رسیدن
درود گر را آواز سنگ به گوش آمد. (۲/۶۱۹)
ناگاه آواز بانگ نماز تو به گوش من آمد. (۵/۴۴۶)
این ساعت از درگاه سلطنت ازل میرسد یکران عزم از قنطرهی چهار چشمهی دنیا اکنون
میجهاند، این لحظه از منازل بادیه غیب میآید، خیمه در عالم ظهور میزند. (۴/۱۰۷)
دستور را از این سخن سنگی عجب به دندان آمد. (۷/۷۳)
آن مسکین به بیغوله مسکنی میپناهید تا دست او بر درختی آمد؛ از بیم درندگان بر آن درخت رفت. (۷/۱۳۹)
از هر جهت توسّمی مینمود و رایحهی راحتی تنسّم میکرد، تا آوازِ سگی به گوش او آمد. (۴/۳۵۴)
هر تیر خطا و صواب که از قبضه رضا و سخط آید، بر او آمد. (۱/۶۰۸)
ناگاه آواز بانگ تو به گوش من آمد و از نغمات حنجرهی تو دل در پنجرهی سینهی من طپیدن گرفت. (۴/۴۴۶)
استن
شیر گفت: نیک آمد. (۴/۶۱۴)
مال به روز سختی به کار آید و دوست به هنگام محنت و چهار خصلت در شریعت مروّت بر دوستان عین فرض آمد. (۸/۲۹۹)
بودن
آزاد چهر خدمت کرد و نماز برد و دعائی که واجبِ وقت آمد، بگفت و بازگشت. (۴/۷۱۹)
برخاستن و به گوش رسیدن
به بانگ خروسی کزو ناگاه آمد، چون باز بر تیهو و یوز بر آهو جست و موش را گرفت. (۶/۳۹۲)
سرزدن
اگر عیبی بسیار و اندک در نهاد من میبینید یا به سهو و عمد از من فعلی میآمد که عقلاً او عرفاً او شرعاً او رسماً پسندیده نیست، آن را بر من عرضه دارید. (۲/۶۰۴)
۴-۱-۲- معانی دیگر افتادن در مرزباننامه
فعل افتادن در مرزباننامه دارای معانی متعددی است؛ از جمله: حدود ۳۷% در معنی اتفاق افتادن، ۲۵% در معنی رسیدن، ۱۷%در معنی شدن، ۱۴% در معنی است و ۷% در معنی رفتن، کردن و برخورد کردن میباشد.
شدن
قرار بر آن افتاد که هر دو پیش حاکم شرع روند. (۸/۶۱۹)
میان شما به تجاوب و تناوب فصلی مشبع و مستوفی رود تا از تمحیص اندیشه شما آنچه زبده کارست، بیرون افتد. (۴/۵۳)
از مست و مجنون و خفته و کودک قلم تکلیف برگرفتهاند و رقم عذر در کشیده و مؤاخذت به هیچ منکر که ازیشان مشاهده افتد، رخصت شرع و رسم نیست. (۵/۲۸۳)
پنداری به جهت ذکا و کیاست و دها و فراست نام تو زیرک افتاد. (۴/۳۵۶)
با خود گفت: این گربه چنین عاجز و ضعیف افتادست، تواند بود که از عالم غیب قوتی که اکنونش ندارند، بدهند. (۲/۳۷۶)
خاک در کاسه تمنی کردن، در آن مغاکها سرنگون میافتادند. (۱/۵۵۰)
سواری اتفاقاً با او همراه افتاد. (۷/۶۸۵)
رسیدن
آواز فریاد او در ایوان ضحاک افتاد. (۲/۵۱)
بزغاله در پردهی درد واقعه و سوز حادثه نالهی سینه را آهنگ چنان بلند کرد که صدای آن از کوهسار به گوش شبان افتاد. (۲/۷۱)
در صیدگاه ابری برآمد تیرهتر از شب انتظار مشتاقان به وصال جمال دوست و ریزانتر از
دایرهی اشک بار عاشقان بر فراق معشوق. آتش برق در پنبه سحاب افتاد. (۵/۵۹)
او به سنگ پشتی بحری رسید، دست درو آویخت و خود را بر پشت او افکند تا به جزیره افتاد. (۹/۱۰۵)
بزغاله در پردهی درد واقعه و سوز حادثه نالهی سینه را آهنگ چنان بلند کرد که صدای آن از کوهسار به گوش شبان افتاد. (۱/۷۱)
استن
امروز بومی به استدعا کس فرستادست، اگر به رضای تو مقرون میافتد، از همه او لایقتر. (۶/۳۹۵)
اگرچه در اصلِ آفرینش و مبدأ تکوینِ هر یک به بساطت خویش از دیگری منفرد افتاد. (۶/۲۶۲)
اما رای صلح طلبیدن و از در تساهل و تسامح درآمدن و هدایایِ تحف و طُرَف فرستادن غلط میافتد. (۶/۵۱۲)
صریح گفتن از ادب بندگی دور افتد و الا اظهار کردمی. (۱/۶۱۰)
و اما رای صلح طلبیدن و از در تساهل و تسامح در آمدن و هدایای تحف و طَرَف فرستادن غلط میافتد. (۶/۵۱۲)
اتفاق افتادن
تا ایزد تعالی دولت بخشیده از قومی باز نستاند، عنان عنایت پادشاه از ایشان برنگرداند، چنان که خرّه نماه را با بهرام گور افتاد. (۱/۵۹)
چون کاری بَینَ طَرَفَیِ النَّفِیض افتد. (۳/۲۲۴)
اکنون ما را التماس دیگر آن است که ملک دائماً راه آمد شد بر ما گشوده دارد تا اگر واقعه افتد که به مرافعت آن محتاج شویم. (۸/۴۳۴)
و بسا دروغها که خیال در لباس راستی فرا نماید، چنان که پسر احول میزبان را افتاد. (۶/۲۲۴)
برخوردن و در آویختن
گفت: میآمدم، دزدان بر من افتادند و جامهی من ببردند. (۷/۲۴۷)
آمدن
آخر الامر از باغشان به صحرا افتاد، در پناه غاری خزید. (۱/۳۵۴)
کردن
اثاث وامتعه و مکنوز و مدّخر از محمولات اثقال و منقولاتِ احمال خانه جمله به جایگاهی نقل باید کردن که اختیار افتد. (۱/۷۱۷)
۴-۱-۳- معانی دیگر یافتن در مرزباننامه
فرم در حال بارگذاری ...