وبلاگ

توضیح وبلاگ من

پایان نامه خانم زابلی ویرایش شده اصلی- قسمت ۱۹

 
تاریخ: 22-12-99
نویسنده: نجفی زهرا

اَبوزَید محمد غضائری رازی (درگذشته ۴۲۶ قمری) نیز چون فرخی پرداختن به شعر و شاعری را در خورد هر کس نمیداند و بر این باور است که رسیدن به این مرتبه، مستلزم شرایط بسیاری است که هرکس را توانایی رسیدن به آن نیست:
نه هرکو قلم برگرفت از دوات شفاکرد داند جهان را ز دا
عصــا بر گرفتن نه معجز بود همی اژدها کرد باید عصا
( صفا، ۱۳۸۵ : ۲۲۴)
ناصر خسرو از شاعرانی است که حرمت و عظمت شاعر و سخن ور را بزرگ میداند. او شاعران را چون امیران و فرمان روایانی توصیف کند که به نیروی زبان و ذوق خداداد، ملک سخن را اداره میکنند:
سخن رسول دل و جان توست، اگر خوب است خبر دهد عقلا را که جانت محترم است
(ناصر خسرو، ۱۳۸۷ :۱۳۲)
او معتقد است که شعر می تواند شاعر را از حقارت به عظمت برساند و جایگاه او را تا سطح بسیار بالایی افزایش دهد. او این افزایش مقام معنوی را چون مقامات دیگر که در معرض افول و فنا هستند، برتر شمرده و معتقد است که بزرگی در عرصه سخنوری، فرمانروایی فنا ناپذیر است:
سخن با خطر تـــــــــواند کرد خطری مــرد را جـــــدا ز حقیر
جــــز به راه سخن چه دانم من که حقیری تــو یا بزرگ و خطیر؟
ای پســر، پیش جهل اسیری تو تا نگردد سخـــن به پیشت اسیر
چون نیاموختی چه دانــی گفت؟ که به تعلیم شد جلیــل جــــریر
تو زخــــوشه عصیر چــون یابی تا نگیرد ز تاک خــــوشه عصیر؟
ای پسر، همچو میر میـری تـــو او کبیـر است و تو امــــیر صغیر
کارخود ساخته است امیـر بزرگ تو ســــــر کار خویش نیـز بگیر
جان تو پادشای این تـن تـوست خاطـــــــر تو دبیـر و عقل وزیر
( همان:۴۷۵)
ناصر خسرو، میگوید، شعر، محصول اندیشه شاعر است و این فعالیّت ذهنی انسان که منجر به حصول شعر می شود باعث شهرت و بلند آوازگی شاعر می گردد. از این راه شاعر در بین مردم شناخته و عزیز و گرامی داشته میشود :
خـــاطر تو نبشت شــعر و ادب بر صحیفه دلت به دست ضمیر
تا بـه شعر و ادب عزیزت داشت خویش و بیگانه و صغیر و کبیر
خــــــاطر و دست تو دبیرانند اینت کـــاری بزرگ وار و هژیر!
( همان:۴۷۵)
از دیگر سو ناصر خسرو، هرگونه شعری را واجد چنین خصلتی نمی داند. او به شدّت به شعر مدحی و شعری را که شاعر ان دارای کبر سن برای معشوقه های جوان خود میسرایند به باد انتقاد و گاه استهزا می گیرد و به شدت به چنین شاعرانی میتازد:
سرت چون قیر بود و قد چون تیر با تو اکنون نـــه قیر ماند و نه تیر
به کمـــان چـرخ تیر تو بفروخت قیر تو عــرض دهـــــــر به شیر
زان جمــــال و بهـا که بود تو را نیست با تــو کنـون قلیل و کثیر
شاد بودی به بانـــگ زیر و کنون زرد و نالان شــــدی و زار چو زیر
مگرت وقت رفتـــن است چنانک پیش ازین گفتت آن بشیـر نـذیر
مگر آن وعده که ت محمـــد کرد راست خواهد شدن کنون، ای پیر
با سـر همچو شیر نیز مخــــوان غزل زلفک سیـاه چـــــــــو قیر
( همان:۴۷۶)
ناصر خسرو ضمن دعوت شاعران به زهد و ورع و پرهیز از دنیا داری و طمع به خواسته های دنیوی، از آنان می خواهدکه برای روز باز پسین، خود اندوخته ای فراهم آورند. او بر این باور است که شاعران باید دست و دل خود را به عنوان دبیران شعر به خدمت بگیرند و با خرد و اندیشه، خود را از وسوسه های آز و نیاز برهانند:
چشم دل باز کن ببین ره خـویش تا نیفتی به چاه چــــــون نخچیر
نامه ای کن به خط طاعت خـویش علــــم عنوانش و نقطه ها تکبیـر
از دبیری مبـــــــاش غافل هیچ پند پــــــــــیرانه از پدر بپـذیر
آن دبیری رساندت بـــــه نعیـم وین دبیری رهـــــاندت ز سعیر
که نماید چنان کـــه گفتستنـد «باز دارد تو را ز شعر شعـــــیر»
( همان:۴۷۶)
۵-۳-۵- شعرکلید گنج معانی است
بسیاری از شاعران، آثار افکار و اشعار خود را گنج معانی، توصیف می کنند و بر این باورند که محتوی و درونه ی سخن آنان، چون گنج های مشهور باستانی و افسانه ای، سرشار از دفینه هایی از معانی رنگارنگ و زیباست که زینت بخش معارف، فرهنگ و هنر است. نظامی شاعران را به اصطلاح خود او«قافیه سنجان» می نامد که ملک دو جهان را به قلم خود مسخّر می کنند و زبان آنان کلید گنج معانی است. او در مخزن الاسرار می گوید:
قافیه سنجان کــــــه عَلَم برکشند ملک دو عـــالم به قلم درکشند
خاصه کلیدى که در گنـــج راست زیر زبان مرد سخن سنج راست
(نظامی۱۳۸۶: ۴۹۷)
نظامی در شرفنامه نیز پنج اثر خود را به نام پنج گنج معرّفی میکند. او خود را در این میدان، بی بدیل و بی رقیب توصیف میکند و معتقد است که او گنجینه معانی بیهمتاست:
هنوزم زبان از سخن سیر نیست چـو بازو بود باک شمشیر نیست
بسى گنج هاى کهن ســـاختم درو نکته‏هــــــــــاى نو انداختم
( همان: ۵۶۴)
نظامی در کتاب خسرو وشیرین نیز ضمن اشاره به کتاب مخزن الاسرار آن را چون گنجینه توصیف می کند و خود را با وجود داشتن چنین گنجی از خواسته های جهان بی نیاز می شمارد:
مرا چون مخزن الاسرار گنجی چه باید در هوس پیمود رنجی
( همان: ۳۸۱)
عطّار نیز ضمن آن که آثار خود را چون گنج معنی توصیف کند بر این باور است که همه اشعار ا سرشار از معانی بکر و تازه است که هم چون گنج قیمتی و پربها هستند. او درکتاب مظهر العجایب کتاب های خود را گنج معانی توصیف می کند و می گوید:
مرا گنج معانی شـــــــد مُسخّر بیمـــن همّت اولادحــــــــیدر
مرا گنج معــانی همـنشین است ترا استــــــاد شیطان لعین است
مرا گنج معـانی را

جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید.

هـــــــبر شد ترا از این معــــانی گوش کر شد
مرا گنج معـــانی در درونـــست به پیشم دین بــی دینان زبونست
مرا گنج معــانی بیشـــمار است حضور ذوق مــــن دیداریار است


فرم در حال بارگذاری ...

« فردوسی در شاهنامه- قسمت ۱۸بررسی نقش مردسالاری در خشونت خانوادگی- قسمت ۱۰ »