار سردرگمی میگردد.
بحران هویت که نوجوان را به ابهام و سردرگمی می کشاند، دارای عوارضی به شرح زیر است.
1- اختلال در احساس زمان و وقت است، دسته ای نوجوانان وقت خود را به بطالت می گذرانند و در مقابل این دسته، برخی نوجوانان نیز احساس می کنند که زمان به سرعت می گذرد و هیچ گاه وقت و زمان کافی برای انجام امورشان را نخواهند داشت.
2- احساس شدید نسبت به خویش است.دراین حالت تفکر نوجوان همیشه مشغول خصوصیات شخصی یا شغلی و نقشی است که بر عهده داردو نمی تواندافکارش راازدایرۀ تنگ خویش آزادسازدبه عبارت دیگر نمی تواند از خود فراتر برود.
3- هویت منفی است،در این صورت نوجوان وظایف و نقشی را که به واسطه خانواده یا اجتماع برایش مناسب تشخیص داده شده وبه وی محول شده با تمسخر یا پرخاشگری و حالتی خصمانه ردمی کندو ممکن است رفتاری عجیب و غریب و نامانوس با اجتماع از خود نشان دهد.
اگرچه بیشترپژوهش ها درموردشکل گیری هویت بادانشجویان ودانش آموزان دبیرستانی انجام شده است، هم اکنون مطالعاتی دررشدهویت وجودداردکه تفاوتهای فردی مهمی رادردانش آموزان دبیرستانی آشکارساخته اند.این یافته هانشان می دهندکه دانش آموزانی که دراندازه گیری هویت نمره بالای میانگین می آورندقابل اعتمادتر،سازگارتر،خودپذیر،وازلحاظ شخصی منسجم تراز دانش آموزانی هستندکه نمرات رسش آنهاپایین ترازمتوسط است(رجب پور،1386).
یافته هادوسک وفلاهرتی(1981)خاطرنشان می سازدکه زمینه های اجتماعی تجربه های نوجوانان درتجربه روان شناختی بحران هویت نقش دارند(شهرآرا،1383).
بنابراین درمورد رابطه سلامت روانی وسبکهای هویت می توان این چنین استدلال کرد،که گم گشتگی هویت(هویت مغشوش)به حالت بلاتکلیفی درزندگی اطلاق می شود.دراین وضعیت تعهدات نسبت به هرشخصی یامجموعه ای ازباورها واصول اگروجودداشته باشد بسیارکم است.درعوض،تأکیدعمده برنسبیت وغنیمت شمردن لحظه است.فردازهیچ حوزه ای ازلذت فردی چشم پوشی نمی کند.هسته اصلی در شخصیت فردوجودندارد،نقش های اجتماعی آزموده شده وسریعاًرها می شوند،شخص بدون خود بلاتکلیف وسرگردان به نظر می رسد(شهرآرا،1383).
دروضعیت گم گشتگی هویت،فردهیچ گونه انتخاب ثابتی درمورد تعهدات خودنداردوبه جستجو واکتشاف نیزنمی پردازد.(کروگر[7] ؛ به نقل ازشهرآرا،1383).
مشخصه اصلی نوجوانان دارای هویت زودرس،پرهیزکردن فردازاکتشاف فعال و انتخاب خودمختاراست.انگارفردازپذیرش مسؤولیتی که همراه باآزادی فردی است،وحشت دارد.اگربا موقعیتی روبه روشودکه درآن ارزش های والدین ودیگران کارایی نداشته باشد،به سختی احساس ترس می کند.این افراد میزان زیادی همخوانی،انعطاف پذیری ووابستگی به مراجع قدرت از خودنشان می دهند.آنها معمولاً تکانه ای هستندواستقلال واعتمادبه نفس کمی نشان میدهند(بروزنسکی،1989 ؛به نقل ازشهرآرا ،1383 ).
درهویت دیررس نوجوانان درحال تجربه وجستجومیان گزینه های مختلف است وهنوز به ارزش ویااعتقادخاصی تعهدپیدا نکرده اند.این دسته ازنوجوانان به طورپیوسته درحال آزمایش وتجربه ارزش ها،رفتارها وعقاید مختلف هستند ولی هنوز تعهدی به این ارزش هاورفتارها پیدانکرده اند.
درهویت موفق افراد دربرابرتغییرات ناگهانی محیط خودرانمی بازندوقدرت انعطاف آنها نشان دهنده شیوه ارتباط آنهابا جهان اطراف است.غالباً متفکرودرون نگرندودرشرایط فشارزاعملکرد شناختی منطقی ومعقول دارند.آنهامطابق بامعیارهای درونی خودکه ممکن است دربرگیرنده شکل تغییریافته ای ازخواسته های والدین باشد،قضاوت می کنندوبه عقایددیگران برای تصمیم گیری های خودوابستگی کمتری دارند.این افرادغالباًخلاق ونوآورندوازشیوه های تصمیم گیری منطقی بهره می برندوازنظر استدلال اخلاقی درسطح اخلاق قراردادی قراردارند(فیلیپس وبلوستین[8]،1990 ؛ به نقل از شهرآرا؛1383).
پژوهش اخیر به طورثابتی ارتباط روشنی بین حالات پیشرفته ترهویت ومیزان رشدبه ویژه ارتباط مثبتی باسطح رشدخود(لئووینگر[9])،عملیات صوری(پیاژه)واستدلال اخلاقی(کلبرگ)نشان داد.همچنین با سلامت روانشناختی،سازگاری سالم روان شناختی،کنارآمدن ومقابله بافشار،خودکارآمدی فردی،اضطراب پایین ومنبع کنترل راتر[10]رابطه مثبت نشان داد(واترمن[11]،1992؛ به نقل از شهرآرا،1383).
گراتوونت وکوپر[12](1985)درمطالعات خودنشان دادندهرچه سطح ارتباطات درخانواده افزایش یابد فضای مناسبی برای رشدهویت به ویژه تحریک فرددرجستجوی وتجربه مسایل مختلف فراهم می شود( همان منبع).
واترمن(1992) درمطالعات خودنشان دادکه تفاوت بین هویت دیررس واکتساب هویت اساساً عاطفی است.افرادی که دراکتساب هویت مضطرب نیستندحال آن که افرادی که درهویت دیررس به سرمی برند اضطراب راگزارش می کنند(شهرآرا1383).
از جمله مهمترین عواملی که تعیین کننده شخصیت فرد در بزرگسالی است رابطه او با مراقب یا مادرش است وجود یا عدم وجود این رابطه و همچنین چگونگی و کیفیت این رابطه بین نوزاد و مراقب او مورد توجه بسیاری ازروان تحلیل گران[13]وروانشناسانی نظیرفروید[14]،ملانی کلاین[15]، سالیوان[16] ،اریکسون[17] و بالبی[18] قرار گرفته است؛ که در این بین بالبی به طور منظم و منسجم به مطالعه و بررسی این رابطه تحت عنوان دلبستگی[19] پرداخته است. دلبستگی پیوندیاگره های هیجانی پایداربین دوفرد است،به طوری که یکی ازطرفین کوشش می کند نزدیکی یامجاورت باموضوع دلبستگی راحفظ کرده وبه گونه ای عمل کندتا مطمئن شودکه ارتباط ادامه می یابد(خانجانی ،1384).
بالبی معتقداست که این گره های هیجانی متقابل که منجربه نزدیکی مادروکودک می گردندنخستین تجلیات دلبستگی محسوب می شوند.ابتدادرماه های نخست پس ازتولد،دلبستگی برای نوزادشامل تعاملهای ساده وبازشناسی ادارکی نشانه می باشد.امادرپایان سال اول زندگی،کودک به گونه ای به مادر دلبسته می شود که درموقع جدائی ازاوعلائم درماندگی واستیصال راازخودنشان می دهد.بنابراین بااین تعریف می توان به چندویژگی دلبستگی پی برد:تقرب جویی کودک به چهرهدلبستگی[20]،احساس درماندگی [21]درموقع جدایی ازچهرهدلبستگی وپناه بردن واحساس آرامش درکناراودرموقعیت های تنیدگی زااست (خانجانی ،1384 ).
بالبی درتأکیدبراهمیت ارتباط مادروکودک معتقداست آنچه که برای سلامت روانی کودک ضروری است،تجربه یک ارتباط گرم،صمیمی ومداوم یامادرجانشین دائم اوست.اومعتقداست که بسیاری ازاشکال روان آزردگی واختلال های شخصیت حاصل محرومیت کودک ازمراقب مادرانه ویاعدم ثبات رابطه کودک باچهره دلبستگی است(بالبی، 1973 ؛به نقل ازخانجانی،1384).
بالبی تاکید میکند که هیجانها جزء اساسی دلبستگی هستند و نیز کودکان با سبک دلبستگی ایمنی دارای تجارب سرشار از ایمنی و به دور از اضطراب مختل کننده هستند و در مقابل، کودکان با سبک دلبستگی ناایمن (اجتنابی و دو سوگرا) دنیا را محیطی ناامن واسترسزا تصور کرده و توانایی موثر و سازنده با مشکلات و موقعیتهای تنشزا را ندارند.به طور کلی کودکان با سبک دلبستگی ایمن خواهان تعامل و همکاری و رفتار چسبندگی به مراقب خود بوده و در حضور او احساس راحتی میکنند.کودکان با سبک دلبستگی اجتنابی ازاین که به رابطه دوسویه با مراقب خویش بپردازند اجتناب کرده و رفتاری حاکی از عدم راحتی نشان میدهند.در نهایت کودکان با سبک دلبستگی ناایمن دو سو گرا رفتار متعارض با مراقب خویش نشان میدهند،که ازیک طرف خواهان گرایش به مراقب و تعامل با او بوده و از سوی دیگر خواستار گریز یا اجتناب ازاو هستند(بالبی،1950؛به نقل ازخانجانی،1384).
مطابق دیدگاه جان بالبی،مهمترین دلیل تداوم وپیوستگی بین تجربه دلبستگی کودکی ودلبستگی در دوران نوجوانی ونوجوانان،الگوهای فعال درونی[22]است.الگوهای فعال درونی،مدلهایی هستندکه ازتجربیات کودک بامراقبت کنندههابه وجود آمدهاندونشان دهندهی وضعیت فعلی شناختی است که افرادرا به سوی این راههاواین تجربهها که منطبق بااین مدلها هستندهدایت میکنند(بالبی،1973؛به نقل از خانجانی،1384 ).
درتبین رابطه بین دلبستگی وسلامت روانی می توان گفت که نوع رابطه دلبستگی فرددردوران کودکی ازعوامل مؤثردرایجادآسیب های روان شناختی دردوره های بعدی زندگی محسوب می شود.ازچشم انداز دلبستگی،اختلال های اضطرابی ناشی ازتحریفی است که درکاردکرسازگارانه اضطراب درتحول اولیه ،پدیدمی آید.درنتیجه کودکانی که تاریخچه دلبستگی ناایمن دارند به احتمال زیاد روابط غیرحمایتی برقرارکرده وبه آسانی گسسته می شود.کودکان اجتنابی،خودرا مستحق مراقبت ندانسته وسبک رفتار انزواطلبی رااتخاذنماید.هیجان های کودکان بی ثبات،به جای ترمیم روابط بیشترموجب تخریب آنهاشده ومانع روابط نزدیک وباثبات می شود(اسروف وهمکاران، 1999؛به نقل ازخانجانی،1384).
نظریه دلبستگی بالبی(1973)ریشه های پرخاشگری وبزهکاری راباتجربه اولیه ناایمنی ونادلبستگی که وی آن رانبود آشکاراعتماد وعلاقه نسبت به افراد مهم زندگی تعریف کرده است.
تحقیقات ترویسی (2001)نشان داده افرادی که مبتلا به افسرده خویی بودند سبک دلبستگی ناایمنی داشتند.الگوهای آشفته دلبستگی درنوباوگی، حاصل رفتارهای ترساننده ویاسردرگم کننده والدین می باشد.
لیوتی(1992)استدلال کردنوباوگانی که تاریخچه دلبستگی آشفته دارند،درواکنش به تعارض یادرددرونی،ممکن است جنبه های بخصوصی ازتجربه راجداکرده ونتوانند درروابط سازمانی منسجمی ازخودودیگراایجادکنند.این کودکان ممکن است نتوانند توانایی کنارآمدن سازگارانه کودکان عادی رابه دست آورند.بنابراین می توان گفت که نوع روابط مادر–نوجوانان ومیزان ایمنی بخشی وحمایت گری مادردر ارتباط بانوجوان دربهداشت روانی واحساس ایمنی اومؤثراست.درنهایت دلبستگی ناایمن دردوران کودکی به اختلال های روانی متعددی دردورهنوجوانی وجوانی منجرمی شود.
سلامت روانی[23]به طورکلی برای کسی به کارمی رود،که درسطح بالایی ازسازگاری وانطباق رفتاری و هیجانی قراردارد،نه صرفاً کسی که بیمار روانی نیست.اصطلاح سلامت روان متاسفانه اندکی باابهام به کار می رود وبعضاً باعث اشتباه می شود،زیرا بیشتر مردم،آن راصرفا نیازاشخاصی می دانند که ناراحتی یا اختلال روانی دارند و بایدبابه کاربستن توصیه های متخصصان روان درمانی بهبودیابند.در این معنا سلامت درمقابل سلامت جسم قرارمی گیردودر ضمن تصورمی شود که سلامت روانی ازسلامت جسمی جداست که هر کدام ازاین پندارها خطاست.منظورازسلامت روانی یا عقلی،فعالیت هایی است که برای کمک به اشخاص،در رنج،انجام می گیردتاایشان راازمشکل نجات دهدوهمچنین مردم رادرپیشگیری ازگرفتاری وآشفتگی راهنمایی می کند.
در سال 1948 سومین کنگره جهانی بهداشت روانی که درلندن تشکیل شد، برای سلامت عمومی یک تعریف دو قسمتی ارائه میدهد:
1- سلامت عمومی حالتی است که از نظر جسمی، روانی و عاطفی در حدی که با سلامت روانی دیگران انطباق داشته باشد، برای فرد مطلوبترین رشد را ممکن میسازد.
2- جامعه خوب جامعهای است که برای اعضای خود چنین رشدی را فراهم میکند و رشد خود را تضمین میکند و نسبت به سایر جوامع بردباری نشان میدهد.به صورت کلی، میتوان ویژگیهای فرد بهنجار را به صورت موارد زیر مطرح نمود:
1- اصل واقعیت:شاید کلیترین ویژگی فرد سازگارآن است که نسبت به خود واقعبین است.
2- خودشناسی:ناسازگارنوعاً کسی است که درباره انگیزههای واقعی خویش، خودرافریب میدهد. بنابراین بهداشت روانی هرگزازکیفیت بهداشت جسمانی انسان هاغافل نخواهدبود.سه جزءمهم برای بهدا شت وجود دارد:سلامت جسمی،روانی،اجتماعی.می توان گفت سلامت روانی به معنای ایجادتعادل لازم بین محیط زندگی و نیازهاوخواسته های انسان است وهمواره حوادث و فشارهای روانی باعث می شونداین تعادل به هم بریزدیادرمعرض خطرقرارگیرد.برای همین سلامت جسم وروان بسیار به هم وابسته اند و همان طور که می توان با آموزش های مختلف و ارتقای آگاهی مردم،از بیماری های جسمی پیشگیری کرد.بطور کلی سلامت روانی،یعنی قدرت آرام زیستن و با خودودیگران درآرامش بودن است،آگاهی ازدرون و احساسات خویشتن است، قدرت تصمیم گیری دربحران ها و مقابله بافشارهای زندگی است.شخصی که از سلامت روانی بالایی برخورداراست ازکاروزندگی خوداحساس رضایت داردوازوقت خوداستفاده مفید می نماید،بادیگران از در تفاهم وارد می شودوبرای احساسات وعواطف مردم ارزش قایل بوده و آنها را محترم می شمارد. بنابراین، سئوال پژوهش حاضر این است که آیا بین سبکهای هویت ودلبستگی باسلامت روانی فرزندان زنان سرپرست خانوار(تک والد) وتحت حمایت سازمان بهزیستی رابطه معنی داری وجوددارد.
1-3 اهمیت و ضرورت تحقیق
زمانی که کودک بوسیله یکی از والدین نگهداری شود، شرایط دشوار میگردد. مخصوصاً هنگامی که مادر سرپرستی کودکان را بهعهده داشته باشد, شرایطی ویژهای بهوجود میآید. چیزی که بهعنوان عامل اصلی بهنظر میرسد،شرایط و اوضاع نابهنجار تربیتی, عاطفی, اقتصادی, و کاری میباشد.کودکان دراین موقعیت،از تقویتهای سایر کودکان محرومند و شرایط خانوادگی، امنیت کافی را برای آن ها تامین نمیکند. مادران این کودکان، بار اصلی زندگی راتحمل میکنند. این دسته از مادران، مانند دیگر مادران توانایی ایجاد تعامل با کودکان خود را ندارند.درکشورهای غربی در90 درصد از مواردطلاق, مسئولیت نگهداری کودک بهعهده مادر است, و این اثر نامطلوب در تعیین هویت جنسی کودک مذکر با نقش پدر ایجاد میکند. این شرایط باعث تصویر ذهنی منفی کودک از خود میشود(کونل[24]، 1993).
پسران به دلیل آنکه والد همجنس خود را از دست داده، نسبت به دختران دارای موقعیت حساستری هستندو بیش ازدختران تحت تاثیراین فقدان قرار میگیرند(بخشی،1371).
همچنین این موضوع قابل توجه است که تأثیراختلاف زناشویی روی پسران بیشتر از دختران است.( نلسون و ایزایل[25] ؛به نقل ازمنشی طوسی،1379)
نتایج کاربرروی دانشآموزانی که مادرسرپرست خانواده بوده نشان میدهد،این دانشآموزان نسبت به دانشآموزان عادی به نسبت کمتری ازامکانات زندگی ورابطهءاعضاءخانواده باخودشان راضی هستند.ولذا از نظرسازگاری فردی واجتماعی درمراتب پایینترقرارمیگیرند.دختران چون بامادران خودهمانندسازی می کنندبافقدان پدربهترکنارمیآیند.پسران به فعالیتهای گروهی علاقه کمتری نشان میدهند(محمدی ,1371 ).
براساس مطالعات ویلیام گلستون[26](1970)ازدانشگاه مریلند،ساختارخانواده عامل مستقلی است که برروی آسایش وسلامت کودکان مؤثراست.حتی باوجودوضعیت مناسب درآمدخانواده،تحصیلات والدین و پیشینه خانوادگی،کودکان خانواده های تک والدبرای رسیدن به مرحله بزرگسالی بامشکلات زیادی مواجه هستند.
گیوتمن وروسنبرگ[27] (2003)ولنسفورد[28](2009) درتحقیقات خودبه این نتیجه رسیدند،که سازگاری کودکان تک والدبه طورمعنی داری متفاوت ازسازگاری کودکان دووالداست.
براساس مبانی نظری هویت ویافته های پژوهشی ،عواملی خانوادگی ،فرهنگی واجتماعی وتفاوتهای فردی ازجمله عواملی هستندکه فرایندهویت یابی راتحت تأثیر قرارمی دهند یکی از مؤلفه های متزلزل کننده پایه های خانواده طلاق می باشد. فرزندان طلاق، برحسب سن آنها و طول مدت تنش قبل از طلاق و اثرات محرومیت از والدجدا شده وسایر وامل دیگر مرتبط با این محور ،دارای خصوصیات ویژه روان شناختی می شوند،مشکلات افت تحصیلی،رفتاری،عزت نفس پایین وروابط بین فردی, صرف نظر از عامل جنس وسن, دربین بچه های طلاق بیشترازبچه های غیرطلاق گزارش شده است( آماتو، 2001؛به نقل ازقمری،1389).
طلاق والدین برای نوجوانانی که هنوزدستخوش تغییرات متعددهستند،می تواندبه یک موقعیت پر فشاری اضافه شود.کشمکش خانوادگی وجدایی ازیکی ازوالدین،ازمشکلات آشکاری است که بایدبا آنها مواجه شد.به علاوه این که طلاق غالباً نیازاقتصادی،تغییراتی درمحل سکونت،همسایگی ومدارس،پریشانی عاطفی مداوم والدین وبازسازی نقش ها وروابط خانوادگی رادربرمی گیرد.(هترینگتون،هیگن وآندرسون 1989؛به نقل ازقمری1389).بطورکلی،مطالعات تأثیرات طلاق حاکی ازآن است که دوسال متعاقب طلاق، یک برهه گسیختگی اجتماعی وعاطفی هم برای کودکان وهم برای نوجوانان است(امری،1988).
یافته های تحقیقاتی دلالت برآن داردکه هم پسرهاوهم دخترهابه احساس خشم ورنجش اخلاقی نسبت به والدین خودتمایل دارند.برخی نو جوانان باکندن ازخانواده های خودرفتاردوری جویانه نسبت به هردووالدواکنش نشان می دهند،نوعی دوری گزینی که بنظر می رسدبه آنها درسازگاری باطلاق والدین کمک می کند (هترینگتون و همکاران،1989).
نوجوانانی که بایکی ازوالدین یادیگری می مانند،مشکلات بیشتری رادرنیل به استقلال درسال های نوجوانی تجربه می کنندتاآنهایی که دوری گزیده وبه شیوه خاص خودباطلاق کنارآمده اند.اثرات مخرب طلاق می تواندبرای پسران بیش ازدختران باشد،به ویژه هنگامی که مادر،والد حضانتی است(بوردوئین ووهنه گلر [29]،1987 ) .
هترینگتون(1972) دریافت دخترانی که پدران آنها به علت طلاق یاترک خانه غایب بودند،روابط سازشی کمترمثبتی رابا افراد مذکرتجربه کردندتادخترانی که پدران آنهادرگذشته بودندیاآنهایی که هنوز باهردووالد زندگی می کنند.یافته های پژوهش های اخیر،برخی سودمندی های احتمالی بزرگ شدن درخانواده هایی راکه سرپرستی آنها برعهده مادران مجرداست آشکارساخته است(بابرواکلز[30]،1992). مثلاًنوجوانان می توانند حس نیرومندی ازعزت نفس ومسئولیت شخصی راظاهرسازد زیراسهم بیشتری ازمسئولیت های خانه به عهدهآنها است.همچنین نوجوانان قادرندآرزوهای شغلی وارزش های خانوادگی کمترقلبی راظاهرسازند.بنابراین آسیب پذیری نوجوانان درمقابل فشارهای ناشی ازطلاق ممکن است به شکل گیری وتکامل احساس هویت آنهاصدمه بزندوباعث ایجاداحساس ناامنی،عدم اطمینان،اضطراب وعدم ثبات فردشودودر نتیجه منجربه عدم توانایی درانتخاب شغل یا ادامه تحصل،غالباً نمودی ازبحران هویت یاگم گشتگی درنقش اجتماعی است.بسیاری ازنوجوانان دراین حالت احساس پوچی،ازخودبیگانگی،تنهایی وغربت می کنند و حتی گاهی به دنبال هویت منفی می گردند.هویتی کاملاً مخالف آنچه والدین وجامعه برای آنها درنظرگرفته اند(شاملو،1370).
طلاق علاوه بر ناراحتی های روانی و گرفتاریهای زندگی، فرزندانی را برجای می گذارد که به علت پرورش در شرایط نامساعد از نظر روانی و جسمانی وضع طبیعی ندارند. طلاق موجب افسردگی نوجوانان می شود، به نحوی که کمتر از زندگی لذت می برند، بی اشتهایی بر آنان چیره می گردد و خسته به نظر می رسند.همچنین روحیه وسواسی و اضطراب، پرخاشگری و عصیان، بی قراری، حسادت، سوء ظن و سماجت از دیگر حالاتی است که در بچه های طلاق دیده می شود(حسینی،1377).
به دلیل فقدان،پدرمسائل روحی وروانی بسیاری برای دختران ایجادمی شود که ازجمله آنهابدبینی به جنس مرد،بی خبرماندن ازروحیات وساختاروجودی مردان است که گاه آسیبهای آن درازدواج چنین دخترانی آشکارمی گردد.همچنین احساس بی پناهی وضعف شخصیت دراین دختران بروزمی کند.درصورت فقدان مادر نیز آسیبهای عاطفی وشخصیتی واختلال دررشد ذهنی،اجتماعی واخلاقی فرزندپدیدمی آید.یک پدر هرچه تلاش کندوبتواندنقش مادرراباموفقیت بازی کند،نخواهدتوانست نیازبه عواطف مادرانه رادرکود کان ارضا کند،به ویژه اگر محرومیت کودک از مادر با ازدواج دوباره پدر، وجود مادر دوم یا نامادری مواجه گرددکه دراین حال فرزندان پدرراازدست می دهندوبرکمبودهای آنان افزوده می شود.(گواهی،1377).
از طرفی زندگی بایک والدوبی ارتباط بودن باوالددیگرموجب می شودکه کودک شناخت صحیحی ازجنسیت وصفات روحی وبیولوژیکی والددیگر پیدانکند،لذاپسرهایی که بامادرزندگی می کنند، ممکن است بابسیاری ازصفات مردانه بیگانه و بی تجربه بمانندوبرعکس دخترانی که تنهاباپدرزندگی می کنند، احتمال داردازشناخت الگوهای رفتاری زنان واصول خانه داری و همسرداری محروم بمانند (طاهری، 1366).
نظریۀ دلبستگی به علت نقشی که برای رویدادهای دوران کودکی و محرومیت مادرانه بدلیل طلاق در ایجادرفتار مجرمانه قایل است، جایگاه خاصی در بین نظریه هایی دارد که به تبیین رفتار بزهکارانه پرداخته اند( بالبی وآینسورث، 1965 ؛ به نقل از دادستان؛ 1382).
بالبی جدایی ازمادررادرایجاد بزهکاری دخیل می داند،چرا که کود کان با دلبستگی ناسالم،محیط شان را به عنوان یک محیط متزلزل وتهدیدکننده، دریافت می کنند،سپس هنجارهای جامعه تنزل پیدا کرده و به تدریج افرادازلحاظ عاطفی-هیجانی ازجامعه ای که به آن تعلق دارند،جدا ی شوند.مطالعۀ خط سیرنوجوانی گویای آن است که همۀ نوجوانان یک نیاز ذاتی به دلبستگی دارند؛ در عین حال،نوجوانانی هستند که با رو ش ها و سبک های دلبستگی ناسالم مواجه اند (شالیزا، 2001).
درهرحال وقتی نحو ه عملکرد خانواده مناسب ودارای روابط گرم و صمیمی باشد، منجر به دلبستگی ایمن در افراد خانواده می شود و چنانچه نحوه عملکردخانواده ،بنابه دلایل نامناسب و از روابط ضعیف و سرد برخوردار باشد، باعث ایجاد دلبستگی ناایمن اجتنابی می گرددو از طرف دیگر، اگر نحو ه عملکرد خانواده باعث ایجاد وابستگی زیاد (تظاهرات و شدت عاطفی زیاد )شود دلبستگی دوسوگرا در افراد خانواده شکل می گردد. به طور کلی می توان چنین تبیین نمود که نحو ه عملکرد خانواده ، کیفیت نگهداری و نحو ه تعامل بین افراد خانو اده تعیین کننده نوع دلبستگی در کودک ،نوجوان و بزرگسال می باشد(مشهدی،1388)
درسالهای اخیر کارشناسان مسائل اجتماعی بهزیستی عنوان میدارند که قصور در انجام وظایف توسط سرپرست خانواده،نظیرمشارکت ورسیدگی ضعیف به امورکودکان درخانواده های تک والدی،باعث بوجود آمدن،نتایجی مانند۵۰ درصد احتمال مردودی در مدرسه،۲۰ درصد احتمال بارداری وداشتن فرزنددرسنین ۱۳تا۱۸سالگی،۱۰۰درصداحتمال اخراج ازمدرسه یامحل کارراسبب می شود.درنهایت تک والدی بر عملکرد تحصیلی،سازگاری اجتماعی،عزت نفس وموقعیت های شغلی و اجتماعی آینده فرزندان اثرات منفی پایدار ودامنه داری خواهدگذاشت.این پژوهش با بررسی کیفیت زندگی کودکان در خانواده های تک والددرزمینه رابطه هویت ودلبستگی باسلامت روانی دربین کودکان خانواده های تک والد می پردازد.که نشان دهنده اثرات عدم حضور پدررابررشد هویت مردانگی،موفقیت درمدرسه وشجاعت اجتماعی می باشد، زیرا این ویژگی هادرموفقیت فرددرزندگی بزرگسالی واجرای کامل نقش یک مردبه عنوان تأمین کننده اقتصاد خانواده مؤثر است.این مسائل ومشکلات فرزندان تک والد،نشان می دهد که درشهرتبریز درخصوص چالش های زندگی زنان خودسرپرست پژوهش های کمتری انجام شده است.این تحقیق می تواندسرآغاز برنامه کاربردی،همه جانبه ومدون باهدف توانمندسازی ورفع نیاز های کودکان تک والدباشد. که می توان با ساماندهی وتجهیزمنابع وامکانات سازمانهای رفاهی،وکمک گرفتن ازآنها،به اصلی ترین نیازهای فردی واجتماعی فرزندان تک والد،مخصوصاً زنان خودسرپرست پاسخ داد.
1-4 اهداف تحقیق
هدف کلی :
تعیین رابطه سبکهای هویت ودلبستگی باسلامت روان فرزندان زنان سرپرست خانواده سازمان بهزیستی شهرتبریز.
اهداف جزئی:
1- تعییین رابطه هویت موفق(کسب شده) باسلامت روانی فرزندان تک والد
2- تعیین رابطه هویت به تعویق افتاده با سلامت روانی فرزندان تک والد
3- تعیین رابطه هویت کلیشه ای باسلامت روانی فرزندان تک والد
4- تعیین رابطه هویت آشفته با سلامت روانی فرزندان تک والد
5-تعیین رابطه سبک دلبستگی ایمن باسلامت روانی فرزندان تک والد
6-تعیین رابطه سبک دلبستگی دوسوگرا باسلامت روانی فرزندان تک والد
7-تعیین سهم هریک از سبک های هویتی درپیش بینی سلامت روانی فرزندان تک والد
8-تعیین سهم هریک از سبکهای دلبستگی درپیش بینی سلامت روانی فرزندان تک والد
9-تعیین سهم هریک ازسبک های هویت درسلامت مؤلفه جسمانی فرزندان تک والد
10- تعیین سهم هریک ازسبک های هویت درسلامت مؤلفه اضطراب فرزندان تک والد
11- تعیین سهم هریک ازسبک های هویت درسلامت مؤلفه کارکرداجتماعی فرزندان تک والد
12- تعیین سهم هریک ازسبک های هویت درسلامت مؤلفه افسردگی فرزندان تک والد
13-تعیین سهم هریک ازسبک های دلبستگی درسلامت مؤلفه جسمانی فرزندان تک والد
14-تعیین سهم هریک ازسبک های دلبستگی درسلامت مؤلفه اضطراب فرزندان تک والد
15-تعیین سهم هریک ازسبک های دلبستگی درسلامت مؤلفه کارکرداجتماعی فرزندان تک والد
16- تعیین سهم هریک ازسبک های دلبستگی درسلامت مؤلفه افسردگی فرزندان تک والد
1 -5 سئوالات پژوهش:
1- کدامیک از سبکهای هویتی سهم بیشتری در پیش بینی سلامت روانی فرزندان تک والد دارند.؟
2-کدامیک سبکهای هویتی سهم بیشتری درپیش بینی مؤلفه جسمانی فرزندان تک والد دارند. ؟
3- کدامیک سبکهای هویتی سهم بیشتری درپیش بینی مؤلفه اضطراب فرزندان تک والد دارند.؟
4-کدامیک سبکهای هویتی سهم بیشتری درپیش بینی کارکرداجتماعی فرزندان تک والددارند.؟
5- کدامیک سبکهای هویتی سهم بیشتری درپیش بینی مؤلفه افسردگی فرزندان تک والد دارند.؟
6- کدامیک ازسبکهای دلبستگی سهم بیشتری در پیش بینی سلامت روانی فرزندان تک والد دارند.؟
7- کدامیک سبکهای دلبستگی سهم بیشتری درپیش بینی مؤلفه جسمانی فرزندان تک والد دارند.؟
8- کدامیک سبکهای دلبستگی سهم بیشتری درپیش بینی مؤلفه اضطراب فرزندان تک والد دارند.؟
9-کدامیک سبکهای دلبستگی سهم بیشتری درپیش بینی کارکرداجتماعی فرزندان تک والد دارند.؟
10- کدامیک سبکهای دلبستگی سهم بیشتری درپیش بینی مؤلفه افسردگی فرزندان تک والد دارند.؟
1 -6 فرضیه های تحقیق
1- بین هویت موفق(کسب شده) با افزایش سلامت روانی فرزندان تک والد رابطه وجود دارد.
2- بین هویت کیلشه ای باسلامت روانی فرزندان تک والد رابطه وجوددارد.
3- بین هویت آشفته با سلامت روانی فرزندان تک والد رابطه وجودارد.
4- بین هویت به تعویق افتاده با سلامت روانی فرزندان تک والد رابطه وجوددارد.
5- بین دلبستگی ایمن باسلامت روانی فرزندان تک والدرابطه وجوددارد.
6- بین دلبستگی دوسوگرا باسلامت روانی فرزندان تک والدرابطه وجوددارد.
7- بین دلبستگی اجتنابی باسلامت روانی فرزندان تک والدرابطه وجوددارد.
ین آموزش مهارت های اجتماعی به دانش آموزان از این جهت که چگونه و با چه کیفیتی در جمع حضور یابند و رفتارهای متناسب و مقبول از خود بروز دهند، ضرورت دارد (یاسینی فرید، 1392). اکتساب مهارت های اجتماعی، محور اصلی رشد اجتماعی، شکل گیری روابط اجتماعی، کیفیت تعامل های اجتماعی، سازگاری اجتماعی و حتی سلامت روان فرد به شمار می آید (تئودورو و همکاران[3]، 2005).
از آنجا که نیازهای اجتماعی متغیر می باشند و وابسته به زمینه اجتماعی خاص خود می باشند، بنابراین ضروری است که افراد مکانیزم پاسخ اجتماعی منطقی را در خود ایجاد کنند تا بتوانند خود را متناسب با نیازهای موقعیتی و وضعیتی تغییر دهند. ناتوانی برای تغییر رفتار در رابطه با نیازهای متغیر معمولاً به اختلال عملکرد منجر می شود. لذا مهارت های اجتماعی ضعیف به عدم پذیرش فرد توسط دیگران و ناسازگاری منجر می شود (هربرت و همکاران، 2005).
تقریباً تمامی متخصصین روانشناسی و علوم تربیتی بر این باورند که دوره نوجوانی حساس ترین، بحرانی ترین و مهمترین دوره رشد هر انسان می باشد، در این دوره فرد به بلوغ می رسد، در پی کشف هویت خود است، بدنبال استقلال و جدایی از وابستگی های دوره کودکی است، به همین دلایل در این دوره نوجوانان دارای وضعیت روانی با ثباتی نیستند و در این دوره هست که معمولا بیشترین مشکلات رفتاری برای نوجوانان بوجود می آید (نسائیان و اسدی، 1395).
در نظریه کولمن[4]، هر یک از مشکلات نوجوانان در یک سن به تقویمی خاص به نقطه اوج تنش خود می رسد که با توجه به تفاوت های جنسیتی تغییرپذیر است، و هر زمان که سن اوج تنش برای چند مسئله یا مشکل همزمان شود، سازگاری نوجوان دچار مشکل می شود، و در چنین وضعیتی است که مشکلات رفتاری برای آنان بیشتر نمایان می شود. اریکسون[5]، دوره نوجوانی را دوره هویت یابی در مقابل بی هویتی می داند، و با توجه به اینکه هویت یابی وحدتی است که بین سه سیستم زیستی، اجتماعی و روانی بوجود می آید، در صورتیکه چنین وحدتی حاصل نشود نوجوانان دچار آشفتگی در روابط و رفتار می گردند (انیسی و همکاران، 1386).
یکی از مسائل مهمی که در نوجوانان قابل ملاحظه و بررسی است، نحوه سازگاری نوجوانان در جوامع و بخصوص در محیط خانواده است. گاهی نوجوان به علت نداشتن مهارتهای مناسب ارتباطی دچار ناسازگاری در سطح خانواده و جامعه و در برخورد با همسالان می شود و این ناسازگاری ها، منشاء بسیاری از ناسازگاریهای اجتماعی است. از سویی انسان موجودی است متشکل از ابعاد روانی ، زیستی و اجتماعی و به منظور اینکه سازگاری اجتماعی برای یک فرد عملی شود، لازم است که افکار و بر خوردهای در تضاد با افکار و برخوردهای فرد که مشخص کننده تعلق او به گروه دیگر است نباشد و نیز افکار گروه در تضاد با افکارفرد نباشد به طوری که سیستم ارزشی مرتبط با شخصیت اورا دچار مشکل نسازد. سازگاری اجتماعی به عنوان مهم ترین نشانه سلامت روانی از مباحثی است که توجه بسیاری از جامعه شناسان و روانشناسان را به خود جلب کرده است. رشد اجتماعی مهم ترین جنبه رشد وجود هر شخص است و معیارهای اندازه گیری رشد هر فرد، سازگاری او با دیگران است (رییسی، 1392).
از سوی دیگر پیشرفت سریع فن آوری و اطلاع رسانی علی رغم مزایای فراوان، مشکلات زیادی را برای انسان معاصر به وجودآورده است . موج فزاینده افسردگی، پایین آمدن سن خودکشی، افزایش طلاق و بزهکاری و بسیاری از مشکلات روحی ـ اجتماعی دیگر واقعیت انکارناپذیری هستند که نشان می دهد گویا شادی از جوامع بشری رخت بربسته است ، براین اساس انسان معاصر در جستجوی شادی نمی داند به کدام گریزگاه پناه ببرد. آیا شادی را باید در ثروت جستجو کرد، در تحصیل و سایر عوامل مادی، آیا شادی در خانواده نهفته است یا در اجتماع؟ آیا شادی ریشه در محیط دارد یا در وراثت ، آیا رابطه ایی بین شادی و تیپ شخصیتی وجود دارد ؟ شادی از متغیرهایی است که در سالهای اخیر با رشد وتوسعه مثبت نگر مورد مطالعه بشری قرار گرفته است.
فردریکسون (2002) معتقد است عدم سلامت روانی و داشتن عواطف منفی همچون، اضطراب یا خشم، سبب می شوند ذهن فرد فقط به تولید واکنش دفاعی در برابر موضوعات ایجاد کننده ی این عواطف منفی، محدود شود در صورتی که عواطف مثبت، سبب می شوند که ذهن فرد بر روی محرکها باز باشد و این مساله به نوبه ی خود فرصتهایی را برای توجه ی گسترده تر به محیط ، ایجاد کرده و در نتیجه خلاقیت فرد را بیشتر کرده و موجب شادکامی می شود.
چن و همکاران (2001) در تحقیق دیگری به بررسی رابطه رفتار اجتماعی و پیشرفت تحصیلی در 286 دانش آموز پایه های چهارم، پنجم، ششم و هفتم پرداختند. نتایج تحقیق آنان از رابطه مثبتی میان پیشرفت تحصیلی و رهبری اجتماعی، تحمل ناکامی، مهارت اجتماعی جرئ تورزی و روابط دوستانه با همسالان حکایت داشت و همچنین رابطه منفی میان پیشرفت تحصیلی و پرخاشگری، ناسازگاری های تحصیلی و روابط نامطلوب با همسالان را نشان می داد.
آنجلس و همکاران (2002) در پژوهشی، شیوه های فرزندپروری، مهارت های اجتماعی و روابط با همسالان و سازگاری اجتماعی را در نوجوانان بررسی کردند. پژوهش آنان به مهارت های اجتماعی به عنوان واسطه میان ویژگی های رابطه والد- کودک و ناسازگاری با همسالان تأکید می کند. داده های این پژوهش از مطالعه 58 کودک 18 تا 12 ساله به دست آمد. یافته ها نشان داد آموزش مهارت های اجتماعی، موجب افزایش سازگاری نوجوانان می شود و روابط با همسالان را افزایش می دهد.
بیان زاده و ارجمندی (1382) نشان دادند که برخی دانش آموزان دیرآموز مشغول به تحصیل در مدارس عادی، از نظر مهارت های اجتماعی با مشکلات بی شماری در سازش با محیط کلاس و شادکامی و عواطف روانی روبه رو هستند، بنابراین به نظر می رسد آموزش مهارت های اجتماعی به شیو های مفید و مؤثر موجب کاهش مشکلات درسی و غیردرسی، شادکامی و مشکلات روانی آنان می شود.
بنابراین با توجه به اهمیت مطالب ذکر شده؛ در این پژوهش به دنبال پاسخ به این سوال اساسی هستیم که آیا آموزش مهارت های اجتماعی بر مولفه های روانشناختی (سازگاری اجتماعی، شادکامی و سلامت روان) در بین دانش آموزان متوسطه شهرستان کلیبر بخش آبش احمد تاثیر دارد یا نه؟
نیازهای زندگی امروز، تغییرات سریع اجتماعی- فرهنگی، تغییر ساختار خانواده، شبکه گسترده و پیچیده ارتباطات انسانی، گستردگی و هجوم منابع اطلاعاتی، انسان ها را با چالش ها، استرس ها و فشارهای متعددی روبرو نموده است که مقابله ی مؤثر با آن ها نیازمند توانمندی های روانی- اجتماعی می باشد. فقدان مهارت ها و توانایی های عاطفی، روانی و اجتماعی افراد را در مواجهه با مسائل و مشکلات آسیب پذیر نموده و آن ها را در معرض انواع اختلالات روانی، اجتماعی و رفتاری قرار می دهد (بیرامی و موحدی، 1394).
یکی از مسائل مهمی که در نوجوانان قابل ملاحظه و بررسی است، نحوه سازگاری نوجوانان در جوامع و بخصوص در محیط خانواده است . گاهی نوجوان به علت نداشتن مهارتهای مناسب ارتباطی دچار ناسازگاری در سطح خانواده و جامعه و در برخورد با همسالان می شود. و این ناسازگاری ها، منشاء بسیاری از ناسازگاریهای اجتماعی است. امروزه در دنیایی که بیش از هر زمان دیگر نیاز به انعطاف پذیری یا به عبارتی سازگاری اجتماعی وجود دارد، داشتن ارتباط مستمر و موفق با دیگران ، یافتن شغل مناسب و مهم تر از آن حفظ آن شغل ، به انجام رساندن وظایف شخصی ، عهده دار شدن مسئولیتهایی که جامعه اعم از خانواده و مدرسه به عهده فرد می گذارد مهم است و همه از عواملی است که به داشتن یک زندگی موفق در دنیای امروز کمک کند. اگر چه این موارد تضمین کننده یک زندگی ایده آل نیست ، ولی بدون شک داشتن سازگاری اجتماعی و انعطاف پذیری نقش بسزایی در زندگی افراد اجتماع دارد (رییسی، 1392).
بر اساس بررسی های به عمل آمده از سوی سازمان جهانی بهداشت برای دستیابی به زندگی سالم، اولین قدم کسب مهارت های اجتماعی به عنوان یکی از مؤلفه های مهارت های زندگی می باشد. مهارت های اجتماعی به عنوان مهارت های لازم برای تطبیق با نیازهای اجتماعی و همین طور حفظ روابط بین فردی رضایت بخش و در نهایت ارتقاء سرمایه روا نشناختی تعریف می شود (گرشام، 2006).
دانشآموزی که مهارتهای اجتماعی لازم را کسب کرده است، دانشآموزی است که میتواند به خوبی با محیطش سازش کند و یا اینکه میتواند از طریق برقرار کردن ارتباط با دیگران از موقعیتهای تعارضآمیز کلامی و فیزیکی اجتناب کند. این گونه دانشآموزان، رفتارهایی از خود نشان میدهند که منجر به پیامدهای مثبت روانی-اجتماعی، نظیر پذیرش توسط همسالان و رابطه موثر با دیگران میشود. از سوی دیگر، کسانی که مهارتهای اجتماعی لازم را کسب نکردهاند، اغلب به اختلالهای رفتاری مبتلا میشوند، از طرف همسالان پذیرفته نمیشوند، در میان همسالان و بزرگسالان محبوب نیستند و با معلم و یا سایر افراد حرفهای بهخوبی کنار نمیآیند (تاجری، 1389). با توجه به این واقعیت ها؛ می توان به ضرورت آموزش مهارت های اجتماعی در نوجوانان و بهبود مولفه های روان شناختی آن ها پی برد. در واقع می توان دریافت که هرچقدر نوجوانان مهارت های اجتماعی را بهتر فراگیرند؛ روابط اجتماعی بهتری با دوستان، خانواده و کل اجتماع خواهند داشت و سازگاری اجتماعی مناسبی خواهند داشت.
1- تعیین اثربخشی آموزش مهارت های اجتماعی بر مولفه های روانشناختی دانش آموزان متوسطه بخش آبش احمد کلیبر
1-1- تعیین اثربخشی آموزش مهارت های اجتماعی بر سازگاری اجتماعی دانش آموزان متوسطه بخش آبش احمد کلیبر
1-2- تعیین اثربخشی آموزش مهارت های اجتماعی بر شادکامی دانش آموزان متوسطه بخش آبش احمد کلیبر
1-3- تعیین اثربخشی آموزش مهارت های اجتماعی بر سلامت روان دانش آموزان متوسطه بخش آبش احمد کلیبر
1- آموزش مهارت های اجتماعی بر مولفه های روانشناختی دانش آموزان متوسطه بخش آبش احمد کلیبر تاثیر دارد.
1-1- آموزش مهارت های اجتماعی بر سازگاری اجتماعی دانش آموزان متوسطه بخش آبش احمد کلیبر تاثیر دارد.
1-2- آموزش مهارت های اجتماعی بر شادکامی دانش آموزان متوسطه بخش آبش احمد کلیبر تاثیر دارد.
1-3- آموزش مهارت های اجتماعی بر سلامت روان دانش آموزان متوسطه بخش آبش احمد کلیبرتاثیر دارد.
ی انسانی بانشاط و خشنود، سازگار با اهداف و ارزش های سازمان و متمایل به حفظ عضویت سازمانی که حاضر است فراتر از وظایف خود فعالیت کند، می تواند عامل مهمی در اثر بخشی سازمان باشد. وجود چنین نیرویی در سازمان، توام با بالا رفتن سطوح عملکرد و پایین آمدن میزان غیبت، تأخیر و ترک خدمت کارکنان است (پدرسن و ایچمیت[5]، 2011).
نشاط اجتماعی یا شادمانی به عنوان یک پیامد مهم در احساس رضایت شغلی و خوشبختی انسان و ایجاد تعهد در افراد مطرح است که نه تنها زندگی شخصی بلکه جنبه های اجتماعی حیات؛ یعنی کنشها و ارتباطاتی که با دیگران برقرار می شود، تحت تأثیر خود قرار می دهد (ون پراگ و همکاران[6]، ۲۰۰۴). احساس شادی و نشاط از یک سو انسان ها را برای زندگی بهتر و بازدهی بیشتر آماده می کند و از سوی دیگر، به دلیل مسری بودن آن، روابط انسان را با محیط گسترده می کند. از این رو، مادامی که شهروندان احساس شادی و نشاط کنند، همواره در خدمت به شهر و افراد جامعه و محل کار، اهتمام بیشتری می ورزند. از این منظر، نقش شادی و نشاط در زندگی انسان ها به حدی است که متفکر اجتماعی، راسکین[7] بر این نکته تأکید کرده است که ثروتمندترین کشور، کشوری است که بیشترین افراد شاداب را زیر بال خود داشته باشد (عنبری و حقی، 1392). درواقع؛ نشاط اجتماعی، باعث تعلق اجتماعی، همبستگی اجتماعی، مسئولیتپذیری اجتماعی، وفاق اجتماعی، ارتقاء شاخصهای سلامت روانی و اجتماعی، افزایش رضایت از زندگی یا رضایت شغلی و تعهد سازمانی می شود.
بنابراین با توجه به مطالب ذکر شده؛ یکی از راه های دستیابی به نیروی انسانی متعهد، ایجاد نشاط و شادمانی اجتماعی افراد می باشد، با توجه به اهمیت این موضوع، این پژوهش در پی پاسخ به این سوال اساسی می باشد که آیا نشاط اجتماعی با تعهد سازمانی در بین کارکنان شرکت مدیریت تولید برق آذربایجانشرقی رابطه دارد؟
1-3- اهمیت و ضرورت تحقیق
نیروی انسانی متعهد خود را متعلق به سازمان می بیند، برای اهداف سازمان که اهداف خود اوست، از خویش مایه می گذارد، نسبت به سازمان وابسته شده و خود را با آن هویت می بخشد. لذا وجه یا معیار عمده تمایز برتری سازمان ها نسبت به یکدیگر نیروی انسانی متعهد است. این شاخص، اثربخشی، کارایی سازمانی را افزایش می دهد. بنابراین آن چه که موجبات تحقق مزیت رقابتی سازمان ها و جلب رضایت مندی مشتریان را تضمین می کند، منابع انسانی متعهد است. از این رو شناخت عوامل مرتبط و تاثیر گذار بر تعهد سازمانی کارکنان می تواند سازمان ها را در بهبود و اثربخشی و کارایی کمک نموده و موجب افزایش عملکرد اجتماعی و اقتصادی سازمان ها گردد (علمی و همکاران، 1390).
وجود نیروی انسانی متعهد وجهه سازمان را در اجتماع مهم جلوه می دهد و زمینه را برای رشد و توسعه سازمان فراهم می کند. هر سازمان به کارکنانی نیاز دارد که فراتر از وظایف مقرر و معمول خود به فعالیت بپردازند. وجود چنین نیروهایی در سازمان ضمن کاهش غیبت، تاخیر و جابجایی موجب افزایش چشمگیر عملکرد سازمان، نشاط روحی کارکنان و تجلی بهتر اهداف متعالی سازمان و نیز دستیابی به اهداف فردی خواهد شد. تعهد سازمانی، عامل مهمی برای درک و فهم رفتار سازمانی و پی شبینی کننده خوبی برای تمایل به باقی ماندن در شغل می باشد (سلاجقه و همکاران، 1393).
یکی از چالش های فراروی انسان در دنیای امروز، احساس نشاط و شادمانی است، چرا که با وجود پیشرفت های چشمگیر در فناوری و تأمین آسایش انسان، احساس شادمانی وی افزایش نیافته است . شادمانی و رضایت مردم از زندگی به عنوان یکی از شاخص های توسعه مطرح است. نشاط اجتماعی یکی از اصلی ترین نیازهای جوامع امروزی است، چرا که شهروندان کلانشهرها کمتر فرصت این را پیدا می کنند که به خودشان و نیازهایشان فکر کنند و به شدت مستعد افسردگی می شوند. جامعه با نشاط و فرهمند جامعه ای است که استعدادهای افراد آن شکوفا شده و رفاه و امنیت را برای آحاد آن جامعه به ارمغان آورد؛ در مقابل، جامعه افسرده، خموده و غمگین، هر روز بر مشکلاتش افزوده شده و با شتاب رو به انحطاط می گراید. افراد شاداب و با نشاط در محیط کار و سازمان خود نیز با نشاط بوده و رضایت شغلی و تعهد سازمانی آنها نیز بیشتر خواهد بود (کیا و امیری، 1392).
با توجه به چالشهایی که سازمانها امروزه با ان مواجه هستند ایجاد سازمان بانشاط یکی از نیازهای استراتژیک برای موفقیت در بلند مدت می باشد.همچنین با توجه به اینکه افراد بیش ترین وقت خود را در سازمانها سپری می کنند اگر محیط کاری با نشاطی داشته باشند از مزایای ناشی از ان بهره مند می شوند.با توجه به مطالب یاد شده وضرورت وجود شادی ونشاط در محیط کار بخصوص شرایط سنگین صنایعی همچون نیروگاه به نظر می رسد ایجاد و تقویت نشاط در بین کارکنان می تواند در دستیابی سازمان به موفقیت کمک شایانی نمایدو ضرورت مطالعه و بررسی رابطه بین نشاط اجتماعی و تعهد سازمانی در این پژوهش را اشکار می سازد..
1-4- اهداف تحقیق
1-4-1- اهداف اصلی
تعیین رابطه نشاط اجتماعی با تعهد سازمانی کارکنان شرکت مدیریت تولید برق آذربایجانشرقی
1-4-2- اهداف فرعی
1- تعیین رابطه نشاط اجتماعی با تعهد عاطفی کارکنان شرکت مدیریت تولید برق آذربایجانشرقی
2- تعیین رابطه نشاط اجتماعی با تعهد مستمر کارکنان شرکت مدیریت تولید برق آذربایجانشرقی
3- تعیین رابطه نشاط اجتماعی با تعهد هنجاری کارکنان شرکت مدیریت تولید برق آذربایجانشرقی
1-5- فرضیه های پژوهش
1-5-1- فرضیه های اصلی
نشاط اجتماعی با تعهد سازمانی کارکنان شرکت مدیریت تولید برق آذربایجانشرقی رابطه دارد.
1-5-2- فرضیه های فرعی
1- نشاط اجتماعی با تعهد عاطفی کارکنان شرکت مدیریت تولید برق آذربایجانشرقی رابطه دارد.
2- نشاط اجتماعی با تعهد مستمر کارکنان شرکت مدیریت تولید برق آذربایجانشرقی رابطه دارد.
3- نشاط اجتماعی با تعهد هنجاری کارکنان شرکت مدیریت تولید برق آذربایجانشرقی رابطه دارد.
یه گذاری یکی از عوامل مهم توسعه در قرن حاضر است. سرمایه گذاری نیازمند برنامه ریزی است. بنابراین، امکان بهره برداری مناسب از فرصت های موجود را فراهم می آورد. برای افزایش اثربخشی برنامه ریزی باید توانایی پیش بینی صحیح و مستمر را بهبود بخشید. پیش بینی، عنصر کلیدی در تصمیم گیری های اقتصادی است. سرمایه گذاران، اعتباردهندگان، مدیریت و سایر اشخاص در تصمیم گیری های اقتصادی متکی به پیش بینی و انتظارات هستند. همچنین توجه به بودجه سالانه شرکت پیش بینی تولید، فروش و سود هر سهم آن و کنترل بودجه در گزارش های میان دوره ای و میزان تحقق پیش بینی ها، در تغییرات قیمت سهام تأثیر بسزایی دارد.
مطالعات پیشین نشان می دهند که پیش بینی های مدیریت، قیمت سهام، نقدینگی بازار سهام و پیش بینی تحلیل گران را تحت تأثیر قرار می دهد (براکمن و سیکون[1]، 2008، هرست و همکاران[2]، 2008، خالقی مقدم، 1377). این نتایج حاکی از آن است که سود پیش بینی شده توسط شرکت ها دارای محتوای اطلاعاتی و کارآیی بوده و از این جهت اهمیت پیش بینی سود حسابداری به دلیل نقش و تأثیر آن در تصمیم گیری های استفاده کنندگان بویژه سرمایه گذاران بارزتر می شود.
توسعه بازارهای مالی در دستیابی به رشد پرشتاب و مستمر اقتصادی نقش اساسی ایفا میکند. بازارهای مالی توسعه یافته به معنی ثبات بلندمدت نظام مالی و اتکا و اعتماد مردم به اجزای تشکیلدهنده این نظام است. یکی از عوامل تأثیرگذار بر توسعه در این بازارها شفافیت است. اطلاعات شفاف را می توان به عنوان یکی از ابزارهای ایفای مسئولیت پاسخگویی مدیران دانست (نوبخت،1383).
بنابراین یکی از الزامات رقابت سالم دسترسی همه مشارکتکنندگان بازار به اطلاعات شفاف است. تدوین و اجرای استانداردهای حسابداری، افزایش شفافیت سیاستهای پولی و مالی دولت، تدوین قوانین و مقررات لازم توسط دستگاههای مربوط، شناسایی نقاط ضعف در اجرای درست قوانین و مقررات و افزایش کانالهای اطلاع رسانی مناسب، میتواند اقداماتی موثر در افزایش شفافیت باشند.
تجویدی (1386)، به نقل از بوشمن و همکاران[3] (2003)، شفافیت شرکتی را در دسترس بودن گسترده اطلاعات مربوط و قابل اتکا در خصوص نتایج عملکرد دوره ای، وضعیت مالی، فرصت های سرمایه گذاری، نظام حاکمیت شرکتی، ارزش و ریسک شرکت های سهامی عام تعریف می نماید. وجود شفافیت از یک سو به سهامداران خرد اطمینان می دهد که همواره اطلاعات قابل اتکا و به موقع در خصوص ارزش شرکت دریافت خواهند کرد و سهامداران عمده و مدیران در پی تضییع حقوق آنها نیستند و از سوی دیگر مدیران را به تلاش در جهت افزایش ارزش شرکت به جای پیگیری منافع کوتاه مدت شخصی ترغیب می کند و در نتیجه می تواند از میزان و شدت رسوائیهای مالی به میزان قابل توجهی بکاهد ( بولو، مهام و همکاران،1389).
از این رو می توان این پرسش را مطرح کرد که مکانیزم های حاکمیت شرکتی بر خطای پیش بینی سود[4] و امتیاز شفافیت[5] شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران چگونه تأثیر می گذارد؟
در حالت کلی پنج گرایش عمده در تحقیقات حسابداری مورد استفاده قرار می گیرد. رویکرد مدل تصمیم گیری، تحقیقات بازار سرمایه، تحقیقات رفتاری[6]، تئوری نمایندگی[7] و سایر تحقیقات (انتقادی[8]و هزینه تهیه اطلاعات)، از عمده ترین مبانی مورد استفاده در تحقیقات حسابداری هستند (شباهنگ، 1384). چند پایگاه نظری عمده و متفاوت برای تبیین حاکمیت شرکتی مطرح شده است. هر یک از آنها با واژه های متفاوت و از جنبه های گوناگون که ناشی از زمینه علمی خاص هر گروه است به موضوع حاکمیت شرکتی پرداخته اند. نظریه نمایندگی ناشی از زمینه مالی و اقتصادی؛ نظریه هزینه معاملات[9]، ناشی از اقتصاد و تئوری سازمانی و نظریه ذی نفعان[10]، ناشی از یک دیدگاه اجتماعی در مورد حاکمیت شرکتی می باشد (حساس یگانه، 1384). گرچه تفاوت های عمده ای بین چارچوب های نظری مختلف وجود دارد، اما دارای وجوه مشترک مشخصی هستند، لکن هر یک، موضوع را از دیدگاهی متفاوت در نظر می گیرند، در حالی که در اغلب تحقیقات انجام شده در حوزه حسابداری، مدیریت مالی و سایر رشته های مدیریتی بیشتر به ارتباط بین حسابداری، حسابرسی و کنترل های تجاری پرداخته شده، در طی سال های اخیر بیشتر تحقیقات انجام شده بر مفهوم حاکمیت شرکتی و تأمین منافع سهامداران و نیز افزایش این منافع، تأکید داشته است (حساس یگانه، 1387).
فاما و جنسن (1983)[11]، معتقدند که در اغلب آثار حسابداری و مدیریت مالی، حاکمیت شرکتی به عنوان “طیفی از ساز و کارهای کنترلی که از منافع سهامداران واحد تجاری حفاظت کرده و منجر به افزایش ثروت آنها می گردد”، تعریف می شود.
بررسی های کوهن (2000)[12] ، نشان داد که تحقیقات انجام شده قبلی در حوزه حسابداری، مدیریت مالی و سایر رشته های مدیریتی از سه دیدگاه به موضوع حاکمیت شرکتی توجه کرده اند. دیدگاه اول، نظریه نمایندگی است که همواره یکی از حوزه های پویا در تحقیقات حسابداری بوده و بخش عمده ای از تحقیقات حسابداری و مدیریت را به خود اختصاص می دهد. فرض اساسی این نظریه این است که مدیران بر اساس منافع شخصی خود عمل می کنند و منافع سهامداران را رعایت نمی کنند.
دیدگاه دوم، دیدگاه وابستگی منافع[13] است که غالباً در بین ادبیات رشته های مدیریتی مشاهده شده است. در این دیدگاه، مدیریت سعی دارد تا از طریق ارتباطات خود با اعضای هیئت مدیره به منابع اطلاعاتی محرمانه و سایر منابع دسترسی داشته باشد. بر اساس این دیدگاه، وظیفه هیئت مدیره همکاری و مساعدت با مدیریت جهت تعیین سیاست ها و راهبردهای واحد تجاری می باشد. از این رو، در این دیدگاه انتظار می رود که اعضای هیئت مدیره از ویژگی هایی چون تخصص و تجربه تجاری، دانش و توانایی دستیابی و فراهم آوردن منابع برون سازمانی برخوردار باشند (حساس یگانه، 1387). دیدگاه دیگری که در حوزه حاکمیت شرکتی مورد توجه قرار گرفته است، تحت عنوان تسلّط مدیریت[14] معرفی می شود. این دیدگاه توسط گالبریت[15] (1967) ، ولفسون[16] (1984) و کوسنیک[17] (1987) مطرح گردید.
برخلاف نظریه نمایندگی و دیدگاه وابستگی منافع، در این دیدگاه اجرای فرآیند حاکمیت شرکتی بدون تحمل ضرر و زیان امکان پذیر نمی باشد. ساز و کار های حاکمیت شرکتی قادر به نظارت بر مدیریت در این دیدگاه، اصطلاحی نمادین تلقی می گردد. در این دیدگاه مدیریت ارشد سازمان از دوستان و همکاران نزدیک خود جهت تشکیل اعضای هیئت مدیره استفاده می نماید. همچنین، اعضای هیئت مدیره پیگیر تصویب فعالیت های مدیریت، نظارت بر چگونگی تحقق مقررات و رعایت الزامات قانونی و نیز افزایش پاداش مدیریت واحد تجاری می باشند. با توجه به مباحث فوق، مشاهده می گردد که اگر چه در تمامی این دیدگاه ها پیش فرض اولیه، کسب منافع سهامداران می باشد، ولی فقط به اعضای هیئت مدیره و تیم مدیریت واحد تجاری توجه شده و سهامداران و سایر ذی نفعان، در هیچکدام از دیدگاه های یاد شده مورد توجه قرار نمی گیرد (حساس یگانه، 1387).
حاکمیت شرکتی روابط بین ذینفعان متعدد و هدفهایی را که بر اساس آنها شرکت اداره میشود، در بر میگیرد. ذینفعان اصلی، مدیر عامل، سهامداران و هیئت مدیره هستند. سایر ذینفعان عبارتند از: کارمندان، عرضهکنندگان کالا، مشتریان، بانکها و سایر وام دهندگان، قانونگذاران، محیط و به طور کلی جامعه.
سود تقسیم شده یکی از اجزای مهم بازده سرمایه گذاری است و از آنجایی که سود پیش بینی شده یکی از عناصر مهم در محاسبه بازده مورد انتظار سرمایه گذاری ها است؛ بنابراین دقت در پیش بینی سود و شناخت عوامل مؤثر بر انحراف آن از اهمیت به سزایی برخوردار است. شاید بتوان مهمترین عامل تأثیر گذار بر قیمت سهام را در پیش بینی سود هر سهم جستجو کرد. مهمترین منبع اطلاعاتی سرمایه گذاران، اعتباردهندگان و سایر استفاده کنندگان از اطلاعات شرکت ها پیش بینی های سود ارائه شده توسط آنها در فواصل زمانی معین است (ثقفی و تالانه،1385).
پیش بینی سود مدیریت، نوعی افشای اجباری است که اطلاعاتی درباره سود مورد انتظار هر شرکت خاص ارائه می کند و جنبه ای کلیدی از افشاء به شمار می رود ( هرست، 2008 ). اساساً افشای اختیاری و اجباری دو مجرای ارتباطی مهم مدیران برای انتقال اطلاعات به سهامداران بیرونی است. هرچند ادبیات قابل توجهی نشان می دهد که این دو نوع افشاء، اطلاعات ارزشمند و مربوطی دارد و بر قیمت اوراق بهادار بطور معنادار تأثیر می گذارد با این حال این افشاها می تواند خطاهایی نیز داشته باشد. بررسی این موضوع می تواند موجب درک بهتر ارزش افشای اطلاعات شود و برای سرمایه گذاران و مراجع تدوین استاندارد نیز قابل استفاده باشد.
امروزه تقاضا برای شفافیت فعالیت نهادها و بازارها به شدت افزایش یافته است. بسیاری از استدلالهایی که درباره ایجاد یک نظام مالی جدید جهانی مطرح میشود، بیش از هر چیز بر درخواست افزایش شفافیت متمرکز است.
درخواستهای فزاینده برای شفافیت در مباحث اقتصادی، مالی و تجاری، بیانگر گرایش جهانی به سمت شفافیت بیشتر در زمینههای حساس است. پژوهشگران، سیاستگذاران و مجریان امور، همگان را به شفافیت در مقولات مختلفی از قبیل بانکداری، معیارهای حسابداری و حسابرسی، رویّه های بودجه ملی، کنترل مواد مخدر، محیط زیست، فعالیتهای مبارزه با فساد، کمکهای توسعهای چند جانبه و قوانین کار و زیست محیطی در بخش خصوصی فرا میخوانند.
هر قدر تبادل اطلاعات در جوامع بیشتر باشد، امکان اتخاذ تصمیمات آگاهانه و پاسخگویی بخش خصوصی و دولتی در مورد چگونگی تحصیل و مصرف منابع بیشتر میشود و امکان رشد فساد کاهش مییابد (ویش واناث و کافمن[18]، 1999).
هدف از درخواست شفافیت اجازه دادن به افراد، بازارها یا دولتها است تا سایرین را در قبال سیاستها و عملکردهایشان پاسخگو نگه دارند. بنابراین شفافیت را میتوان به منزله اطلاعاتی دانست که توسط نهادها منتشر میشوند و مربوط به ارزیابی این نهادها هستند (حیدری، 1383).
شایان توجه است که در هر دو تعریف خرد و کلان، مفهوم شفافیت نقش اصلی را ایفا میکند. در بعد کلان، شفافیت در سطح شرکت میان عرضهکنندگان سرمایه سبب ایجاد اعتماد میشود. در بعد خرد، شفافیت، موجب ایجاد اعتماد کلی در اقتصاد کلان میشود. در هردو حالت، شفافیت منجر به اختصاص کارآتر سرمایه خواهد شد (قدس، 1387).
واضح است که بازارهای فعال در یک اقتصاد از یکدیگر تاثیر میپذیرند. از این رو فقدان شفافیت در یک بازار از کارآیی بازارهای دیگر میکاهد. به منظور دستیابی به توسعه اقتصادی باید شفافیت در تمام بازارها پیگیری و ساز و کارهای مناسب با آن بازار برای دستیابی به شفافیت برقرار شود. تدوین و اجرایی کردن استانداردهای حسابداری، افزایش شفافیت سیاستهای پولی و مالی دولت، تدوین قوانین و مقررات لازم توسط دستگاههای مربوط، شناسایی نقاط ضعف در اجرای درست قوانین و مقررات و افزایش کانالهای اطلاع رسانی مناسب میتواند اقداماتی موثر در افزایش شفافیت باشد.
1) اهداف علمی
هر پژوهشی برای دستیابی به اهدافی خاص صورت می گیرد، این هدف خود را در قالب مسئله پژوهش نمودار می سازد و از طریق آن آشکار می شود.
الف) اهداف اصلی :
ب) اهداف فرعی :
2) اهداف کاربردی
1- سیاست گذاران حوزه بورس اوراق بهادار، برای طرح و بررسی مکانیزم های حاکمیت شرکتی و ارزیابی کیفیت راهبری و ارتباط آن با شفافیت اطلاعات مالی و کاهش خطای پیش بینی سود مدیریت می توانند از یافته های این پژوهش بهره مند شوند.
2-سرمایه گذاران بالقوه و بالفعل و تحلیل گران، با ارزیابی مکانیزم های حاکمیت شرکتی و چگونگی ارتباط موجود میان این مکانیزم ها با شفافیت اطلاعات مالی و تحلیل دقت پیش بینی سود می توانند در انتخاب سبد سرمایه گذاری خود بر یافته ها و نتایج این پژوهش اتکا نمایند.
3-دانشگاه ها و سایر مراکز علمی و پژوهشی با مشخص شدن نتایج این پژوهش می توانند با استفاده از آن به تحقیقات تخصصی تر اقدام نموده و در انجام پژوهش های بعدی در این زمینه و تدوین نظرات علمی به آن اتکا کنند.
محقق فرضیه های پژوهش را در دو گروه اصلی و فرعی دسته بندی کرده است :
الف)فرضیه های اصلی :
1- مکانیزم های حاکمیت شرکتی بر خطای پیش بینی سود شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران تاثیر دارند.
2-مکانیزم های حاکمیت شرکتی بر امتیاز شفافیت در شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران تاثیر دارند.
ب)فرضیه های فرعی :
1- ساختار هیئت مدیره بر خطای پیش بینی سود شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران تاثیر دارد.
2- ساختار مالکیت شرکت بر خطای پیش بینی سود شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران تاثیر دارد.
3- میزان نفوذ و مالکیت دولت بر خطای پیش بینی سود شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران تاثیر دارد.
4- درصد سهام شناور آزاد بر خطای پیش بینی سود شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران تاثیر دارد.
5- مرجع حسابرسی بر خطای پیش بینی سود شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران تاثیر دارد.
6- ساختار هیئت مدیره بر امتیاز شفافیت شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران تاثیر دارد.
7- ساختار مالکیت شرکت بر امتیاز شفافیت شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران تاثیر دارد.
8- میزان نفوذ و مالکیت دولت بر امتیاز شفافیت شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران تاثیر دارد.
9- درصد سهام شناور آزاد بر امتیاز شفافیت شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران تاثیر دارد.
10- مرجع حسابرسی بر امتیاز شفافیت شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران تاثیر دارد.
این پژوهش از لحاظ هدف از نوع کاربردی است، از لحاظ روش استنتاج توصیفی – تحلیلی می باشد و از لحاظ طرح پژوهش، از نوع همبستگی- ز نوع علّی پس رویدادی است.
جهت تجزیه و تحلیل رابطه بین متغیرها در فرضیه ها از رگرسیون چندگانه با مدل چند متغیره پایه و برای معنا داری همبستگی میان متغیرها از آزمون های همبستگی استفاده می شود.
قلمرو موضوعی پژوهش در زمره تحقیقات بازار سرمایه است.
چون در زمان شروع پژوهش اطلاعات مالی شرکت های مورد بررسی تا سال 1391 در بورس اوراق بهادار تهران موجود بود، بنابراین سالهای 1387 تا 1391 به عنوان قلمرو زمانی این تحقیق انتخاب گردید.
جامعه آماری این پژوهش، شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران در صنایع و گروه های مختلف می باشد.
یکی از مهم ترین مباحث روش شناسی هر پژوهش علمی، انتخاب حجم نمونه و روش نمونه گیری است. یک نمونه ایده آل آنقدر بزرگ است که می تواند معرف دقیق جامعه ای باشد که محقق می خواهد نتیجه پژوهش را به آن تعمیم دهد و آنقدر کوچک است که از نظر دستیابی به آزمودنی ها مقرون به صرفه است (شریفی، 1374).
برای انتخاب نمونه در این پژوهش از روش حذف سیستماتیک استفاده شده که با اعمال معیارهای زیر 92 شرکت در نمونه آماری قرار گرفته است :
داده های مورد نیاز از متن صورتهای مالی اساسی، اطلاعیه های مجامع شرکت ها و گزارش های ماهانه و سالانه بورس اوراق بهادار تهران خواهند شد.
پس از جمع آوری داده ها به روش فوق، متغیرهای پژوهش با استفاده از نرم افزار صفحه گسترده(EXCEL) محاسبه خواهند گردید. در حقیقت برای گردآوری داده ها از منبع ثانویه یعنی اسناد سازمانی منتشر شده در CD شرکت اطلاع رسانی بورس و نرم افزار ره آورد نوین استفاده خواهد شد.
اطلاعات مبانی نظری و تئوریک پژوهش، به صورت کتابخانه ای و با استفاده از کتب و مقالات فارسی و لاتین جمع آوری شده و اطلاعات لازم برای آزمون فرضیه های پژوهش، از منابع مختلفی از جمله نرم افزار ره آورد نوین، سایت بورس، سایت پژوهشگاه اطلاعات و مدارک علمی ایران، سایت مدیریت پژوهش، توسعه و مطالعات اسلامی و. . . استخراج خواهد شد که پس از انتقال به نرم افزار صفحه گسترده (EXCEL) مورد پردازش قرار خواهد گرفت. در ضمن برای آزمون فرضیه ها از نرم افزار SPSS استفاده خواهد شد.
روش های آماری: