بررسی رابطه سبک های حل مسئله و هوش هیجانی شاگردان با سبک های حل مسئله و هوش هیجانی اولیاءشان- قسمت ۶
توان درک احساسات خوددرک خود–
جدول ۳-۲خلاصه ای از هفت هوش گاردنر منبع ( اسمیت ۱۹۹۸) ص ۶۰ ( به نقل از جهرمی ۱۳۸۳)
گاردنر (۱۹۹۳) هوش را توانایی حل مسائل یا تولید دستاوردهای ارزشمند فرهنگی و اجتماعی می داند . او هفت نوع هوش را بر می شمارد که عبارتند از:۱- هوش موسیقیایی-۲-هوش جسمانی – حرکتی-۳-هوش منطقی –ریاضی-۴-هوش کلامی -۵-هوش فضایی -۶- هوش اجتماعی (بین فردی) -۷- هوش فضایی
تعریف هیجان:
گلمن (ترجمه پارسا /۱۳۸۳) می گوید:
“واژه ای که تحت عنوان هیجان به آن اشاره می کنم، اصطلاحی است که روان شناسان و فلاسفه بیش از یک قرن درباره معنای دقیق آن به بحث و جدل پرداخته اند . در فرهنگ لغات انگلیسی آکسفورد ، معنای لغوی هیجان چنین ذکر شده است: هر تحریک یا اغتشاش در ذهن ، احساس ،عاطفه، هر حالت ذهنی قدرتمند یا تهییج شده. من لغت هیجان را برای اشاره به یک احساس ، افکار ، حالت روانی و بیولوژیکی مختص آن و دامنه ای از تمایلات شخص برای عمل کردن بر اساس آن به کار می برم . تعداد هیجان های شناخته شده با در نظر گرفته ترکیبات ،گوناگونی ها ، تحولات و اختلالات جزئی میان آنها به صدها نوع می رسد. در واقع هیجان های ظریف بی شماری وجود دارندکه برای بیان آنها واژه ای نداریم.”
در میان پژوهشگران ، بحث بر سر اینکه آیا اصولا” می توان بعضی از هیجان ها را “اصلی” تلقی کرد- هیجانهایی که به مثابه رنگهای اصلی آبی ، زرد ، قرمزباشد که سایر ترکیبات از آنها سرچشمه بگیرند – و اینکه این هیجان ها کدامند ، بحثی دنباله دار است. تعدادی از نظریه پردازان ، چندین هیجان مشابه را در مجموعه ای واحد جای می دهند . اما جملگی از اعضای آنها از این قرار است:
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید. |
-
- خشم [۶۰]: تهاجم ،هتک حرمت ،تنفر ،غضب ،اوقات تلخی ،غیظ ،آزردگی ، پرخاش ،خصومت،اذیت ،تند مزاجی ،دشمنی و شاید در بدترین حالت تنفر وخشونت آسیب شناختی.
- اندوه [۶۱]: غصه،تاثر،دلتنگی،عبوسی،مالیخولیا،دلسوزی به حال خود ، احساس تنهایی ، دل شکستگی ، نا امیدی و در سطح آسیب شناختی ، افسردگی شدید.
- ترس[۶۲]: اضطراب ،بیم،نا آرامی ، دلواپسی ، بهت ، نگرانی ،توهم ، ملاحظه کاری ،تردید ،زود رنجی ، ترسیدن ، ترس ناگهانی (شوک) ، وحشت و از نظر آسیب شناسی روانی هراس (فوبی )و وحشت زدگی .
- شادمانی [۶۳]: شادی،لذت،آسودگی،خرسندی ،سعادت ،شوق ،تفریح ،احساسا غرور ، لذت جسمانی ، به هیجان آمدن ، وجد ، خشنودی ، رضایت ، شنگولی، بوالهوسی ، از خود بی خود شدن، ودر نهایت شیدایی (مانی )
- عشق [۶۴]: پذیرش، رفاقت ، اعتماد ، مهربانی ، هم ریشگی ،صمیمیت ، پرستش ، شیفتگی ، مبهوت شدن.
- شگفتی[۶۵]: جا خوردن ، حیرت ، بهت ، تعجب
- نفرت[۶۶]: تحقیر ، اهانت ، خوار شمردن ، اکراه، بیزاری، بی رغبتی
- شرم[۶۷]: احساس گناه ، دست پاچگی ، حسرت ، احساس پشیمانی ، احساس پستی ، افسوس ، دل شکستگی و توبه
فهرست مذکور ، یقینا” نمی تواند کلیه سئوال های مربوط به نحوه طبقه بندی هیجان ها را پاسخ دهد. برای مثال : حسادت را ، که گونه ای از خشم آمیخته با اندوه و ترس است چگونه می توان طبقه بندی کرد؟ جایگاه محاسنی همچون امید و ایمان ، شهامت و بخشندگی ، یقین و متانت یا معیب ناپسندی همچون شک، خود پسندی ،تنبلی و بی حالی یا ملال کدام است؟پاسخ روشنی موجود نیست . مجادله ی علمی بر سر نحوه طبقه بندی هیجانها همچنان ادامه دارد.(گلمن/پارسا۱۳۸۳)
این استدلال که چند هیجان محوری وجود دارد تا حدودی وامدار کشفیات پل اکمن ،استاد دانشگاه کالیفرنیا در سانفرانسیسکو است . وی معتقد است افراد متعلق به فرهنگ های مختلف در سراسر دنیا ، از جمله افرادی که به فرهنگ های نانویسا تعلق دارند و به احتمال زیاد از سینما یا تلویزیون تاثیر نپذیرفته اند . متوانند حالت های چهره ی حاکی از چهار هیجان (ترس –خشم – اندوه و لذت ) را تشخیص دهند . و همین امر جهان شمول بودن این هیجانها رانشان می دهد . اکمن تصاویری از طرز چهره افراد را که با دقت تکنیکی زیادنشانگر حالت های روحی آنان بود، به افرادی نشان داد که به فرهنگ های بسیار دور افتاده ای همچون قبیله فور در گینه ی نو تعلق داشتند – قبیله ی منزوی که در ارتفاعات دوردست در وضعیت عصر حجر زندگی می کنند- و دریافت ساکنان تمام نقاط دنیا همان چند هیجان پایه را تشخیص می دهند . شایدبتوان گفت اولین باد داروین به موضوع جهان شمول بودن حالت های بیانگر چهره در ابراز هیجان توجه کرد. وی این امر را گواهی بر این امر می دانست که نیروی تکامل ،این نشانه ها را در سیستم عصبی مرکزی انسان ثبت کرده اند.(گلمن /پارسا ۱۳۸۳)
تاریخچه ی هوش هیجانی
دو هزار سال پیش افلاطون گفت: « تمام یادگیری ها دارای یک زیربنای هیجانی و عاطفی هستند». بر اساس گفته ی افلاطون از آن زمان تا کنون دانشمندان، پژوهشگران و فیلسوفان زیادی در جهت اثبات یا نفی نقش احساسات در یادگیری، مطالعات زیادی انجام داده اند (آقایار، ۱۳۸۶).
اقدامات اولیه ی روانشناسان در زمینه ی هوش، متمرکز بر جنبه های شناختی همچون حافظه و حل مسأله بود. در مطالعه ی هوش عمدتاً در کاربرد انطباقی و مناسب مؤلفه های شناختی آن توجه داشته اند (مانند پیاژه، ۱۹۵۰ و کسلر، ۱۹۵۸؛ به نقل از چان، ۲۰۰۳). وکسلر درباره هوش هیجانی می نویسد:
“کوشیده ام نشان دهم که علاوه بر عوامل غیر هوشی ویژه ای نیز وجود دارد که می تواند رفتار هوشمندانه را مشخص کند نمی توانیم هوش عمومی را مورد سنجش قرار دهیم مگر این که آزمون ها ومعیارها یی نیز برای برای سنجش عوامل غیر هوشی در بر داشته باشیم.”
وکسلر در صدد آن بود که جنبه های غیر شناختی و شناختی هوش عمومی را با هم بسنجد و تلاش او در این زمینه را میتوان دراستفاده وی از کار برد خرده آزمون های تنظیم تصاویر و درک و فهم – که دو بخش عمده آزمون وی را تشکیل می دهند –دریافت . در خرده آزمون درک و فهم ، ” سازگاری اجتماعی ” و در تنظیم تصاویر شناخت و تمیز” موقعیتهای اجتماعی ” مورد بررسی قرار میگیرد.( به نقل از رستمی۱۳۸۲)
اما به تدریج دیدگاه های مبتنی بر هوش شناختی جای خود را به مطالعه ی سایر توانایی های موثر بر عملکرد انسان دادند. برای مثال ثرندایک (۱۹۲۰؛ به نقل از نیرسام، دی و کاتانو، ۲۰۰۰) رفتار هوشمندانه را شامل هوش عینی (مهارت ساختن و به کار بردن ابزار و وسایل )، هوش انتزاعی ( توانایی کاربرد کلمات، اعداد و اصول علمی ) و هوش اجتماعی ( شناخت افراد و توانایی عمل خلاقانه در روابط انسانی ) می دانست.
لیپر (۱۹۴۸) نیز بر این باور بود که “تفکر هیجانی ” بخشی از تفکر منطقی است و به این نوع تفکر – یا به معنای کلی تر ” هوش ” کمک میکند.( به نقل از رستمی ۱۳۸۲)
سازه ی هوش اجتماعی وی بسیار شبیه به اصطلاح هوش هیجانی امروزه بوده است. همچنین گاردنر (۱۹۹۹ و ۱۹۸۳) و استرانبرگ (۱۹۹۶ و ۱۹۸۸) از جمله ی کسانی بودند که اعتقاد داشتند هوش نه تنها توانایی های شناختی را شامل می شود، بلکه چگونگی تجربه و بیان هیجانات را نیز در بر می گیرد ( به نقل از چان، ۲۰۰۱).
گاردنر (۱۹۸۳، به نقل از بارآن، ۲۰۰۱) در نظریه ی هوش چندگانه، به هوش های فردی نیز اشاره می کند که شامل دو مؤلفه ی مهم می باشد: هوش درون فردی؛ یعنی توانایی به هم پیوسته و درونی در ایجاد الگوی دقیق و عینی از خویشتن و استفاده از آن در جهت عمل مؤثر و کار آمد در زندگی، دستیابی به زندگی احساسی خویشتن و تمایز میان هیجان ها جهت فهم و هدایت رفتار خود، هوش بین فردی، که توانایی درک سایر افراد از جهت تفاوت در خلق، مزاج، انگیزش، هدف، علاقه به دیگری و همدلی را در بر می گیرد (به نقل از دهکردی، ۱۳۸۶) و حوزه های دیگری به رشد و گسترش مفهوم هوش هیجانی کمک کردند، که از جمله ی آن ها می توان به مفهوم نبوغ هیجانی اشاره کرد که از برخی جهات به ظهور زودتر مفهوم هوش هیجانی کمک کرد (دابروکسی و پیکورسکی، ۱۹۷۷؛ به نقل از شهبازی۱۳۸۵). لئونل اولین بار مفهوم هوش هیجانی را به زبان آلمانی در سال ۱۹۶۶ به کار برد (آقایار، ۱۳۸۶). چارچوب هوش هیجانی، تعریف رسمی آن و پیشنهاد در مورد اندازه گیری آن، برای اولین بار در دو مقاله ی مایر و سالووی که در سال ۱۹۹۰ چاپ شد، ظاهر گشت (مایر، دیپائلو و سالووی، ۱۹۹۰، سالووی و مایر، ۱۹۹۰؛ به نقل از اکبرزاده، ۱۳۸۳). این دو روانشناس آمریکایی با اطلاع از مقدمات اولیه یی که در مورد جنبه های غیرشناختی هوش انجام شده بود، تحقیق در زمینه ی هوش هیجانی را آغاز کردند. آن ها هوش هیجانی را به عنوان یک شکل از هوش اجتماعی در نظر گرفتند که شامل توانایی بازبینی هیجانات خود و دیگران و تمیز بین آن ها و به کار بردن این اطلاعات برای هدایت افکار و اعمال خود بود (دهکردی، ۱۳۸۶) در سال ۱۹۹۰ همچنین بارآن، مفهوم بهره ی هیجانی (EQ ) را مطرح کرد تا بر اساس آن بتواند روش خود را برای ارزیابی هوش کلی توضیح دهد. او معتقد بود هوش هیجانی توانایی ما در کنار آمدن موفقیت آمیز با دیگران، توأم با احساسات درونی را منعکس می سازد (بارآن، ۲۰۰۱؛ به نقل از دهکردی، ۱۳۸۶).
دانیل گلمن (۱۹۵۵) با انتشار کتاب هوش هیجانی، اطلاعات جالبی در مورد مغز ، احساسات و رفتار عرضه کرد. او اعتقاد داشت که توانایی های شخصی و بین شخصی (هوش هیجانی) نسبت به IQ دارای اهمیت بیشتری در موفقیت های شخصی، اجتماعی و حرفه ای افراد است. و نیز معتقد بود هوش و استعداد فقط می تواند به اندازه ی ۲۰ درصد در موفقیت فرد نقش داشته باشد و ۸۰ درصد بقیه به عوامل دیگری از جمله هوش هیجانی افراد مربوط می شود (چان، ۲۰۰۳؛ به نقل از دهکردی، ۱۳۸۶).
روان شناسان دیگر نظیر مایر ۱۹۹۳ ، سالوی نیز پژوهش های خود را بر جنبه های هیجانی هوش متمرکز کرده اند . پژوهشگران از طریق سنجش مفاهیمی مانند مهارتهای اجتماعی ، توانمندی های بین فردی ، رشد روان شناختی و آگاهی های هیجانی که همگی مفاهیمی مرتبط با هوش هیجانی هستند ، به بررسی ابعاد این نوع هوش پرداخته اند.(به نقل از رستمی ۱۳۸۲)
هم اکنون و در مرحله ای که از سال ۱۹۹۸ آغاز شده است، اصطلاحات و پالایش های متعددی در ابعاد نظری و پژوهشی حوزه ی هوش هیجانی به عمل آمده و مقیاس های جدیدی برای اندازه گیری هوش هیجانی تهیه شده است و پژوهش های بنیادی تری در این حوزه انجام گرفته است. در واقع پیچیدگی حوزه ی هوش هیجانی به این دلیل است که این حوزه در بر گیرنده ی جنبه های علمی و نیز جنبه های عامه پسند آن می باشد. نکته ی قابل ذکر دیگر این است که تاریخچه ی هوش هیجانی هنوز در حال نوشته شدن است (مایر، ۲۰۰۳؛ به نقل از شهبازی، ۱۳۸۵).
تعاریف هوش هیجانی:
از هوش هیجانی به عنوان یک چشم انداز جدید به قابلیت های انسانی، تعاریف متعددی ارائه شده است. مایر و سالووی به عنوان پیشگامان پژوهش در زمینه ی هوش هیجانی، با در نظر گرفتن آن به عنوان زیرمجموعه یی از هوش اجتماعی، آن را توانایی جمع آوری اطلاعات عاطفی به ویژه اطلاعاتی که شامل درک، تجزیه و تحلیل، فهم و نحوه ی کنترل هیجان است، می دانند (جاکوس و مکاوی، ۲۰۰۵). به عبارت دقیق تر، هوش هیجانی شامل چهار توانایی ذهنی است، که عبارتند از:
تشخیص، درک و ابراز هیجانی (توانایی تشخیص هیجانات در نقاشی، موزیک یا داستان).
توانایی تفکر هیجانی ( استفاده از عواطف و احساسات در تعقل و حل مسأله ).
فهم هیجانی (حل مسایل مربوط به عواطف و این که چه روابطی بین عواطف وجود دارد).
مدیریت هیجانی ( درک و فهم اصول مربوط به اقدامات اجتماعی بر روی عواطف و هیجانات و قانون حاکم بر نحوه ی کنترل آن در خود و دیگران) (هیس، ۲۰۰۱).
به طور کلی مایر و سالووی، هوش هیجانی را نوعی از پردازش هیجانی می دانند که شامل توجه به هیجان ها، ارزیابی صحیح و دقیق از آن در خود و دیگران، نظم بخشی سازش یافته ی هیجان ها و ابراز مناسب آن ها می باشد ( مایر، دی پائولو و سالووی، ۱۹۹۰؛ به نقل از دهکردی، ۱۳۸۶).
در همین راستا گلمن هوش هیجانی را توانایی حفظ انگیزه، پایداری در مقابل ناملایمات، کنترل در مقابل تکانش ها، به تعویق انداختن کامیابی، همدلی با دیگران و امیدوار بودن می داند ( آقایار، ۱۳۸۶).
از طرفی بارآن در تعریف خود از هوش هیجانی آن را دسته ای از مهارت ها، استعداد ها و توانایی های غیرشناختی می داند که توانایی موفقیت فرد را در مقابله با فشارها و اقتضاهای محیطی افزایش می دهد (بارآن، ۲۰۰۱؛ به نقل از دهکردی، ۱۳۸۶).
کوپر و ساواف (۱۹۹۷؛ به نقل از بارآن، ۲۰۰۱) هوش هیجانی را بر حسب سواد هیجانی، تناسب هیجانی، عمق هیجانی و کیمیاگری هیجانی تعریف کرده اند. مراد از سواد هیجانی، دانشی است که فرد از ماهیت و کنش احساسات خود دارد، تناسب هیجانی، انعطاف پذیری و شدت احساسات و هیجان ها است. عمق هیجانی، استعدادی برای رشد و تقویت و یا عمق بخشیدن به هیجان ها و کیمیاگری هیجانی، توانایی استفاده از احساسات و هیجان ها برای خلاقیت می باشد.
تاکر (۲۰۰۰؛ به نقل از چان، ۲۰۰۳) با بهره گرفتن از نظرات مایر و سالووی، هوش هیجانی را توانایی درک عواطف خود و دیگران و تمیز بین آن ها، برای جهت دهی فکر و عمل تعریف کرد (دهکردی، ۱۳۸۶).
لیزا گاردنر در تعریف هوش هیجانی، معتقد است که هوش هیجانی توانایی فرد در شناسایی و ابراز هیجان ها در خود و دیگران است (آقایار، ۱۳۸۶).
نشانه های ذهن هیجانی[۶۸] :
تنها در سال های اخیر , الگویی علمی از ذهن هیجانی پدیدار شده است که نشان می دهد اعمال ما تا چه اندازه منشا هیجانی دارند – اینکه چطور زمانی بسیار منطقی و لحظه ای بعد بسیار غیر منطقی هستیم- و اینکه هیجان ها, دلایل و منطق خاص خود را دارند شاید بتوان گفت بهترین ارزیابی های انجام شده درباره ذهن هیجانی به صورتی جداگانه از طرف پل اکمن , رئیس “لابراتورا بررسی کنش های متقابل بشری” در دانشگاه کالیفرنیا ، سانفرانسیسکو و سیمور اپستاین روانشناس دانشگاه ماساچوست ارائه شده اند . هرچند اکمن و اپستاین هر کدام بر شواهد علمی متفاوتی تکیه کرده اند ، اما آن دو در مجموع فهرستی اولیه از کیفیاتی ارائه کرده اند که هیجان ها را از دیگر اجزای زندگی عقلانی متمایز می سازند.(گلمن/پارسا۱۳۸۳)
فرم در حال بارگذاری ...