ای برای افشا
دانلود متن کامل پایان نامه در سایت fumi.ir |
بسیاری از فرهنگ ها مکانیسم هایی دارند که به افراد اجازه می دهد تا از آن طریق به درد دل کردن و درمیان گذاشتن تجارب هیجانی خود بپردازند. اعتراف یکی ازشناخته شده ترین این مکانیسم ها است. مردم شناسان از اعتراف به عنوان یک عامل شفابخش نمادین یادکرده و به این دلیل به افشای هیجانی علاقه نشان می دهند که ارتباط مستقیمی با اعتراف دارد. شکل سنتی غربی اعتراف به این صورت است که فردی که خود را گنهکار احساس کرده و یا تجربه منفی آسیب زایی داشته نزد کشیش رفته و به اعتراف و یا افشای احساسات خود می پردازد. اگرچه مفهوم اعتراف در برخی از فرهنگ ها به وضوح فرهنگ های غربی مشاهده نمی شود ولی انواع مختلفی از آن در فرهنگ های مختلف قابل ردیابی است (گئورگز[۵۱]،۱۹۹۵).
به عنوان مثال در فرهنگ های اسلامی اعتراف ، بیشتر از طریق دعا و راز و نیاز با خدا صورت می گیرد. دربرخی فرهنگ ها مردم نزد بزرگان قبایل یارهبران خود اعتراف میکنند (پنه بیکر،۱۹۹۷).
اعتراف برای پلیس نیزنوعی اعتراف مشترک بین تمام فرهنگ هاست که از نظر پیامدهای هیجانی مشابه سایر اعتراف هاست . شواهد تجربی متعددی از سودمندی اعتراف دراشکال مختلف آن حمایت می کنند گودجانسون[۵۲] و همکاران(۲۰۰۶) نشان داند که میزان اضطراب ، افسردگی و خشم ، مجرمینی که برای پلیس اعتراف کرده بودند، نسبت به مجرمینی که یا اعتراف نکرده بودند، نسبت به مجرمینی که یااعتراف نکرده بودند و یا اعتراف دروغ داشتند، به طور معنی داری کمتر بود. پنه بیکر(۱۹۸۹، نقل از نیدرهافر و پنه بیکر ،۲۰۰۵).
دربررسی سودمندی از اعتراف کنندگان به این نتیجه رسیدند که درخلال اعتراف یاپس از آن کاهش فشار خون، تنش عضلانی و پاسخهای پوستی درآزمودنی مشاهده می شود. پنه بیکر (۱۹۹۷) موردی راشرح میدهد که درآن یک مقام بلندپایه بانکی به اختلاس خود اعتراف میکند ، نتایج بررسی با دستگاه پلی گراف نشان داد که پاسخ های فیزیولوژیک فرد در حین بازپرسی بسیار بالا بود به ویژه زمانی که سوالات مربوط به اختلاس می شد. پس از اعتراف کتبی این فرد مجددا مورد آزمایش قرارگرفت و جالب اینکه علی رغم خدشه دار شدن موقعیت شغلی و زندانی شدن، اثری از پاسخ های بدنی قبلی نبود.
امروزه احتمالا به این خاطر که واژه ی اعتراف با گناه، جرم و جنایت تداعی می شود، تمایل به استفاده از آن در حوزه روانشناسی مثبت کمتر شده و اصطلاح افشای هیجانی (گفتاری و نوشتاری) به آن ترجیح داده می شود.
۲-۱۴-۲- افشای هیجانی:
کلیات:
افشای هیجانی در واقع به این معنی است که یک فرد عمیق ترین تجارب هیجانی خود رابه صورت گفتاری یا نوشتاری برای دیگران یا خودبیان نماید. این عمل شرایط و محدودیت های خاص خود را دارد، به این معنی که افراد نمی توانند تحت هر شرایطی و به هر میزانی دست به افشای هیجانی بزنند. افراد باید قبل از افشا با محدودیت ها، هنجارها و پیامدهای منفی احتمالی افشا آشنا شوند.
۲-۱۴- ۳- انواع افشا:
از آغاز مطالعات علمی افشای هیجانی ، پژوهشهای متعددی شیوه های مختلف افشا و پیامدهای آنها رامورد بررسی قرارداده اند.پنه بیکر، زیچ و ریمه (۲۰۰۱) در این زمینه دوخط پژوهشی نسبتا متمایز را مشخص نموده اند؛ نخست پژوهشهای ریمه و همکارانش که بر کلامی کردن و در میان گذاشتن تجارب هیجانی خود با دیگران دریک زمینه بین فردی تمرکز داشته اند و دوم، مطالعات پنه بیکر و همکاران که افشای هیجانی را به عنوان یکی از راه های پیشگیری و درمان آشفتگی های هیجانی در یک زمینه درون فردی مورد توجه قرار داده و عمدتا برای افشای هیجانی نوشتاری تمرکز نموده اند. با توجه به دو خط پژوهشی ذکر شده دو شیوه اصیل افشای هیجانی قابل شناسایی است ؛ یکی فشای هیجانی کلامی که به صورت بین فردی و درون فردی و در اشکال مختلفی انجام می شود و دومی افشای هیجانی نوشتاری است که در آن فرد تجارب هیجانی فرد را به صورت دستی یا ماشینی می نویسد.
۲-۱۴-۴- تفاوت برون ریزی و افشای هیجانی
می توان میزان افشا را روی پیوستاری ترسیم نمود که در یک انتهای آن بازداری و در انتهای دیگر، عدم بازداری یا برون ریزی قرار دارد. همانطور که بازداری کامل پیامدهای منفی دارد فقدان بازداری نیز آسیب زاست. پژوهش جرارد ۱۹۷۱، (نقل از کوالسکی ،۱۹۹۹) نشان داد که بین افشای هیجانی و سلامت یک رابطه ی غیرخطی وجوددارد ، یعنی بازداری و برون ریزی هردو تعادل روانی فرد را به هم می زنندوافشا بهین بین این دو تعادل برقرار می کند. سبک زندگی که فاقد هرگونه بازداری است با رفتارهای تکانشی همراه است . بسیاری از مشکلات ارتباطی مثل اختلافات زناشویی و تعارضات میان فردی ، حوادثی مثل حوادث رانندگی ، سوء مصرف مواد و مشکلاتی از این قبیل بیشتر در افرادی دیده می شود که در واقع ،خویشتن دار نیستند. (پنه بیکر ، ۱۹۹۷).
بنابراین همانگونه که بین بازداری و خویشتن داری تمایز قایل شدیم ، باید بین افشا و برون ریزی هم تمایزقایل شویم.
۲-۱۴-۵- عوامل موثر بر افشا
اگرچه بسیاری از پژوهشها پیامدها ی مثبت افشای هیجانی را موردتایید وتاکید قرار داده اند، ولی تعدادی از پژوهش ها نیز به نتایج مورد انتظار دست نیافته اند. به عنوان مثال کواک[۵۳] و رانجی[۵۴] ( ۲۰۰۲) عدم تایید فرضیه های افشای هیجانی در برخی پژوهش ها، این پرسش راکه آیا متغیر های خاصی وجود دارند که رابطه ی افشای هیجانی وسلامت راتعدیل می کنند؟، تقویت نمود. یافته های پژوهشی متعدد به پرسش فوق پاسخ مثبت داده است. متغیرهایی از قبیل محتوا، نوع و اهداف افشا و تفاوت های فردی، جنسیتی و فرهنگی می توانند برمشکل و میزان سودمندی افشای هیجانی تاثیرگذار باشند.
۲-۱۴-۵-۱- عوامل فرهنگی
پژوهش های فراوانی عمومیت نیاز به افشای هیجانی و در میان گذاشتن تجارب هیجانی خود با دیگران در فرهنگ های مختلف تایید نموده اند. اما شکل و الگوهای افشا در میان فرهنگ های مختلف متفاوت است . یکی از سوالاتی که در زمینه ی ارتباط فرهنگ و افشا مطرح می شود این است که کدام متغیرهای فرهنگی و اجنماعی ممکن است نیاز افراد به افشای تجارب هیجانی و ار تباط آن با سلامت را تحت تاثیر قرار دهد؟ ولن کامپ (۱۹۹۵) در پاسخ به این پرسش سه عامل را مطرح می کند:
الف:وجود تشریفات فرهنگ – ویژه ای که نیازبه افشا را کاهش می دهد: دربرخی از فرهنگ ها سنت ها، مراسم و تشریفاتی وجود دارد که به افراد کمک می کند تا تجارب هیجانی منفی خودرامورد توجه قرارداده و با آن رویاروی شوند. پژوهش ها نشان داده اند که رویارویی درست برعکس بازداری عمل کرده و نیاز به افشای بعدی را کاهش می دهد. به عنوان مثال مراسم تدفین و سوگواری ، گریه کردن برسرمزارمرده، صحبت درمورد فرد از دست رفته و سایر تشریفات مربوط به سوگ موجب رویاروی فرد با آسیب شده ونهایتا به سازگاری فردکمک می کند.
ب: نوع افشا: دربرخی از فرهنگ ها شکل خاصی از افشای هیجانی مفید واقع می شود، به عنوان مثال در قبیله ی تروجای اندونزی تنها افشای هیجانی بین فردی موثر واقع می شود.
ج: فردگرایی و جمع گرایی: در جوامع جمع گرایی که از ارزش های سنتی قوی وجود دارد، افشای برخی تجربیات خاص به دلیل ترس و نگرانی از طردو یا خطرازهم پاشیدگی خانواده مشکل است در این جوامع احتمال به خطر افتادن سلامتی در اثر بازداری این تجارت بالاتر از سایر جوامع است . به نظر می رسد افشای هیجانی به ویژه شکل نوشتاری آن دراین فرهنگ ها ارتباط زیادی با سلامت دارد.
۲-۱۴-۵ -۲- عوامل مربوط به آسیب
نوع حادثه ، زمان وقوع و نحوه ی وقوع آن و شدت ناراحتی تجارب منفی زندگی از عواملی است که ارتباط افشای هیجانی و پیامدهای آن را تحت تاثیر قرار می دهد. پژوهش مانیر[۵۵] و الیوارس[۵۶](۲۰۰۵) نشان داد افشای هیجانی برای افرادی که حادثه خیلی دردناکی را تجربه کرده و از ناراحتی شدیدتری رنج می برند فایده ی چندانی ندارد، به این معنی که این مشکلات به مداخلات جدی تری چون روان درمانی نیاز دارند. افشای هیجانی برای کسانی که هیچ مشکلی را گزارش نمی کنند نیز تاثیر آن چنانی ندارد براساس یافته های این پژوهش بیشترین بهره را از افشای هیجانی کسانی می برند که سطوح متوسطی از ناراحتی و استرس را تجربه می کنند.
در موردنوع ونحوه ی وقوع حوادث منفی و تاثیر آن بر پیامدهای افشا، دریافتند که افشای هیجانی نوشتاری برای کسانی که فرد مورد علاقه خود را در پی خودکشی از دست می دهند مفیدتراز کسانی است که در پی سانحه ی رانندگی عزیزی را از دست داده اند. هم چنین افشای هیجانی برای کسانی که تجربه ی منفی غیر منتظره ای داشته اند نسبت به کسانی که با یک تجربه ی آسیب زای قابل پیش بینی مواجه می شوند، پیامدهای بهتری دارد.
مطالعه فرید[۵۷]، کلست [۵۸]وآلارد[۵۹](۲۰۰۵) نیز در این خصوص به این نتیجه دست یافت که قربانیان خیانت و بی وفایی بهتر از کسانی که نوع دیگری از آسیب را تجربه کرده اند ازپیامدهای افشای هیجانی نوشتاری بهره می برند.
فراتحلیل اسمیت[۶۰](۱۹۹۸) نشان داد که افشای تجارب هیجانی گذشته بیشترین تاثیر را بر روی پاسخ های فیزیولوژیک افراد و افشای هیجانی تجارب زمان حال بیشترین تاثیر را بر سلامت روانشناختی دارد، درحالی که میلیکاویچ[۶۱]، می یر[۶۲] و کوپر[۶۳]۲۰۰۵ ارتباطی بین زمان و وقوع آسیب و پیامدهای افشا نیافتند. ماهیت آسیب علاوه برتعدیل پیامدهای افشا بر انتخاب روش افشا نیز تاثیر می گذارد، به عنوان مثال افراد ترجیح می دهند تجارب آسیب زای شدیدی چون مورد سوء استفاده ی جنسی قرار گرفتن ، برخی از افکار وسواسی و ابتلا به بیماری هایی مانند ایدز را به صورت نوشتاری و درون فردی و یا صرفا نزد افراد خاصی مثل روانشناس یا مشاور بیان نمایند.
اغلب متون مربوط به افشای هیجانی ، بین موضوع و محتوای افشا تمایز چندانی قایل نشده و این دو را تحت یک عنوان مطرح کرده اند. علی رغم ارتباط نزدیک این دو، باید بین آنها تمایز قایل شد. موضوع افشا در واقع به این نکته اشاره دارد که فرد در مورد چه چیزی به افشا می پردازد(مسائل عادی یا اطلاعات شخصی درمقابل تجارب آسیب زا ؛ تجارب منفی در مقابل تجارب مثبت ؛ تجارب گذشته در برابر تجارب حال) ، درحالی که محتوای افشا یعنی اینکه فرد چگونه و با چه کیفیتی به افشای تجارب خود می پردازد (افشای عمقی در برابر افشای سطحی ، سبک نوشتاری افراد ، زبان افشا). درخصوص موضوع افشا نتایج برخی از برسی ها حاکی از این است که تنها افشای هیجانی حوادث و تجربیات آسیب زا با پیامدهای مثبت همراه است. اما بررسی ها دیگر نشان داده است که دامنه ی اثربخشی افشا فراتر از تجارب منفی و آسیب زاست. به عنوان مثال کینگ ۲۰۰۱ دریافت که نوشتن در مورد تجارب مثبت زندگی می تواند به اندازه ی نوشتن در مورد تجارب منفی مفید باشد (پنه بیکر،۱۹۹۷).
درمورد محتوای افشا با این سوال مواجه هستیم که چه نوع نوشتن درمورد تجربیات آسیب زای هیجانی، سلامتی بیشتری در پی دارد؟ درپاسخ به این پرسش مسائلی از قبیل عمق افشای هیجانی ، نوع کلمات به کار رفته در افشا و زبان افشا مورد توجه قرار گرفته است. پژوهش های متعددی نشان داده است که اثر بخشی افشا ارتباط تنگاتنگی با عمق آن دارد به این معنی که هرچه فرایند افشا عمیق تر صورت گیرد اثرات مثبت افشا بیشتر است (پنه بیکر، ۱۹۹۷، استایلز،۱۹۹۵، بورکویک و همکاران، ۱۹۹۵، قربانی، ۱۳۷۸،۱۳۸۲).
افشای هیجانی عمیق موجب رویارویی فرد با تجارب هیجانی خود و لمس واقعی هیجانها و احساسات شده و به جذب و انطباق آنها کمک می کند، اما افشای سطحی تنها به رفع موقت اثرات تجارب منفی منجر شده و حتی ممکن است در موارد مشابه دیگر به صورت نگرانی و نشخوارهای ذهنی متبلور شود. پنه بیکر و همکاران ،۱۹۹۰ در بحثی تحت عنوان “سطوح تفکر” به بحث درمورد تفاوتهای افشای سطحی و عمیقی می پردازند. آنها در این راستا “سبک تفکر را از هم متمایز می کنند: تفکر سطح بالا و تفکر سطح پایین ؛ تفکر سطح بالا به عنوان توانایی دیدن ارتباط میان ابعاد مختلف یک مشکل ، تفکر درباره ی خود و آگاهی از احساسات و هیجانها مفهوم سازی شده و تفکر سطح پایین به فقدان نسبی توانایی های فوق اشاره دارد. در تفکر سطح بالا واژه ها آمیخته با احساسات ،جملات بیشتر در مورد خود فرد بوده و از پیچدگی های بیشتری برخوردارند. ولی در تفکر سطح پایین واژه ها عاری از هیجانها هستند. جملات متوجه دنیای بیرون و عینیات بوده و بسیار سطحی و پیش پا افتاده اند. یافته های پژوهشی نشان داده افرادی که در پاره ی مسائل سطحی و پیش پا افتاده می نویسند نسبت به گروه دیگر مشکلات جسمانی و تعداد مراجعات بیشتری به مراکز درمانی داشند. کلمات، ضمایر و افعال به کار رفته در افشا ، علاوه بر شرح محتوای وقایع نشانگر عمق افشای هیجانی، چگونگی نگاه فرد به تجارب هیجانی و نحوه ی برقراری ارتباط وی با آنها است. در تحلیل واژگان ، از یک برنامه کامپیوتری به نام LIWC که توسط پنه بیکر،فرانکسیس و بوت (۲۰۰۱) ساخته شده و به شمارش و تحلیل واژگانی متن نوشته شده می پردازد ، استفاده شده و چهار جنبه در نظر گرفته می شود: مثبت ، منفی، علی و بینشی بودن کلمات (وندکریک و همکاران ،۲۰۰۲).
کامپ بل و پنه بیکر(۲۰۰۳) با بهره گرفتن از برنامه LIWC نوع کلمات مورد استفاده افراد را در نوشته شان بررسی کردند. این بررسی نشان داد که انعطاف پذیری در استفاده از ضمایری مثل ” من و ما” نسبت به ” شما و آنها” نشان می دهد که فرد چگونه به دنیا می نگرد. همچنین تمرکز بر روابط شخصی و اجتماعی در نوشته میزان بهبودی بیشتر را پیش بینی می کند.
پنه بیکر(۱۹۹۷b) درپژوهشهای خود دریافتند که بهبود و پیشرفت در سلامت به نوع کلمات استفاده شده و میزان معنی داری داستان نقل شده بستگی دارد، به این تربیت که استفاده از واژه های بینشی( فهمیدم ، احساس کردم و جملاتی از این قبیل) و علی ( چرا، برای اینکه ،به دلیل اینکه) در نوشته ها پیامدهای مطلوب تری خواهد داشت. درخصوص نوع زبان به کار رفته یافته ها متفاوت است، درحالیکه پنه بیکر نوع زبان را چندان موثر نمی داند.( مانیرو الیوارس)۲۰۰۵، افشا به زبان مادری را سودمندتر از افشا به یک زبان دیگر می دانند. به نظر می رسد افشا به زبانی که فرد برآن مسلط تر است سودمندتر باشد، البته این فرضیه ای است که باید مورد بررسی بیشتر قرار گیرد.
۲-۱۴-۵-۳- تفاوتهای فردی
یکی از مهم ترین عوامل تعدیل کننده ی ارتباط بین افشای هیجانی و پیامدهای آن تفاوت های فردی است. سوال اساسی این است که چه کسانی و با چه ویژگی هایی از افشای هیجانی بهره ی بیشتری می برند؟
جنسیت از اولین موضوعاتی بود که در زمینه خود- افشایی به آن پرداخته شد. جرارد،۱۹۷۱ گزارش کرد که زنان بیشتر از مردان به خود – افشایی می پردازند.( درلگا[۶۴] و همکاران) ۱۹۹۳ نشان دادند که دختر بچه ها نسبت به همسالان پسر خود مکالمات بین فردی بیشتری دارند. دیندیا[۶۵] و آلن[۶۶]، ۱۹۹۲ در فراتحلیل خود به این نتیجه رسیدند که با در نظر گرفتن شنونده و محتوای افشا زنان بیشتر از مردان به خود – افشایی می پردازند. باتوجه به مبانی نظری و یافته های پژوهشی به نظر می رسد مردان بازدارنده تر از زنان باشند، علت این امر به هورمون تستستورون نسبت داده می شود (پنه بیکرو همکاران،۲۰۰۴)
بنابراین باید مردان بیشتر از زنان از پیامدهای مثبت افشا سود ببرند. فرا تحلیل اسمیت (۱۹۹۸) صحت این فرضیه را به اثبات رساند. نتایج این فرا تحلیل نشان داد که اثرات مثبت افشا در مردان بیشتر از زنان است. اسمیت خاطر نشان می سازد که جنسیت از تعدیل کننده های ارتباط بین افشا و سلامت جسمانی و عملکرد عمومی است و تاثیر چندانی در بهزیستی روانشناختی ندارد.
مانیر و اولیوارس (۲۰۰۵) نیز نشان دادند که جنسیت و شدت حادثه از تعدیل کننده های مهم ارتباط افشا و سلامت هستند.براساس یافته های فرا تحلیل اسمیت سن هیچ ارتباطی با افشای هیجانی ندارد.
درمورد نقش تعدیل کننده ی رگه های شخصیتی ، سبک های مقابله ای و توانایی های هیجانی و شناختی مطالعات به صورت جسته و گریخته به این موضوع پرداخته اند . این سوال همواره مطرح بوده است که چرا برخی از مردم در مواجه با تجارب منفی زندگی بهتر از دیگران عمل کرده و مشکلات کمتری را تجربه می کند؟ آیا سبک های مقابله ای خاصی وجود دارد که اثرات زیان بار استرس را کاهش می دهد؟ نتایج پژوهش های مختلف نشان دادکه افراد در مواجهه با تجارب منفی زندگی از سبک های مقابله ای متفاوتی استفاده می کنند. سبک های مقابله ای به تفاوت های فردی نسبتا پایداری اشاره دارد که افراد در رویارویی و مدیریت موقعیت های استرس زا استفاده می کنند.
این موضوع که افراد از چه سبک مقابله ای در رویارویی با موقعیت های استرس زا استفاده می کنند، می تواند میزان نیاز آنها به استفاده از افشای هیجانی و بهره مندی از اثرات افشا را تعیین نماید. به عنوان مثال بازداری و سرکوب یکی از سبک های مقابله ای است که برخی از افراد در نظم بخشی هیجان ها و کاهش استرس ازآن استفاده می کنند، یکی از پیامدهای بلندمدت بازداری و سرکوب افکار هیجانی سرکوب سیستم ایمنی و کاهش مقاومت بدن در بیماری هاست، گزارش های بالینی نشان می دهد، افرادی که از بازداری و سرکوب در موقعیت های استرس زا استفاده می کنند، احتمال ابتلا به بیماری های قلبی – عروقی اختلالات درد، مشکلات گوارشی، سرطان و بسیاری از اختلالات روان تنی دیگر درآنها زیادتر است. پژوهشگران دریافتند که افراد بازدارنده به مداخله افشای هیجانی بهتر از افرادی که کمتر از این راهبرد استفاده می کنند ، پاسخ می دهند. آزمودنی هایی که در مواجهه با موقعیت های استرس زا از شیوه های هیجانی اجتنابی و نشخوارهای ذهنی استفاده می کنند، پس از افشای هیجانی بهبودی بیشتری را نشان می دهند. (پنه بیکر،۱۹۹۸).
برخی از پژوهش ها به بررسی اثرات تعدیل کننده چند رگه شخصیتی بر افشای هیجانی پرداخته اند کریستن لن و اسمیت ،۱۹۹۳،۱۹۹۶، نقل از فیدر هافر و پنه بیکر،( ۲۰۰۵) دریافتند که افراد با خصومت بالا پس از افشای هیجانی وضعیت بهتری نسبت به افراد با خصومت پایین دارند.
چندمطالعه ارتباط ناگویی خلقی با اثرات افشا را مورد توجه قرارداده اند. ناگویی خلقی به طور خلاصه ناتوانی در شناسایی، پردازش، توصیف و ابراز احساسات و هیجان ها تعریف شده است . ناگویی خلقی ارتباط بسیار نزدیکی با سبک مقابله ای بازداری داشته و از این طرق سطوح پایین عواطف مثبت را پیش بینی می کند . بنابراین به نظر می رسد افراد مبتلا به ناگویی خلقی به مداخله با افشای هیجانی ، به ویژه نوع نوشتاری آن، نیاز داشته و پیامدهای مثبت بیشتری را نیز تجربه نمایند.
پژوهش ها نشان می دهد افرادی که در ناگویی خلقی نمره بالایی دارند، پس از افشا، علایم فیزیولوژیک پایین تری را گزارش کرده و از میان بازداری و اجتناب شناختی مرتبط با آسیب کاسته می شود.
یکی از قابلیت های هیجانی سازش یافته و مرتبط با سلامت، هوش هیجانی است.هوش هیجانی به عنوان توانایی فرد در بازنگری احساسات و هیجان های خود و دیگران ،تمیز قایل شدن میان هیجان ها و استفاده از اطلاعات هیجانی در حل مساله و نظام بخش رفتار، تعریف می شود (سالووی[۶۷] ، مایر[۶۸] و کاروسو[۶۹]، ۲۰۰۵).
نسبت های مقابله ای سازش یافته از یک سو و ارتباط معکوس آن با ناگویی خلقی ،راهبردهای مقابله ای سازش نایافته و اختلالات روانی از سوی دیگر در مطالعات متعددی نشان داده شده است .امروزه از هوش هیجانی به عنوان یکی از منابع مهم تفاوت های فردی در مقابله با موقعیت های استرس زا و تجارب هیجانی منفی عمل می کند.بنابرین به نظر می رسد افراد با هوش هیجانی بالا به دلیل توانایی در برخورد سازش یافته با اطلاعات هیجانی نیاز کمتری به افشای هیجانی بعدی داشته باشند و برعکس افراد با هوش هیجانی پایین به دلیل مشکل در پردازش ،مدیریت و ابراز هیجانی ،نیاز بیشتری به آموزش افشای هیجانی دارند.اگرچه یافته های مقدماتی سرافراز (۱۳۸۲) از این فرضیه حمایت می کند ولی تایید نهایی آن نیازمند بررسی های بیشتر و گسترده تری است. (پژوهش استروب،شوت و استروب) ۲۰۰۶، در خصوص بررسی نقش تمرین کننده ی سبک های دلبستگی در ارتباط بین افشا و سلامت نشان داد که افشای هیجانی نوشتاری برای افراد ناایمن در مقایسه با افراد ایمن با سلامتی بیشتری همراه است .نقش تعدیل کننده و سبک های دلبستگی نیز احتمالا به ارتباط تنگاتنگ کیفیت دلبستگی با توانایی های هیجانی مربوط باشد،به این ترتیب که افراد ایمن در نظم بخشی و مدیریت تجارب هیجانی خود توانمندتر از افراد ایمن بوده و کمتر از آنها به مقابله از طریق انشای هیجانی نیاز پیدا می کنند(رمضانی،شمس و طهماسبی،۱۳۸۶)
یافته های پژوهش های اخیر را می توان به این صورت خلاصه نمود که افشای هیجانی برای افرادی که از قابلیت های هیجانی کمتری برخوردار بوده و در پاسخ به موقعیت های استرس زا و تجارب منفی زندگی از سبک های مقابله ای سازش نایافته استفاده می کنند ،به عنوان یک سبک مقابله ای سازش یافته قابل آموزش بسیار مفید و سودمند خواهد بود.کارکردها و پیامدها افشای هیجانی مطالعات مختلفی نشان داده اند که افشای هیجانی نو پیامدهای مثبت هیجانی ،روانی و اتجاعی فراوانی دارد.
در پاسخ به این پرسش که افشای هیجانی چگونه و از طریق چه فرایندی منجر به پیامدهای مثبت می شود چند نظریه ارائه شده است که مهم ترین آنها عبارت است از نظریه بازداری،نظریه تغییرات شناختی و نظریه انسجام اجتماعی.
۲-۱۴-۶- نظریه بازداری :
یکی از اولین نظریه ها در تبیین سازوکارهای زیربنایی افشای هیجانی مربوط به تاثیرات بازداری در سلامت و نقش ضدبازدارندگی افشا می باشد.بوتزین (۱۹۹۷)، نظریه بازداری را به صورت زیر خلاصه می کند:
۱)حرف نزدن در مورد تجارب هیجانی مهم نوعی بازداری به شمار می رود.
۲) بازداری استرس را افزایش می دهد.
۳) افزایش استرس سلامت جسمانی و روانی را با مشکل مواجه می کند.
۴) افشای هیجانی بازداری را کاهش می دهد.
۵) کاهش بازداری استرس را مرتفع می سازد.
۶) کاهش استرس از مشکلات جسمانی و روانی می کاهد.
۲-۱۴-۷- نظریه تغییرات شناختی:
تبیین دیگر در خصوص اثرات افشای هیجانی این است که ابراز هیجانها و احساسات در قالب کلمات موجب بازنگری در رویدادها و تجارب هیجانی شده و شیوه سازماندهی و بازجدب آنها را تغییر می دهد(اسلاتچر[۷۰]وپنه بیکر،۲۰۰۷).
پنه بیکر(۱۹۹۷) هنگام بحث از پیوستار” نگه داشتن – رها کردن” یکی دیگر از اثرات رویارویی را ایجاد بازنگری در رویدادها می داند. به این معنی که رویارویی با تجارب آسیب زا به افراد کمک می کند که رویدادهای زندگی را مورد بازبینی قرار داده،آنها را بهتر درک کرده و معانی جدیدی در آنها بیابند.این کار در نهایت باعث می شود که تجارب هیجانی با ساختار جدیدی در سیستم شناختی جذب شده و فرد آن را به عنوان یکی از تجارب معمولی زندگی بپذیرد.این نظریه به طور خلاصه این مساله را مطرح می کند که افشا به افراد در بازسازماندهی افکار و احساسات مرتبط با آسیب کمک کرده و روایات جدیدتر و معنادارتری از حادثه ایجاد می کند (پنه بیکرو سیگال[۷۱]،۱۹۹۹)
۲-۱۴-۸- نظریه انسجام اجتماعی:
نظریه انسجام اجتماعی در واقع به این مساله می پردازد که افشای هیجانی از طریق جلب حمایت های اجتماعی به ارتقای سلامت افراد کمک می کند.خود افشایی در اصل یک فعالیت اجتماعی است هدف اصلی زبان برقراری ارتباط با دیگران و خود است. برخی افراد در مورد تجارب خود با دیگران صحبت می کنند این امر به آنها کمک می کند تا روابط اجتماعی خود را حفظ و از حمایت های اجتماعی مورد نیاز برخوردار گردند. برعکس کسانی که تجارب هیجانی خود را برای دوستان،خانواده،اطرافیان بازگو نمی کنند.ممکن است احساس تنهایی و انزوا نمایند این امر ممکن است بر مشکلات آنها افزوده و سلامت و آنها را تهدید نماید .
ریمه(۱۹۹۵) معتقد است که افشا در روزها یا هفته های اول پس از آسیب قادر به تغییر شبکه ارتباطی افراد از طریق نزدیک تر کردن آنها به همدیگر می باشد ،در واقع افشا به عنوان یک عامل انسجام اجتماعی عمل می کند.ریمه عنوان می کند که حتی شکل انفرادی افشا می تواند در بهبود روابط اجتماعی بعدی مفید واقع گردد (اسلاتچرو پنه بیکر،۲۰۰۷)
حال می پردازیم به پیامدهای افشای هیجانی در ابعاد مختلف جسمانی،روانی ،اجتماعی و رفتاری :افشا و سلامت جسمانی و روانی یکی از کارکردهای اصلی افشای هیجانی براساس یافته های پژوهشی کمک به بهبود و ارتقای سلامت جسمانی و روانی است.سلامت جسمانی در مطالعات مختلف از طریق شاخص هایی چون دفعات مراجعه به پزشک به شاخص های فیزیولوژیک مثل فشار خون ،ضربان قلب و وضعیت سیستم ایمنی بدن ارزیابی شده و سلامت روانی از طریق بهبود وضعیت خلقی ،کاهش هیجان های منفی و سازگاری با استرس ارزیابی می شود.
این حالت احتمالا ناشی از ترکیب و پردازش در هم تنیده ی اطلاعات شناختی و هیجانی یک تجربه در هنگام افشا است (بوسکن ،۱۹۹۵،گایلارد،۲۰۰۰،نقل از قربانی۱۳۸۲ )
پنه بیکر(۱۹۸۹،نقل از نیدرهافر و پنه بیکر،۲۰۰۵)نشان داد که پس از افشا فشارخون و تنش عضلانی کاهش قابل ملاحظه ای می یابد.
فراتحلیل اسمیت (۱۹۹۸) نشان داد که افشای هیجانی حداقل در چهار حوزه پیامدهای مثبت معنی داری ایجاد می کند:سلامت جسمانی ،عملکرد فیزیولوژیکی ،بهزیستی روانشناختی و عملکرد عمومی .
کلی[۷۲]، ناملی[۷۳]ولسین[۷۴](۱۹۹۷،نقل از لاسودی وهمکاران،۲۰۰۰)دریافتند که افشای هیجانی در بیماران مبتلا به آرتروز علاوه بر بهبود عملکرد فیزیکی در پیگیری سه ماهه به میزان قابل توجهی موجب کاهش هیجان های منفی می شود.
پنه بیکر(۲۰۰۴) با مرور پژوهش های مختلف این حوزه نتیجه گیری می کند که افشای هیجانی اثرات مثبت کوتاه مدت و بلندمدتی در سطح هیجانی ،شناختی و فیزیولوژیکی ایجاد می کند ومی توان از آن به عنوان یک راهبرد مقابله با استرس ،پیشگشیری از آسیب و درمان برخی از اختلالات استفاده نمود.
۲-۱۴-۹ – پیامدهای میان فردی و اجتماعی افشا
بر اساس نظریه انسجام اجتماعی ،از پیامدهای مهم افشای هیجانی ،دریافت حمایت های اجتماعی و بهبود روابط بین فردی افراد است (ریمه،۱۹۹۵).
پژوهش های متعددی این موضوع را مورد بررسی قرار داده اند به عنوان مثال لی پور و همکاران(۲۰۰۴)
دریافتند که افشای هیجانی بین فردی علاوه بر تسهیل سازگاری با موقعیت استرس زا موجب ارتقای روابط بین فردی افراد می شود. ریمه (۱۹۹۵) یادآور می شود که اشکال مختلف افشا ،حتی افشای هیجانی درون فردی در بلند مدت بر روابط بین فردی افشا کننده تاثیر مثبت خواهد داشت. این مساله را شاید بتوان اینگونه تفسیر نمود که بهبود رابطه ی فرد با خودش در نهایت به بهبود رابطه ی وی با دیگران می انجامد.
کولینز[۷۵] و میلر[۷۶] (۱۹۹۴)دریافتند که افشای هیجانی در یک زمینه ی بین فردی قابل اعتماد و موجب صمیمیت بیشتر افشا کننده و شنونده می شود و دید منفی فرد را به دیگران تغییر می دهد.
۲-۱۴-۱۰- افشا و تغییرات رفتاری
به لحاظ نظری افشا از طریق تغییرات شناختی و هیجانی موجب تغییرات رفتاری نیز می شود .در این زمینه نتایج جالب و قابل توجهی به دست آمده است (اسپرا[۷۷] و همکاران) ۱۹۹۴ اثرات افشای هیجانی را روی صد نفر از مهندسین ارشد کمپانی دالاس که از کار برکنار شده بودند مطالعه نمودند.آنها آزمودنی های خود را به سه گروه تقسیم کردند:گروه اول به مدت چهار روز متوالی و هر روز ۳۰ دقیقه عمیق ترین احساس ها ی خود را در مورد بیکارشدن می نوشتند ،گروه دوم درباره یک موضوع عادی می نوشتند ،گروه سوم هیچ اقدامی نمی کردند.یک ماه پس از اجرای آزمایش ۵۳% از مهندسان گروه آزمایش کار پیدا کرده بودند در حالی که ۱۸%از اعضای دو گروه دیگر موفق به یافتن شغل شده بودند. اسپرا و همکاران معتقدند که عامل اصلی این تفاوت به ماهیت خشم گروه ها برمی گردد:احتمالا اعضای گروه آزمایش بهتر از دیگران با خشم خود نسبت به کارفرمای سابق و تعمیم آن به کارفرمای جدید کنار آمدند و در نتیجه هنگام مصاحبه تاثیر مثبتی بر مصاحبه گر گذارده و کمتر به عنوان فردی با خشم و خصومت شناسایی شدند .
ریچاردز[۷۸] و همکاران(۲۰۰۰)در بررسی تغییرات رفتاری ۹۸ نفر از مجرمین عمومی و مجرمان جنسی زندانی شده گزارش کردند که در گروه آزمایش علی رغم پیامدهای منفی کوتاه مدت در بلندمدت از میزان رفتارهای بیمارگون و نابهنجار کاسته شد.البته تاثیر افشا در مجرمین به مراتب بیشتر از سایر مجرمین بود.
گردن[۷۹] و همکاران(۲۰۰۷)نشان دادند که افشا می تواند به عنوان یکی از راهبردهای مقابله با ترس های شبانه در کودکان و نوجوانان عمل نماید.
۲-۱۵- مکانیسم های دفاعی
عقاید فروید در خصوص دفاعی بودن بخش عمده ای از نظریه ی او به شمار می آید . یکی از کارکردهای ایگو (بخش عقلانی شخصیت که فرد را در تعامل با جهان بیرونی یاری می کند) آن است که تکانه های نهاد ( بخش زیستی شخصیت) را با معیارها و ملاک های انطباقی من برتر ( وجدان )وفق دهد. برای میل به این مقصود، قسمتی از ایگو ، در سطح ناهشیاری عمل کرده و می کوشد تکانه های نهادرا به چیزی انطباقی تر و لذا مقبول تر از لحاظ من برتر تبدیل کند. راهبردهایی که به وسیله ی این بخش ناهشیار از من برتر به کار می رود مکانیسم های دفاعی ایگو نام دارد (ساپینگتون، ترجمه ی حسین شاهی براواتی ،۱۳۸۴).
مکانیسم های دفاعی فرآیندهای روانشناختی خودکاوی هستند که از افراد در برابر اضطراب ، ادراک خطرها یا عوامل تندیگی زا حمایت می کنند و واسطه بین واکنش در برابر تعارض های هیجانی با عوامل تندیگی زای درونی و بیرونی هستند (DSM-IV-TR، ۲۰۰۰، ترجمه ی نیکخو و آواویس یا نس،۱۳۸۴).
فروید اصطلاح مکانیسم های دفا عی را به آن دسته از تدابیر ناهشیار اطلاق می کند که آدمی برای حل و فصل هیجان های منفی به کار می برد. این تدابیر هیجان مدار، موقعیت تنش زا را تغییر نمی دهند بلکه فقط شیوه ی دریافت یا اندیشیدن شخص را به آن عوض می کنند. به این ترتیب درهمه ی مکانیسم های دفاعی عنصر خود فریبی در کار است (اتکینسون، ترجمه ی براهنی و همکاران ،۱۳۸۲).
تلاش مکانیسم های دفاعی برای زدودن اندیشه های ممنوع و یا لااقل کاهش آنها از ساخت من ، به تثبیت ویژگی ها و عادت های شخصیتی خاص منجر می شود (فروید، ۱۹۳۶، ترجمه ی علی خواه ، ۱۳۸۲).
به نظر فروید ، دفاعی بودن حتی در سالم ترین اشخاص نیز اجتناب ناپذیر است. همچنین به عقیده ی او، درتمامی اوقات حالتی دفاعی داریم . خواست ها و امیال خودخواه نهاد همیشه باید از چشم کیفر دهنده ی من برتر مخفی بمانند، لذا تمامی رفتارها دفاعی هستند. دفاعی بودن را نمی توان حتی از راه فنون اختصاصی مثل روانکاوی از بین برد. در بهترین حالت ، می توانیم یاد بگیریم دفاع هایی که واقعیت رابه شیوه های ظریف تری تحریف می کنندجایگزین دفاع هایی بکنیم به تحریف شدید واقعیت می پردازند. از آنجایی که نظریه پردازان خودشکوفایی و کمال اظهار می دارند که افراد برخوردار از کارکرد سالم الزامی برای دفاعی بودن ندارند، این مسئله یکی از واضح ترین نقاط اختلاف میان نظریه پردازان کمال و فرویدی ها به شمار می رود. اصطلاح دفاعی ظاهرا از مضامین و تلویحات منفی شدیدی برخوردار است. سخن گفتن از اینکه کسی دفاعی عمل می کند به معنای تحقیر و انتقاد از اوست. در نتیجه لازم است براین نکته تاکید کنیم که به نظر فروید، این مکانیسم ها دروغ های موجه کوچکی هستند که به شخص امکان زندگی کردن با خویش و جامعه اش را ارزانی می دارند. آ نها به فرد این امکان را می دهند که بدون افتادن در دام تفکر کاملا جادویی یا روان پریش ، با یک تهدید روانی کنار بیایند. دفاع های پخته تر به تکانه های زیستی بدوی این اجازه را می دهند که در مجاری و راه های سازنده و مفید قرار گیرند.به نظر فروید دفاع ها زندگی در جامعه رامیسر می سازند در حقیقت، منبع تمدن به شمار می آیند. عده ای از فرویدی ها پیشنهاد کرده اند که بهتر است این دفاع ها را مکانیسم های کنار آمدن یا مکانیسم های انطباق بنامیم
(ساپینگتون، ترجمه حسین شاهی برواتی، ۱۳۸۴).
دفاع ها جوهر خاصی از ساخت روانی را تشکیل نمی دهند و از این روی به صورتی قابل درک نیستند. دفاع یکی از کارکردهای من است و از این روی شناخت آن از طریق کنشی که اعمال می کند ممکن است.
برونر،۱۹۷۶ (به نقل از قربانی، ۱۳۸۲) دراین راستا اظهار می دارد که دامنه ی کنش ها من می تواند به سبک دفاعی مورد استفاده قرار گیرد.
از این روی ، دلاسلوا ۱۹۹۶(به نقل از قربانی، ۱۳۸۲) معتقد است به جای تهیه ی فهرست از دفاع های مختلف به عنوان قسمت خاصی از سازمان روانی ، بهتر است کنش وری دفاعی دربافت تعارض درون روانی درک شود (قربانی، ۱۳۸۲).
دفاع ها بدون توجه به اضطرابی که آنها رافرا می خواند قابل درک نیستند فروید با طرح نظریه دوم خود در خصوص اضطراب ، تمرکز کاوش و درمانگری را از تکانه های غریزی به کار”من” منتقل کرد.این من است که اضطراب را ادراک ، و سپس نیروهایی را برای دفاع در مقابل خطر قریب الوقوع ناشی از تجمع تکانه ها به جنبش در می آورد . چنین بازنگری نظریه ای توسط فروید بر نقش محیط (محیط عینی و پدیداری) نیز تاکید بیشتری می کند (دلاسلوا،۱۹۹۶، به نقل از قربانی،۱۳۸۲).
درخصوص دفاع ها سه نکته قابل توجه است: نخست افراد به ندرت بایک سازو کارمنفرد به دفاع از خود در برابر تنش و اضطراب می پردازند. دفاع ها اغلب به صورت ترکیبی به کار می روند هر فرد گستره ای از دفاع ها را برای مهار اضطراب به کار می برد که حجم عمده ای از آنها در فرایند تحول ، مشخصه ی شخصیت وی شده اند. افزون بر این ، همپوشی زیادی در شیوه ی عمل دفاع ها در مهار اضطراب وجود دارد . بنابراین ، درک رفتار دفاعی مهمتراز طبقه بندی و تمایز دفاع های مختلف است. از این روی در بیماران این رنجش ذهنی در قالب واژه هایی همچون ترس، کلافگی، ناراحتی، عصبی شدن، تنش، نگرانی، دردناک بودن و غیره نمود می یابد. این رنجش معمولا با احساسات بنیادی همچون خشم ، گناه و شرم، اندوه، عشق و صمیمیت و تمایلات جنسی گره خورده است. (قربانی،۱۳۸۲).
۲-۱۵-۱- شناسایی دفاع ها
مکانیسم های دفاعی سه جز دارند:
- یک رفتار قابل مشاهده(اغلب یک علامت).
- یک تکانه یا قصدی که برای بیمار قابل قبول نیست و عامل استرس زاست و تعارض هیجانی ایجاد می کند.
- فرآیندی که از طریق آن رفتار قابل مشاهده ی بیمار یا(علامت) به قصد، نیت و تمایل غیرقابل قبول متصل می شود. ارتباط بین تمایل وقصد، به رفتار آشکارو یا علامت فقط از طریق تعبیر و تفسیر استنباط شده از سوی درمانگر قابل دستیابی است و ممکن است بیمار آن را تایید یا رد کند. (سادوک،سادوک ۲۰۰۷، ترجمه رضاعی،۱۳۸۷).
درهرمرحله از رشد لیبیدو، اجزای سائقی خاص، مکانیسم های دفاعی مشخص را در ایگو به وجود می آورند. برای مثال مرحله ی مقعد با واکنش وارونه ارتباط دارد که به صورت تکوین احساس شرم و نفرت در ارتباط با لذات و تکانه های مقعدی تظاهر می کند.
دفاع ها را می توان برحسب درجه ی پختگی و بالیدگی همراه با آنها در سلسله مراتبی جای داد. دفاع های خود شیفته وار شامل انکار، تحریف و فرافکنی (برون فکنی) ابتدایی ترین دفاع ها هستند و در کودکان و افراد دچار اختلال سایکوتیک دیده می شوند. دفاع های ناپخته که شامل کنش نمایی، انسداد، خودبیمارانگاری،درون فکنی، رفتارپرخاشگر انفعالی،پسرفت تخیل اسکیزوئید و جسمانی سازی می شود در نوجوانان و برخی بیماران غیر روان پریش دیده می شود.دفاع های نوروتیک که شامل کنترل کردن ، جابه جایی، برونی سازی، بازداری، عقلانی سازی، جداسازی، دلیل تراشی، تجزیه، واکنش وارونه ، واپس زنی و جنسی سازی می شودو در بیماران وسواسی و هیستیریک و نیز در بزرگسالان تحت استرس دیده می شوند.
دفاع های بالغ یا پخته (کمال یافته) هم شامل نوع دوستی، پیش بینی، ریاضت کشی،شوخ طبعی،والایش و سرکوب می باشند. این طبقه بندی از مکانیسم های دفاعی متعلق به جرج وایلانت (سادوک و سادوک، ۲۰۰۷، ترجمه رضاعی،۱۳۸۹).
۲-۱۵-۲- نظریه فروید در مورد مکانیسم های دفاعی:
هرچند اصطلاح دفاع ریشه در تاریخ دنیای باستان دارد اما دانش امروزی ما در مورد مکانیسم های دفاعی به آثار زیگموند فروید باز می گردد (کلارک[۸۰]،۱۹۹۸).
نخستین بار فروید (۱۸۹۴) اصطلاح دفاع را در اثری تحت عنوان روان پریشی دفاع به کار برد. او در این اثر، هیستری دفاعی را درتمایز با هیستری هیپنوئید و نگهداشت مطرح کرد. فروید در مقاله ای تحت عنوان” درآمدی بر تاریخ جنبش روانکاوی” نظریه سرکوبی را اساس روانکاوی معرفی کرد (صنعتی، ۱۳۸۰).
اما تا سالها مفهوم دفاع و سرکوبی را به صورت متداخل به کار می برد. کلارک(۱۹۹۸) سرانجام درزمینه مقاله بازداری ها، نشانه ها واضطرب (۱۹۲۶) میان سرکوبی و اصطلاح دفاع تمایز قائل شد و سرکوبی را روش خاصی از دفاع دانست. فروید در یک دوره زمانی چهل ساله اکثر مکانیسم های دفاعی که امروزه ازآنها سخن گرفته می شود را بیان کرده است. او پنج خصیصه مهم در مورد مکانیسم های دفاعی را در آثارخود برشمرد (وایلانت[۸۱]، ۲۰۰۱).
- کاربرد اصلی دفاع، مهارو سروسامان دادن به تکانه ها و عواطف است.
- دفاع ها ناهشیارند.
- دفاع ها متمایز از یکدیگرند.
- اگرچه نشانگان های روانپزشکی با دفاع های خاصشان مشخص می شوند اما دفاع پویا و قابل بازگشت و جای گشتند بنابراین حالت هستند تا خصیصه.
- دفاع ها می توانند به شکل مرضی درآیند یا خاستگاه آسیب شناسی روانی باشند.
فروید در آثارخود ۹ دفاع را مطرح کرد: درون فکنی ، همانندسازی، فرافکنی ، بازگشت علیه خود ، وارونه سازی ، واکنش سازی ، جداسازی و ابطال (فروید،۱۹۹۶).
آنا فروید مکانیسم های دفاعی دهم را به این فهرست اضافه می کند. او می نویسد: به این ۹ مکانیسم دفاعی ما روش دهمی اضافه می کنیم که به جای اینکه با مطالعه روان آزردگی در ارتباط باشد با مطالعه بهنجارسروکار دارد که به آن والایش گری یا جابه جایی هدف های غریزی می گوییم. (همان منبع).
بدین ترتیب آنا فروید برای اولین بار در سال ۱۹۳۶ در اثرکلاسیک خود “من و مکانیسم های دفاعی” اصطلاح مکانیسم ها را اینطور تعریف کرد: راه ها و شیوه هایی که من با کمک آنها اضطراب راپس زده و کنترل را روی رفتارتکانشی و غریزی اعمال می کند.
فروید علاوه برآنکه مفهوم مکانیسم های دفاعی و جایگاه آن را در ساخت شخصیت فرد مشخص نمود، خطی فکری را بنیان نهاد که پس از او نقطه چالش پیروانش گردید. در نظر او بین سبک های خاصی از دفاع و نوع خاصی از بیماری روانی رابطه منظمی وجود دارد (آنا فروید، ۱۹۸۳).
۲-۱۵-۳- مفهوم پردازی امروزین مکانیسم های دفاعی
وایلانت(۲۰۰۰) به شکلی کار آنا فروید (۱۹۹۵)را ادامه داد و الگوی سلسله مراتبی او در مورد مکانیسم های دفاعی راگسترش داد. وایلانت که از مشهورترین پژوهشگران در حوزه مکانیسم های دفاعی است دفاع را به چهار طبقه تقسیم می کند.
۲-۱۵-۴- طبقه بندی مکانیسم های دفاعی از دیدگاه جرج وایلانت:
الف) دفاع های خودشیفته:
- انکار[۸۲]: اجتناب از باخبرشدن از واقعیتی دردناک، عملکرد انکار محو واقعیت بیرونی است. در این حالت فرد چیزی را که دیده، شنیده و یا به روشنی تجربه کرده است نمی پذیرد و به راحتی منکر آن می شود. استفاده فزاینده از انکار بیانگر روان پریشی است.
- تحریف (دگرگون سازی)[۸۳]: فرد با توجه به نیازهای خود واقعیت بیرونی را تحریف می کند. باورهای بزرگ منشانه غیرواقعی که ممکن است در حد هذیان مطرح باشد با هدف حفظ اساس هذیانی برتری از جمله مواد این دفاع است.
- آرمانی سازی نخستین [۸۴]: موضوع های خارجی به شکل صفر و یک یا به طور کامل بدو به طور کامل خوب دسته بندی می شوند. این امر به خاطر بزرگ نمایی غیرواقع بینانه جنبه های خوب و بد یک پدیده است. در این حالت یک موضوع قدرت مطلق و تعالی یافته و موضوعی دیگر به طور کامل بو و شیطانی مطرح می شود.
- فرافکنی[۸۵]: فکر، احساس، آرزو یا تکانه اضطراب آور و منفی به افراد یا چیزهای دیگر نسبت داده می شود. هر چند در سطح بهنجار دیده می شود اما در سطح مرضی به طور مشخص در روان پریشی های هذیانی و به طور اختصاصی در نشانگان پارانویا برجسته است.
- همانند سازی فرافکنانه[۸۶]: ابتدا بخش ها یا موضوع های سرزده و ناخواسته به دیگری نسبت داده می شود و شخصی که این حالت ها یا احساس ها به او فرافکنی شده آنها را تجربه می کند. در این حالت شخص فاعل با این حالت ها و احساس ها همانند سازی می کند و در جایگاه واکنش به آنها عین آنها را در خود ایجاد می کند. بدین ترتیب امکان شناخت خود از رهگذر موضوعی خارجی فراهم می شود.
- دوپاره سازی[۸۷]: موضوع ها و پدیده های بیرونی به دو طبقه ” به طور کامل خوب” و به ” طورکامل بد” تقسیم بندی می شود. در این حالت فرد به شکل آونگی بین دو قطب نوسان ناگهانی می کند. در این میان خود شخص نیز از این فرایند حرکت بین کرانه ها بی بهره نیست. تصویر یا نیمرخ ثابتی از موضوع (خود یا دیگری) در زیر آواری از نوسان های ناگهانی دفن می شود.
ب) دفاع های رشد یافته :
گذار به عمل[۸۸]: یک تکانه ی آرزوی ناهشیار به شکل عمل تخلیه می شود تا آگاهی از عاطفه همراه آن صورت نگیرد. تکانه به صورت ناگهانی و انفجاری به سوی عمل جهت داده می شود. در این حالت خیال پردازی های نا هشیار به شکلی تکانشی در رفتار تجلی می یابد و بدین ترتیب تکانه بازداری نشده بلکه ارضا می شود. به عبارت دیگر فرد به خاطررها شدن از شر تنش ایجاد شده در پی افکار و احساس های به تعویق افتاده به تکانه تسلیم می شود.
- انسداد[۸۹]: این دفاع شبیه سرکوبی است . با این تفاوت که انسداد و وقفه در افکار و احساس های تنش زاست. با این حال فکریا تکانه مسدودشده به طور موقت دوراز هشیاری است.
- خودبیمارانگاری[۹۰]: احساس مستحق سرزنش بودن به خاطر داغداری و تنهایی و یا تکانه های نامقبول خصمانه تبدیل به سرزنش کردن خود و شکایت های جسمی چون درد، ضعف اعصاب و ناراحتی های جسمی می شود. در خودبیمار انگاری فرد از مسئولیت اجتناب کرده و احساس گناه رامهار می کند. چون درون فکنی های خودبیمارانگارانه خودناپذیر هستند، فرد احساس ملال و گرفتاری می کند.
- درون فکنی[۹۱]: درون فکنی در تحول شخص موثر است. دراین دفاع ویژگی های یک موضوع بیرونی درون فکنی می شود. درشکل دفاعی تمایزی بین خود و موضوع وجود ندارد. برای مثال شخص با درون فکنی موضوع عشق ورنج ناشی از جدایی وخطر جدایی را مهار می کند. درون فکنی موضوع تهدید آمیز نیز مسبب کاهش اضطراب می شود. زیرا بدون ترتیب خطرناشی از پرخاشگری درونی شده و تحت مهار قرار می گیرد. همانند سازی با پرخاشگری نمونه بارزی از این پدیده است.
- خیال بافی[۹۲]: خیال پردازی به منظور راه حلی برای تعارض ها وناکامی ها به خدمت گرفته می شود. دراین حالت فرد از دیگران کناره گرفته و از ایجاد روابط صمیمی پرهیز می کند.
- رفتار منفعل- پرخاشگر: پرخاشگری به دیگران از رهگذر انفعال، خودآزاری و خودتنبیهی به شکل غیرمستقیم ابراز می شود. تظاهرهای این دفاع به شکل شکست خوردن ، طفره رفتن، بیمار شدن و اعمالی که به طور کلی به خود آسیب می رساند تا دیگری.
- واپس روی[۹۳]: فرد تلاش می کند برای گریز از تعارض و تنش مرحله فعلی تحول به سطح پیشینی که اضطراب کمتری داشته بازگردد. به نوعی شخص می کوشد تا کامبخشی مرحله امن پیشین راتکرار کند. واپس روی بهنجار برای احساس آرامش ، خواب و اوج لذت جنسی اهمیت بسزایی دارد. همچنین به شکل اساس در خلاقیت به شکل توامان دیده می شود.
- جسمانی سازی[۹۴]: پدیده های روان شناختی به شکل نشانه های جسمانی بیان می شود. فرد واکنش براساس تجلی های روانی را صلاح ندانسته و به جای آن از واکنش های جسمانی بهره می برد.
ج) دفاع های روان آزرده:
- مهار کردن: فرد تلاش زیادی می کند تا رویدادها و موضوع های محیطی را مهار وتنظیم کند. بدین ترتیب اسباب کاهش و اضطراب و به حداقل رساندن تعارض های درونی فراهم می شود.
- جابه جایی[۹۵]: مسیر نیروگذاری هیجانی یا کشاننده ای از یک فکر یا موضوع به فکر یا موضوع دیگر تغییر جهت می دهد. فکر یا موضوع جاگزین در برخی جنبه ها به فکر یا موضوع اولیه شباهت دارد. با این تفاوت که فکر یا موضوع جاگزین شده اضطراب و ناراحتی کمتری ایجاد می کند. پدیده انتقال یکی از موارد باور این دفاع است.
- گسست[۹۶]: تغییرموقت اما شدید در شخصیت یا احساس هویت شخصی برای گریز از استیصال و درماندگی هیجانی. حالت گریز مرضی و واکنش های هیستری تبدیلی از تظاهرهای رایج این دفاع هستند. در این حالت بخشی از فرایندهای روانی از سازمان روانی جدا شده که در نتیجه ارتباط و هماهنگی آنها از بین می رود.
- بیرونی سازی[۹۷]: شبیه فرافکنی است. اما از حیث گستردگی با آن متفاوت می شود. گرایشی در فرد وجود دارد که مولفه های شخصیتی خود را در دنیای بیرونی یا موضوع های خارجی به نظاره بنشیند.
- بازداری[۹۸]: برخی از کارکردهای من مورد چشم پوشی یا طرد قرار می گیرد. این کارکرد به شکل منفرد یا مرکب تحت عملیات دفاعی قرار می گیرند. هدف از این کار گریز از اضطراب ایجاد شده از سوی تعارض بین تکانه ها و احساس ها، وجدان یا نیروهای محیطی و موضوع های بیرونی است.
- عقلانی سازی[۹۹]: فرایندهای عقلانی به شکل فزاینده برای اجتناب ازبیان عاطفی یا تجربه هیجانی مورد استفاده قرار می گیرند. از رهگذر این دفاع پدیده های هیجان برانگیزبی روح و عاری از هیجان می شوند، فرد از صمیمیت با دیگری پرهیز می کند، باتمرکز و توجه بر واقعیت بیرونی احساس درونی نادیده گرفته می شود، و با تاکید بر جنبه های غیر ضروری و حاشیه ای موضوع ، اصل موضوع رها می شود. در این حالت فرد به جای حس کردن فکر می کند.
- جداسازی[۱۰۰]: جدایی فکر و تجسم از عواطف همراه با آن و سرکوب کردن عواطف ، جداسازی اجتماعی به مفهوم نبود موضوع های ارتباطی اشاره دارد.
- دلیل تراشی: فرد با عدم پذیرش و مقبولیت افکار، احساس ها ، اعمال و باورهای خود مواجه می شود و برای گریز از اضطراب ایجاد شده نقاب عقلانی برچهره آنها می زند که در این حالت افکار، احساس هاو…. نامقبول پیشین موجه می شوند.
- واکنش وارونه[۱۰۱]: تکانه نامقبول صدوهشتاد درجه می چرخد و به تکانه ای متضاد اما مقبول تبدیل می شود. این دفاع یکی از مشخص های روان آزردگی وسواس است اما در سایر روان آزردگی ها هم مشاهده می شود.
- سرکوبی[۱۰۲]: فکریا احساس از قلمرو هشیاری رانده یا دور نگه داشته می شود. در سرکوبی اولیه افکار و احساس ها قبل از ورود به هشیاری رانده می شود و در سرکوبی ثانویه فکر و احساس که بیشتر در هشیاری تجربه شده بود سرکوب می شود.در سطح ناهشیاری فرد از افکار و احساس های سرکوب شده با خبر است و در سطح هوشیاری تظاهر نمادین محتوای سرکوب شده باقی می ماند. بنابراین تنها راه هشیار شدن غرایز و احساس ها بسته می شود.
- جنسی سازی[۱۰۳]: یک موضوع که کارکردهیجانی و رفتاری دارد اهمیت جنسی پیدا می کند. اهمیتی که بیشتر فاقد آن بوده است . بدین ترتیب اضطراب مربوط به تکانه های مهار شده و محتوای ممنوعه آن رد می شود.
د) دفاع های رشد یافته یا انطباقی:
- نوع دوستی[۱۰۴]: نوع واکنش وارونه سازنده و خنثی است که فرد از رهگذر آن به تجربه ای نیابتی دست می یابد. ازخودگذشتگی ارضای خود از طریق ارضای دیگری به قیمت متضررشدن است. بنابراین چون فرد توان ارضای مستقیم نیازهای خود را نداردارضا به صورت نیابتی و جانشینی رخ می دهد. بدین ترتیب با حالت کام بخش ایجاد شده در دیگری همانندسازی می کند.
- پیش بینی[۱۰۵]: فردبرای تحمل ناراحتی های درونی احتمالی که ممکن است در آینده روی دهد اقدام به پیش بینی واقع گرایانه و برنامه ریزی می نماید.
- ریاضت طلبی[۱۰۶]: برای اینکه رشد اخلاقی و معنوی متحقق شود فرد قسمت های کام بخش و ارضاء کننده تجربه را حذف می کند. بدین ترتیب حذف لذت و انصراف ازآن برای فرد ارضاء کننده می شود. در حالی که تجربه لذت بخش جدید ذهنی است تا عینی.
- شوخی[۱۰۷]: بیان افکار و احساس های درونی که ممکن است به شکل ستقیم ایجاد ناراحتی برای خود یا دیگری را فراهم سازندبه شکل غیر مستقیم بیان می شود. این دفاع از بذله گویی که نوعی جابه جایی جهت گریز از مسائل هیجانی است متفاوت است.
- والایش[۱۰۸]: هدف یا موضوع اصلی از نظر اجتماعی نامقبول است. بنابراین درقالب هدف یا موضوعی که وجهه اجتماعی داردبیان می شود. دروالایش تکانه منحرف ، مسدودیا سرکوب نمی شودبلکه هدایت می گردد. بنابراین والایش تکانه ارضا کننده است.
- فرو نشانی[۱۰۹]: تعمیم هشیارانه یا نیمه هشیارانه برای تعویق ارضاء یک تکانه یا پرداختن به یک تعارض هشیار.
- اجتناب[۱۱۰]: به شکل تعمدی و گذرا صورت می گیرد. در این دفاع وجود ناراحتی و مشکل تصدیق می شود و به طور موقت کنار گذاشته می شود.
کار وایلانت درمورد مکانیسم های دفاعی یک استثنا مهم است. او سلسله مراتب دفاع ها را از نظریه روان پویشی اقتباس کرد و آنها را توسط داستان های روایت گونه اعتبار یابی کرد. چهارمین راهنمای تشخیص آماری اختلال های روانی- متن تجدیدنظر شده( انجمن روان پزشکی آمریکا، ۲۰۰۰) فهرستی توصیفی شامل ۲۷ مکانیسم های دفاعی ۷ سطح مقباس عملکرد دفاعی عبارتنداز: سطح بی نظمی دفاعی (شامل : فرافکنی هذیانی ، افکار سایکوتیک واقعیت بیرونی و تحریف سایکوتیک) ، سطح عمل (شامل: گذر به عمل، انزوای همراه با فقدان احساس ، شکوه همراه بارد کمک و منفعل-پرخاشگری) سطح تحریف عمده تصویر ذهنی (شامل: تخیل در خود مانده، همانندسازی فرافکنانه، دوپاره سازی تصویر خود یا دیگری)، سطح حاشا کردن ( شامل: انکار، فرافکنی و دلیل تراشی)، سطح تحریف جزیی ذهنی(شامل: نا ارزنده سازی، آرمانی سازی و همه توانی)، سطح مهارت ذهنی مصالحه، (شامل: جابه جایی ، گسست، عقلانی سازی، جداسازی عاطفه ، واکنش وارونه، سرکوبی و ابطال) و سطح انطباقی بالا(شامل: پیش بینی، پیوند جویی، نوع دوستی، شوخی ، اظهاروجود، خودنگری، والایش و فرونشانی).
سایر مکانیسم های دفاعی مهمی که پس از فروید ها (زیگموند وآنا) مطرح شدند، عبارتنداز: دلیل تراشی که توسط ارنست جونز پیشنهاد شد.
باند[۱۱۱] (۲۰۰۴) ۲۴ مکانیسم دفاعی را فهرست کردند که از این میان بازداری، نوع دوستی کاذب و رفتار چسبنده را مطرح کردند. اتو کرنبرک [۱۱۲](۱۹۸۰) و ملانی کلاین[۱۱۳] (۱۹۷۳) دوپاره سازی، همه توانی همراه با نا ارزنده سازی ، آرمان سازی بدوی، همانندسازی فرافکنانه و انکار ساکوتیک را مطرح نمودند.
۲-۱۶- سلامت روان
سلامت روانی موضوع مهمی است که کمتر از یک قرن است، مسئولان دولتی و بهداشتی و دست اندرکاران مربوطه تلاش جدی در خصوص آن داشته اند به طوری که سازمان بهداشت جهانی، سلامت روانی را درمراقبت های اولیه بهداشتی قرار داده است. بنابراین لازمه زندگی سالم و پویا و رشد وشکوفایی افراد داشتن سلامت روانی همانند سلامت جسمی است که این مسئله اهمیت بهداشت روانی را دو چندان می کند. فراهم نمودن زمینه ی سلامت فکر و روان و حفظ آن، توانایی مقابله با مشکلات و چالشهای زندگی، توانایی داشتن تعامل در روابط سالم وصمیمانه با دیگران و داشتن زندگی هدفمند و پرباربرای هر انسانی از اهمیت زیادی برخوردار می باشد، در جامعه ای رو به پیشرفت که افراد بیش از گذشته در برابر موقعیت های تنش زا قرار می گیرند، به نظر می رسد بهداشت روانی مربوط به همه ی انسانها و کل جامعه می شود
سلامتی از واژه هایی است که تعریف آن آسان به نظر می رسد در حالیکه این واژه برای افراد مختلف معانی بسیار متفاوتی دارد. معنای لغوی ریشه ی سلامتی، کامل بودن است، این واژه در زبانهای انگلوساکسون از ریشه ای گرفته می شود که واژه های کامل، بی عیب ومقدس هم از آن گرفته شده اند (خدارحیمی ، ۱۳۷۴).
حال آنکه بهداشت روانی را حالت سازگاری نسبتا خوب، احساس بهزیستی و شکوفایی توان و استعدادهای فردی تعریف کرده اند.
این اصطلاح عموما برای کسی به کار می رود که در سطح بالایی از سازگاری و انطباق رفتاری و عاطفی عمل کند نه کسی که صرفا بیمار نیست . علم سلامت روان فرایند همیشگی است که از بدو تولد تا هنگام مرگ ادامه می یابد. این علم با چهار هدف شکوفایی توان بالقوه، شادکامی، رشد وتحول هماهنگ و زندگی موثر و کارآمد سعی می کند که از طریق آموزش به کارکنان بهداشت روانی ، پیشگیری، درمان اختلالات روانی حفظ و تداوم بهداشت روانی در اشخاص سالم، شرایطی ایجاد کند.
که شهروندان جامعه بتوانند در خانه، مدرسه، جامعه، محیط های کاری و نهایت با خویش سازگار شوند (رمضانخانی،۱۳۸۵).
به طور کلی دراکثر تعاریف بهداشت روانی به مفهوم سلامت روان اشاره شده و هدف آن بهزیستی و رفاه اجتماعی و سازش منطقی با مشکلات زندگی می باشد (حجتی،۱۳۸۷).
فرهنگ بزرگ لاروس بهداشت روانی را چنین تعریف می کند: استعداد روان برای هماهنگ، خوشایندو موثر کار کردن، برای موقعیت های دشوار انعطاف پذیربودن و برای بازیابی تعادل خود، توانایی داشتن.
ازنظرفورتیناژ (۲۰۰۸)، سلامت روان تنها عدم وجود بیماری روانی نیست، سلامت روان از زمینه زیستی نشات می گیرد و سپس به صورت نوع، کمیت و کیفیت ادراکات، تفکرات، عواطف ورفتارفرد نشان داده می شود (گنجی،۱۳۸۶).
درکتاب سلامت روانی: گزارش پزشک ارشد خدمات بهداشت عمومی ، سلامت روانی به این صورت تعریف شده است: داشتن کارکردهای روانی موفق در زمینه تفکر، خلق و رفتار که منجر به فعالیتهای ثمر بخش ، روابط ارضا کننده با دیگران و توانایی انطباق باتغییر ومدارابا ناملایمات می شود
همچنین تعریفی از سلامت روانی در فرهنگ لغات روانپزشکی کمپل وجود دارد که مقبولیت وسیع و کاربرد رایجی دارد: افراد بهنجار از نظرروانی کسانی هستند که با خود و محیط اطرافشان هماهنگ و سازگارهستند و با مقتضیات فرهنگی یا قوانین اجتماع خود هماهنگی پیدا می کنند. این افراد ممکن است واجد انحراف طبی یا بیماری باشند ولی تا هنگامی که بیماری مزبور، استدلال، قضاوت، توانایی هوشی وتوانایی سازگاری شخصی و اجتماعی آنها رامختل نکرده است از نظر روانی سالم یا بهنجار محسوب می شوند(سادوک سادوک، ۲۰۰۷، ترجمه رضایی).
۲-۱۷- خصوصیات بهداشت روانی از نظر جهودا[۱۱۴]شامل:
۱-نگرش مثبت نسبت به خود: این مفهوم داشتن نظر واقعی درباره ی خود می باشد. هرفردی نسبت به خود وتواناییها و عدم تواناییها برداشتی دارد، هرچه این برداشت به واقعیت نزدیک تر باشد و فرد تصور درستی از خود و توانایی هایش داشته باشد از سلامت روان بیشتری برخوردار است.
۲- رشد وتکامل خودشکوفایی: بنا به عقیده مازلو و راجرزنهایت رشد وتکامل انسان رسیدن به خودشکوفایی است و اگر شخصی پایین ترخود را به درستی پشت سر گذارد، می تواند به خودشکوفایی برسدو چنین فردی از سلامت روان برخوردار است.
۳- یکپارچگی و تمامیت: یکپارچگی نشان دهنده یک حالت تعادل بین رفتار و افکار مشخص می باشد به این معنا که یک هماهنگی بین خلق وعاطفه ی فرد وجود دارد داشتن یکپارچگی باعث حفظ و نگهداری ثبات و تعادل در تمامی فرایندهای زندگی میشود و شخصی که دارای یکپارچگی است، موقعیت های تنش زای زندگی را با کمترین اضطراب پشت سر می گذارد.
۴- استقلال: فردی که از نظر روانی دارای سلامت می باشد قادر است به تنهایی در امور زندگی خود تصمیم گیری نماید. چنین فردی مسئولیت رفتارهای خود را قبول می کند.
۵- درک واقعیت: یک فرد سالم نسبت به خود و محیط اطرافش دیدگاه و برداشت واقعی دارد و اهداف خود را متناسب با امکانات و توانایی های خود انتخاب می کند. به همین دلیل انتظار و توقع وی از خود و محیطش منطقی خواهد بود.
۶- تسلط بر محیط خود: یعنی هنگامی که فرد با موقعیت های مختلف زندگی روبرو میشود قادر است تصمیم گیری صحیح کند و خود را با شرایط وفق دهد یا شرایط را تغییر دهد.(نوقابی،۱۳۸۵)
شیوز(۲۰۰۸) در تعریف سلامت روان می نویسد:بااینکه یک تعریف کلی و همه جانبه در مورد سلامت روان وجود ندارداما به نظر می رسد افراد مختلف با این تعریف موافقند که سلامت روان سطحی مثبت است که در آن فرد مسئول است، خودآگاهی نشان می دهد، خود هدایتگر است ، به طور منطقی رها از نگرانی است و می تواند با تنش های زندگی روزمره سازگاری یابد. چنین افرادی عملکرد خوبی در اجتماع داشته، در گروه مورد پذیرش قرار می گیرند و در کل از زندگی راضی هستند. وی با اعتقاد به نظرمازلو می نویسد: افراد سالم از نظر روانی که به تعالی نفس دست می یابند توانایی های زیر را دارند:
- خودپنداره های مثبت داشته و با افراد و محیط ارتباط خوبی برقرار می کنند.
- روابط نزدیک با دیگران ایجاد می کند.
- خوش بین و قدر شناس بوده و از زندگی لذت می برند.
- در فکر و عمل مستقل بوده و بر استاندارهای رفتاری و ارزشهای فردی تکیه می کنند.
- خلاق بوده و از روش های متنوعی دراجرای وظایف و حل مشکلات استفاده می کنند.
آلفرد آدلر[۱۱۵] معتقد است” زندگی بودن نیست بلکه شدن است” به عقیده ی وی فرد سالم از هشت ویژگی برخوردار است:
۱- ازمفاهیم و اهداف خودش آگاهی دارد.
۲- عملکرد مبتنی برنیرنگ و بهانه نیست.
۳- جذاب و شاداب بوده و روابط جتماعی سازنده ومثبت دارد.
۴- روابط خانوادگی صمیمی و مطلوبی داشته و جایگاه خود را به خوبی در خانواده و جامعه می شناسد. هدفمند است و اعمال بر اساس اهداف است.
۵- مرتب به بررسی عواطف و ادراکات خود پرداخته و اشتباهات خود را برطرف می کند و خالق عواطف است نه قربانی آنها و از اشتباهات اساسی پرهیز می کند. (طرفی عمیدپور، ۱۳۸۹)
۲-۱۸- نظریه های مختلف در مورد سلامت روان:
بهداشت روانی به معنای سلامت روان از دیدگاه های مختلف تعاریف متعدد دارد.
۲-۱۸-۱- مکتب روانکاوی:
زیگموند فروید موسس مکتب روانکاوی اعتقاد داشت که شخصیت از سه بخش نهاد ، من، من برتر تشکیل شده است و زمانی که من با واقعیت سازگار شود و تکانه های غریزی، نهاد را به کنترل درآورد فرد از سلامت روان برخوردارمی شود.آنها معتقدند اگر بین شاخص های مختلف شخصیت تعارض ایجاد شود، بیمار روانی ظاهر خواهد شد(گنجی، ۱۳۸۶).
یونگ به تکامل شخصیت درسراسرزندگی اعتقاد دارداو از انسان سالم به عنوان شخصیت فردیت یافته تعبیر می کند.در انسان فردیت یافته هیچ یک از وجوه شخصیت مسلط نیست ،نه هوشیارونه یک کنش یا گرایش خاص و نه هیچ یک از سخنهای کهن، همه آنها به توازنی هماهنگ رسیده اندو ازخودی یکپارچه و شخصیتی مشترک برخوردارند.فردیت یافتگان به مراحل عالی خودشناسی رسیده اند و خویشتن راهم در سطح هوشیاروهم ناهوشیارمی پذیرند. اشخاص سالم دیگران را پذیرا می شوند و با بردباری تحمل می کنند(خدا رحیمی،۱۳۷۴).
۲-۱۸-۲- مکتب رفتار گرایی:
مکتب رفتار گرایی معتقد است که بهداشت و سلامت روانی به محرک ها و محیط وابسته است. رفتار گرایی بر خلاف روانکاوی بر فرایندهای نا آگاه تاکید ندارد و بهداشت روانی بیماری روانی را نیز درمقابل هم قرار نمی دهد. این الگو سعی می کند رفتار رابا عبارات عملیاتی(قابل مشاهده و اندازه گیری ) تعریف کند. بدین ترتیب آنچه را که مکاتب دیگر بیماری روانی به حساب میآورند از دید رفتارگرایان رفتاری است که مثل سایر رفتارها آموخته شده است. بنابراین از این دیدسلامت روانی رفتاری است که با محیط معین، با نوعی بهنجاری سازگاری دارد (همان منبع).
۲-۱۸-۳- مکتب انسان گرایی:
یکی از مشهورترین روانشناسان انسان گرا ابراهام مازلواست. از نظر مازلو بهداشت روانی عبارت است از حالت کسی که از نظر نیازهای بنیادی آنقدر ارضا شود که می تواند برای خودشکوفایی انگیزه داشته باشد. بنابراین مفهومی که مازلو از بهداشت روانی دارد، بر رشد فرد تاکید می کند. کارل راجرزدیگر از انسان گرایان مشهوراز بهداشت روانی مفهوم دیگری ارائه می دهد. این مفهوم ریشه ی اگزیستانسیالیستی (فلسفه اصالت وجودی) دارد و برتمایل بنیادی انسان به خودشکوفایی استواراست.از طرف دیگرخودشکوفایی به محیط وابسته است، محیطی که رشدفرد را ممکن می سازد و برای او احساس پذیرفته شدن نامشروط ، محبت نامشروط و ارزشمندی را فراهم می آورد.
راجرز بعنوان یک روانشناس انسانگرا در نظام شخصیتی خود بوجود یک انگیزش و یا یک نیاز اساسی یعنی صیانت ، فعلیت و اعتلای تمامی جنبهای شخصیت در انسان اعتقاد دارد . بنا به نظریه راجرز انسان مسئول رشد استعدادهای خویش می باشد و برای شخصیت سالم ، زمان حال و چگونگی ادراک آن بیش از گذشته اهمیت دارد . راجرز از انسان سالم بعنوان انسان با کنش کامل یعنی انسانی که از تمامی توانایی ها و استعدادهایش بهره می گیرد یاد می کند .ویژگیهایی که را جرز برای شخص سالم بیان می کنند عبارتند از : پذیرش احساسات ، عزت نفس ، ارتباط خوب با دیگران ، زندگی کامل در زمان حال ، ادامه یاد گیری چگونه آموختن ،ذهن باز داشتن به افکار خود ،توانایی تصمیم گیر مستقل و خلاقیت (شولتز،ترجمه خوشدل،۱۳۶۳)
۲-۱۸-۴- نظریه اریک فروم:
اریک فروم شخصیت انسان را بیشتر محصول فرهنگ میداند و به اعتقاد وی سلامت روان بسته به این است که جامعه تا چه اندازه ای نیازهای اساسی فرد رابر آورده می کند نه اینکه فرد تا چه اندازه ای خودش را با جامعه سازگار می کند . جاممه سالم مردمان سالم و جامعه بیمار مردمان بیمار تحویل می دهد . از دید گاه فروم شخص سالم عشق می روزد ،آفرینده است ،قوه تعقلش را کاملاً پرورانده است .جهان و خود را به طور عینی ادراک می کند حس هویت پایداری دارد و دارای جهت گیری بارور می باشد . جهت گیری یعنی گرایش یا نگرشی که همه جنبه های زندگی را در بر می گیرد و بارور بودن یعنی به کار بستن همه قدرتها و استعدادهای بالقوه خویشتن ( خوشدل ،۱۳۷۹ )
۲-۱۸-۵- نظریه آلپورت:
آلپورت مشخصه های فرد سالم را بدین شرح بیان می کند :
- گسترش مفهوم خود : در ابتدا خود ،تنها و معطوف به فرداست اما با افزایش تجربه ، خود وسعت می یابد و ارزشهای مجرد و آرمانها را بر می گیرد . هر چه شخص با فعالیتها ،مردم و اندیشه های بیشتری در ارتباط باشد سلامت روان بیشتری می یابد .
- ارتباط صمیمانه با دیگران :
الف – عشق و محبت نسبت به پدر و مادر و فرزندان همسر و یا دوستان و نزدیکان .
ب – شکیبایی در برابر رفتار سایرین .
شخص سالم با آگاهی از اینکه خود نیز ضعفهایی دارد خطا ها وسیستمهای دیگران را می پذیرد .
- امنیت روانی که با توجه به نکات زیر حاصل می شود :
الف – شناخت نکات ضعف و قوت خود
ب – تحمل ناکامیهاو دلسردیها
ج- مهار احساسات خویش و هدایت آنها در مسیر سازنده و بدون سرکوبگری .
د- ادراک واقع بینانه از واقعیتهاو پذیرش آنها به گونه ای که وجود دارند ،بینش و بصیرت نسبت به خود ، جهان و دیگران .
ه- انجام کار و پذیرش مسئولیت:بدون داشتن کاری مهم و ارزشمند و ایثار و تعهد و مهارتهای کافی برای انجام دادن آنها ،رسیدن به بلوغ و سلامت روان میسر نیست .
ی- داشتن فلسفه وحدت دهنده در زندگی : دارا بودن یک مسیر ارزشی که به همه زندگی معنی و ارزش بدهد . جهت داشتن همه جنبه های زندگی شخص رابه سوی هدف یا هدفها هدایت می کند و بر این اساس نگرش شخصیت سالم به آینده می باشد ( خوشدل ،۱۳۸۱و جلالی تهرانی ،۱۳۸۰)
۲-۱۸-۶- نظریه اریکسون:
اریکسون هشت مرحله رابرای رشد و تکامل روانی-اجتماعی انسان مطرح کرده و معتقد است سلامت روانی هرفرد به همان اندازه است که توانسته باشد توانایی متناسب با هر کدام از مراحل زندگی را کسب کند.
۲-۱۸-۷- نظریه آلیس:
آلیس به فرایندهای درونی اشاره می کند وآنهارا عوامل تعیین کننده ی کار و شخصیت وسلامت روان می داند. ازنظروی این محرکها یا رویدادهای برانگیزاننده ی محیطی نیست که اهمیت دارند بلکه برداشت های فردی و تعبیر رویدادها مهم هستند. بنابراین کسی که ناکامی را از طریق عقیده منطقی پردازش می کند،ممکن است پیامدهای مناسبی مانند تاسف ، پشیمانی، دلخوری و ناخشنودی را احساس کند و تصمیم بیرد رای جلوگیری ازوقوع مجدد رویدادهای ناخوشایند هرچه را که می تواند تغییر دهد. فرد دیگری که با وقایع بسیار مشابه روبرو می شود اما این رویدادها را از طریق نظام عقیدتی غیر منطقی پردازش می کند، می تواند پیامدهای نامناسب مانند افسردگی ف خصومت، اضطراب یا احساس بیهودگی و بی ارزشی به بار آورد.
نکته مهم این است که این خود رویداد نیست که مستقیما باعث اضطراب ، افسردگی، احساس بی ارزشی یا… می شود بلکه نظام باورهای شخص درمورد وقایع روی داده، درحال وقوع یا وقایعی که می خواهند اتفاق بیافتند است که موجب پیامدهای هیجانی مزبور می شود و اگر بتوان آنها را به باورهای معمول تبدیل کرد، عملا سلامت روان فرد افزایش خواهد یافت.
وضعیت جاری روان شناسی جهان حالی از توجه شایان روان شناسان به مفهوم سلامت روانی، بهنجاری و فقدان علائم بیماری است. با این وجود می توانیم چهار دیدگاه را در مورد سلامت روانی از یکدیگر تفکیک کنیم که عبارتند از:
الف: سلامت روانی به معنای رفتار بهنجار (عادی)
در این دیدگاه گفته می شود رفتارهایی که اکثریت مردم از خود نشان می دهند. رفتار سالم به شمار می آیند و رفتار کسانی که از رفتارهای عمومی جامعه فاصله زیادی می گیرند به عنوان رفتارهای مرضی به شمار آمده صاحبان آنها بیمار روانی نامیده می شوند. این دیدگاه رد حقیقت رفتار بهنجار یا عادی را تعریف می کند، نه سلامت روانی را، زیرا که در شرایطی که جامعه تحت فشار قرار می گیرد و مثلاً افسردگی یا پرخاشگری به فراوانی دیده می شود نمی توانیم بگوییم هرکه پرخاشگر یا افسرده نیست سالم نیست هرچند می توانیم بگوییم رفتار بهنجار یا عادی در جامعه افسردگی یا پرخاشگری است . این مسأله نشان گر وجود تفاوتهایی بین سلامت روانی و رفتار بهنجار یا عادی است. البته باید اذعان کرد که در بسیاری موارد می توانیم رفتار بهنجار یا عادی را به عنوان رفتار سالم بپذیریم.
ب) سلامت روانی به معنای الگوهای ایده کامل
در این دیدگاه انسان سالم کسی است که از یک سلسله معیارهای مشخص برای سلامت روانی تبعیت کند، این معیارها غالباً به وسیله روان شناسان و روان پزشکان مشخص می شود. برای مثال هشیار زیستن به عنوان یک ملاک سلامت روانی به شمار می آید. علاوه بر این مطمئن بودن به خود، خوش بینی پذیرفتن اشکالات خود و اقدام به رفع آنها، روابط خانوادگی خوب و صمیمی، انعطاف پذیری در رفتار، امنیت عاطفی، جهت مندی در اهداف، آفرینندگی و خلاقیت، آینده نگری، تعهد حرفه ای و شغلی و هدایت زندگی و سرنوشت توسط خود، یکپارچگی و وحدت شخصیت و بسیاری از این معیارها، ملاک های سلامت روانی از نظر این دیدگاه بسیار زیاد است و همین مسأله موجب شده است که میان روان شناسان و روان پزشکان در تعیین تعداد و حدود آنها، اتفاق نظری به وجود نیاید و در حال حاضر یک نظریه و چند ملاک خاص به تنهایی نمی توانند به تفسیر و تعیین تعریف کامل از سلامت روانی بپردازند.
ج)سلامت روانی به معنای یک فرایند
براساس این دیدگاه سلامت روانی یک پدپده واحد نیست که بتوانیم از آن در تمامی مراحل زندگی استفاده کنیم به عبارت دیگر در هر مرحله از زندگی انسان اعم از کودکی، نوجوانی، جوانی، میانسالی، کهنسالی، سلامت روانی، معنایی متفاوت پیدا می کند. به این ترتیب بیمار روانی یک معنای تحولی خواهد داشت. یعنی آنچه را که در یک بزرگسال بیماری به شمار می آوریم ممکن است در یک نوجوان سلامت کامل بدانیم یا برعکس. این دیدگاه به نکته ای مهم اشاره دارد که باید پیوسته در سلامت روانی مد نظر داشته باشیم و آن اینکه دلیل وجود ندارد که رفتار همه را با یکدیگر در تمامی سنین مقایسه کنیم بلکه بهتر است رفتار هرکس را به افراد همسن خودش مقایسه کرده از این طریق میزان غیرعادی بودن او را مشخص نمائیم.
د) سلامت روانی به معنای فقدان بیماری
در این دیدگاه این سلامت روانی نیست که تعریف می شود بلکه در اصل بیماری روانی تعریف و مشخص می شود به عبارت دیگر به جای اینکه بگوییم سلامتی چیست و وقتی که کسی بیمار نباشد یعنی سالم است.
امروزه این دیدگاه استفاده عملی بیشتری پیدا کرده، بیمار علائم و نشانه های را از وضعیت خود بیان می کند و روان شناس و روان پزشک براساس طبقه بندی هایی که از بیماری روانی مختلف وجود دارد و در مورد بیماری او اقدامات لازم را به عمل آوردند و اگر کسی در این طبقه بندیها قرار نگیرد معنایش سالم بودن اوست.
بنابراین تحقیقات انجمن ملی بهداشت روانی افراد دارای سلامت روان و ذهن خصوصیات زیر را بروز می دهند:
۱- افراد سالم از نظر روانی و ذهنی احساس راحتی می کنند. آنها از نظر روانی خود را آنگونه که هستند می پذیرند از استعدادهای خود بهره می برند و در مورد عیوب جسمانی و ناتوانی های خود شکیبا هستند و از آن ناراحت نمی شوند افراد مورد اشاره دیدگاهی واقع گرایانه دارند و دشواریهای زندگی را سهل می انگارند آنها وقت کمی را در نگرانی، ترس و اضطراب و یا حسادت سپری می.کنند. اغلب آرامند و نسبت به عقاید تازه گشاده رو بوده و دارای طیب خاطر بوده و اعتماد به نفس دارند.
۲- افراد دارای سلامت روانی و ذهنی احساس خوبی نسبت به دیگران دارند، آنها کوشش می کنند تا دیگران را دوست بدارند و به آنها اعتماد کنند چرا که تمایل دارند دیگران نیز آنها را دوست داشته باشند و به آنان اعتماد کنند چنین افرادی قادرند که با دیگران روابط گرمی داشته باشند و این روابط را ادامه دهند آنها به علاقه دیگران توجه کرده و احترام می گذراند و آنها به خود اجازه نمی دهند که از سوی دیرگان مورد حمله و فشار قرار گیرند و همچنین سعی نمی کنند که به دیگران تسلط یابند. آنها با احساس یکی بودن با جامعه نیست با دیگران احساس مسئولیت می کنند.
۳- افراد دارای سلامت روانی معمولاً نسبت به اعمال خود احساس مسئولیت می کنند و با مشکلات به همان شیوه که رخ می دهند برخورد می کنند آنها دارای پندارهای واقع گرا در مورد آنچه که می توانند یا نمی توانند انجام دهند نیستند. از تجارب بنیادین زندگی لذت می برند، اما هرگز شیفته خود نمی شوند، آنها به بررسی تجارب و تبادل یا دنیای خارج از خود می پردازند بیشترین تلاش خود را صرف آنچه که انجام می دهند می.کشد و پس از انجام آن خرسندی نصیبشان می شود.
سلامت روان دانش و هنری است که به افراد کمک می کند تا با ایجاد روش های صحیح از لحاظ روانی و عاطفی با محیط خود سازگارینموده و راه حل های مطلوب تری را برای حل مشکلاتشان انتخاب نمایند. برای رسیدن به تندرستی ، آرامش، بهتر زیستن و سازگاری منطقی بایستی به بهداشت روانی افراد جامعه توجه کافی مبذول گردد و بی تردید توجه به سلامت روان و ارائه الگوی مناسب برای روابط اجتماعی و پیشگیری از مشکلات و معضلات و نابهنجاری های حوزه ارتباطات اجتماعی یک ضرورت انکار ناپذیر است.
واژه سلامت روانی به طور گسترده در جوامع کنونی مورد استفاده قرار می گیرد. سلامت روان شاخه ی از بهداشت عمومی است که در زمینه کاهش بیماری های روانی در جامعه، بررسی انواع مختلف اختلالات روانی و عوامل موثر در بروز آنها فعالیت دارد.بهداشت روانی یک موضوع منحصر به روابط بین اشخاص نیست بلکه دررابطه ی جامعه با افرادواجتماع نیز می باشد و بر مراکزاجتماعی که بخشی از زندگی انسان را هدایت کرده و راه زندگی،کارکردن، کسب مال و راه شادمانی و امنیت رانشان می دهدرانیز توجه دارد (میلانی،۱۳۸۷).
فردی که دارای سلامت روانی است معیارهای جامعه خود رازیرپانمی گذارد،کمبودهای خود راقبول می کندوبرای بهترشدن شرایط خویشتلاش می کند ( پولادیری،۱۳۸۷)
هرانسان بایدبتواند به طور موثر وسازنده قادر به انجام کارها بوده و به خوبی با دیگران سازش نماید و از زندگی خود رضایت نسبی داشته باشد و به واقعیت های زندگی بادید منطقی تری بنگردپس بایدعلاوه برتن سالم از روان سالم نیز برخوردار باشد. سلامت روانی تنها نداشتن بیماری روانی نیست بلکه توان واکنش در برابر انواع گوناگون تجربیات زندگی به صورت قابل انعطاف و معنی داری است (ایلدرآبادی،۱۳۸۶).
۲-۱۹- پیشینه پژوهشی
۲-۱۹-۱- پژوهشهای داخلی
مازندانی،فلاح وجزایری(۱۳۹۳):به بررسی مقایسه نظام های مغزی/رفتاری ومکانیسم های دفاعی درافراددارای رگه های افسردگی و اضطراب پرداختنند.این پژوهش با هدف متمایز سازی دقیق افسردگی و اضطراب ، به بررسی آنها از هردو بعد زیستی و غیر زیستی شخصیت پرداخته و تلفیقی از این ابعاد را در جهت ایجاد دیدی همه جانبه ارائه می نماید. بدین منظور، دو گروه ۳۵ نفره از افرادی که مطابق با مقیاس افسردگی، اضطراب و تنیدگی دارای رگه هایی از افسردگی و یا اضطراب(بطور غیر همایند) به میزان متوسط به بالا تشخیص داده شدند .یافته ها حاکی از عدم تفاوت معنادار این دو گروه به لحاظ میزان فعالیت نظام های مغزی/رفتاری و تفاوت معنادار آنها به لحاظ میزان استفاده از مکانیسم های دفاعی (به ویژه مکانیسم دفاعی انکار) بود. مطابق با یافته های این پژوهش، احتمالا آنچه این دو روند را متمایز می سازد، در وهله اول، میزان استفاده از مکانیسم دفاعی انکار(به عنوان دفاعی رشد نایافته) و به تبع آن، بهره وری متفاوت از دفاع های رشد یافته است که می تواند با فعالیت بالاتر و یا پایین تری در نظام های مغزی/رفتاری همراه بوده و در نتیجه تلفیق هایی متفاوت، بروندادهایی متفاوت، از سنخ افسردگی و یا اضطراب را حاصل نماید.
آتشکار،آشتیانی، فلاح (۱۳۹۰): ارتباط سبک ها و مکانیسم های دفاعی با سیستم های مغزی/رفتاری را موردبررسی قرار دادند. هدف این پژوهش بررسی کارکرد بهنجار یا نابهنجارمکانیسم های دفاعی تحت تاثیرسیستم های مختلف مغزی/ رفتاری است. دراین پژوهش گروه نمونه ایی با حجم ۲۱۴ نفر از دانشجویان یکی از دانشگاه های تهران به روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند.یافته های این پژوهش نشان دادکه افراد دارای سیستم بازداری رفتاری غالب بیشترازمکانیسم های دفاعی رشدنایافته استفاده می کنند.
دلاور، علیپور(۱۳۹۲): به بررسی جانبی شدن، ادراک شوخ طبعی و شادکامی:آیا فرآیندهای کلامی سطح بالا و هیجاناتی همچون شادکامی نیز جانبی شده اند؟ پرداختتند.هدف این پژوهش بررسی تفاوت بین شوخ طبعی و شادکامی درآزمودنی های راست دست و چپ دست بود.نتایج این تحقیق نشان دادند شادکامی و شوخ طبعی درمغز جانبی شده اند به نحوی که مسئول پردازش شادکامی نیمکره چپ و مسئول پردازش شوخ طبعی نیمکره راست است.
یوسفی، بازیاری میمند(۱۳۹۲): به بررسی سلامت عمومی،تاب آوری و مکانیسم های دفاعی در افراد مبتلا به سردرد میگرنی پرداختتند. هدف این پژوهش بررسی رابطه بین سلامت عمومی، تاب آوری و مکانیسم های دفاعی و همچنین پیش بینی سلامت عمومی افرادمبتلا به میگرن که دارای تاب آوری بالایی می باشند است. یافته های این پژوهش نشان داد که افراد میگرنی که از مکانیسم های دفاعی رشدیافته استفاده می کنند درشرایط تاب آوری بالا از سلامت عمومی مطلوب تری برخوردار خواهند بود.
افضلی،آشتیانی وفلاح(۱۳۸۷):مقایسه سبکهاومکانیسم های دفاعی بیماران مبتلابه اختلال وسواس بی اختیاری و افرادسالم را مورد بررسی قرار دادند. این پژوهش،ازنوع توصیفی پس رویدادی است که درآن نمونه ای ۳۰ نفره، باروش نمونه گیری دردسترس انتخاب شدندوبا ۳۰ نفرازافرادبهنجارمقایسه شدند.نتایج این تحقیق نشان دادکه تفاوت معناداری میان بیماران مبتلا به وسواس بی اختیاری و گروه بهنجارازنظرسبکهای دفاعی مورداستفاده وجود دارد.افرادمبتلا به اختلال مذکوربیشترازسبکهای دفاعی روان آزردهورشدنایافته استفاده می کنند.به علاوه مشخص گردیدکه دفاع های گذارب عمل،تشکل واکنشی وابطال دراختلال وسواس بی اختیاری بیشترین سهم را دارند.
علی پور،نوربالا،یزدان فرو آگاه هریس(۱۳۹۰): اثربخشی مداخله افشای هیجانی درکاهش استرس وبازداری بیماران دارای اختلال روان تنی رامورد بررسی قراردادند.این پژوهش با هدف کاهش استرس و بازداری از طریق برون ریزی هیجانی با ساختار نوشتاری در بیماران مبتلا به اختلال روان تنی انجام شده است. دراین پژوهش ۴۳ بیمار مبتلا به اختلال روان تنی از میان مراجعه کنندگان به مرکز پزشکی بیمارستان امام خمینی شهر تهران که دارای نمره استرس بیشتر از ۲۱ و سرکوب بیشتر از ۵/۱۱ بودند، انتخاب شدند. آزمودنی ها به شکل در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار داده شدند.
یافته های پژوهش نشان می دهند افشای هیجانی نوشتاری اگرچه در زمان نوشتن دردناک است، اما در طولانی مدت بر تعدیل و کاهش استرس تاثیر مثبت دارد. همچنین این عمل باعث کاهش پدیده بازداری شده و کمک
می کندتا سلامت روانی و جسمی فرد بهبود یابد.
نوربالا،علی پور،شقاقی، نجیمی وآگاه هریس(۱۳۹۰): تاثیرآموزش افشای هیجانی نوشتاری برشدت افسردگی و کاربردمکانیسم های دفاعی بیماران افسرده را موردبررسی قراردادند. هدف این پژوهش کاهش شدت افسردگی و کاربردمکانیسم های دفاعی سازش نایافته به واسطه افشای هیجانی نوشتاری بیماران افسرده انجام شده است. نمونه موردبررسی۳۸(۲۶زن و۱۲مرد) آزمودنی با اختلال افسردگی اساسی که با نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش وشاهد جایگزین شد(هرگروه شامل۱۹ نفر). یافته های این تحقیق نشان دادند افشای هیجانی با ایجادبینش، همدلی و حمایت گری، کاهش بارهیجانی ورودی به سیستم شناختی را باعث می شودو می تواند عملکرد شناختی فرد را بهبودبخشد.
مطالعه قربانی (۱۳۷۸) نشان داد که افشای هیجانی عمیق از طریق فن “بازگشایی ناهشیار”در سطح جسمانی و و ایمنی شناختی موجب کاهش اضطراب،افسردگی،حساسیت های بین فردی و وسواس فکری عملی گردید. تحقیقات سرافراز(۱۳۸۲) در بررسی تاثیر افشای هیجانی بر سلامت روان دانشجویان و نقش تعدیل کننده هوش هیجانی نشان داد که دانشجویان با هوش هیجانی بالا نیاز کمتری به آموزش افشای هیجانی دارند و از سلامت روان بیشتری نسبت به دانشجویان با هوش هیجانی پایین برخوردارند.
۲-۱۹-۲- پژوهشهای خارجی
پژوهش های سیلبرمن و وینگارنتر (۱۹۸۹) سه جنبه از جانبی شدن هیجان ها را نشان داد، اکثر هیجان ها توسط نیمکره راست شناسایی می شوند ، کنترل بیان هیجانی و رفتارهای مرتبط به طور عمده در نیمکره راست صورت می گیرد و اینکه نیمکره راست مسئول هیجان های منفی است ، در حالی که نیمکره چپ مسئول هیجان های مثبت است.
پژوهش های نیتل و همکاران (۱۹۸۳) نشان داد نیمکره راست برای درک و پردازش هیجانات غالب است و نیمکره چپ مبانی ادراکی جنبه های مثبت محرک های هیجانی را تشکیل می دهد.
پژوهش ساکیم (۱۹۸۷) نشان داد چپ برترها نسبت به راست برتر ها هیجان ها را با شدت بیشتری تجربه می کنند.
پژوهش های ساکیم و همکاران (۱۹۸۸) نشان داد که زمانی که تصویر غمگین به ناحیه چپ دیداری ارائه می شود، نسبت به زمان ارائه تصویر به ناحیه راست دیداری فرد غمگین تر می شود.
پژوهش های والداشتاین و همکاران (۲۰۰۰) نشان داد که وقتی تکالیفی که منجر به خوشحالی می شوند فعالیت EEG پیشانی را در نیمکره چپ بیشتر از نیمکره راست تغییر می دهند.
پژوهش فاولرز (۱۹۸۰) نشان داد که در حین افشا پاسخ هدایت پوستی ،ضربان و فشار خون افزایش می یابد اما مدتی پس از افشای هیجانی فشار خون و ضربان قلب به حالت عادی برمی گردد. یافته ها حاکی از این است که در حین اعتراف و افشا فعالیت امواج مغزی نیمکره های چپ و راست هماهنگ تر می شود .
مطالعات زوکالی و همکاران (۲۰۰۷) نشان داد که مکانیسم های دفاعی و تجربه و ابراز خشم رابطه دارند. در مطاله آنها کسانی که از مکانیسم های دفاعی رشدیافته تری استفاده می کردند بهتر می توانستند خشم خود را مهار و از ابراز آن جلو گیری کنند. این رابطه در مورد آنهایی که از مکانیسم های دفاعی کمتر رشد یافته ای مثل فرافکنی استفاده می کردند برعکس بود.
استرینگ و همکاران(۱۹۹۹)با مرور ادبیات پژوهشی ای حوزه چنین نتیجه گرفتند که اشکال مختلف افشای هیجانی تاثیرات قابل توجهی بر سلامت جسمانی و روانی دارد.
در پژوهش اسپیتین، اسلن و مارکس (۲۰۱۵) که به طور خاص تاثیر جنس را در افشای هیجانی از طریق نوشتن بررسی کرده بودند، نشان داده شدکه دانشجویان کالج هردو جنس در پیشبرد سلامت روانی و جسمی به طور یکسان از افشای هیجانی نوشتاری بهره گرفته بودند.
لی پور، فرناندز و ریگان (۲۰۰۴) تاثیر افشای هیجانی در سازگاری هیجانی ، شناختی و فیزیولوژیکی را در بین زنان آمریکایی و اسپانیایی مورد بررسی قرار دادند. فرایند آزمایش به این شکل بود که ابتدا به مدت دو روز فیلم های ناراحت کننده و استرس زایی در رابطه با خشونت ، تجاوز و سوء استفاده برای زنان به نمایش در می آمد، سپس آنها را به صورت تصادفی در گروه آزمایش (افشای هیجانی) و گروه کنترل (عدم افشا) جای دادند. نتایج نشان داد زمانی که گروه آزمایش به صحبت درمورد احساسات منفی و استرس های خود پرداختند، پیامدهای شناختی ، هیجانی، فیزیولوژیکی کمتری را گزارش نمودند ، در حالی که گروه کنترل نتوانسته بود خود را با استرس وارد شده سازگار کند.
فراتحلیل فریسینا ، بورود و لی پور (۲۰۰۴) در جمعیت های بالینی نشان داد که افشای هیجانی نوشتاری به شکل معناداری موجب پیشرفت سلامتی در افراد بیمار می شود، این نتایج برای سلامت جسمانی قویتر از سلامت روان شناختی بود.
گونارسون و همکاران (۲۰۰۸) نشان دادند که صفات شخصیتی یکی ازعوامل مهم تاثیر گذار بر رابطه ی تنیدگی و بیماری به حساب می آیند. یکی از ویژگی های اصلی صفات شخصیت مکانیسم های دفاعی است که تاثیر زیادی در ایجاد و یا کاهش آسیب های روانی دارد.
۲-۱۹-۳- نتیجه گیری از پیشینه ها
با توجه به پیشینه های پژوهشی که ذکر شده است. نتایج حاکی از ارتباط بین استفاده از مکانیسم های دفاعی با نظام های مغزی است و همچنین بین هیجان ها و بروز آنها با نیمکره های چپ و راست ارتباط وجود دارد. علاوه براین یافته ها نشان دادند که بین افشای هیجان ها و سلامت روان رابطه وجود دارد و از آنجا که بین افشای هیجان ها و نحوه عملکرد نیمکره های مغزی وجود دارد بنابراین به نظر می رسد سلامت روان نیزبا برتری جانبی نیمکره های مغزی درارتباط است.
فصل سوم
روش شناسی پژوهش
۳-۱- روش پژوهش
روش پژوهش حاضر علی مقایسهای(پس رویدادی) بود.
۳-۲- جامعه آماری، گروه نمونه و روش نمونه برداری
جامعه آماری در این پژوهش شامل تمامی کارمندان بهزیستی و همچنین تمامی افراد مراجعه کننده به کتابخانه ملی در سال ۹۴-۹۵ بود. نمونه پژوهش شامل ۱۰۰ نفر از کارمندان بهزیستی و دانشجویان مراجعه کننده به کتابخانه ملی در سال ۹۴-۹۵ بود. که۵۰نفر راست برتر و ۵۰نفر چپ برتر، ۳۶% مردو ۶۴% زن بودند. مقطع تحصیلات در گروه نمونه از دیپلم تا فوق لیسانس بود که بیشترین فراوانی مربوط به مقطع فوق لیسانس (۵۳%) می باشد.توزیع سنی گروه نمونه از۲۲ تا ۵۸ سال بود. روش نمونه گیری در این پژوهش داوطلبانه(غیر تصادفی) است.
۳-۳-ابزار پژوهش
به منظور جمع آوری اطلاعات در این پژوهش از پرسشنامه سلامت روان معنوی پور، سبکهای دفاعیDSQ40، خودافشاگری مهریزی و معنوی پور ، پرسشنامه سنجش چپ برتری و راست برتری ولز ورادلف واگنر استفاده شد.
۳-۳-۱- پرسشنامه سلامت روان
پرسشنامه سنجش سلامت روانی معنوی پور(MMHS) توسط داود معنوی پور در سال ۱۳۹۱ساخته شد. این پرسشنامه دارای ۲۴ سوال است که ۸ عامل که عبارتند از (امید، پذیرش خود، تسلط بر محیط، خودمختاری، هدف در زندگی و روابط مثبت) را اندازه گیری می کند.این مقیاس دارای ضریب پایایی ۹۱/۰ است. این مقیاس می تواند برای سنجش سلامت روان دانشجویان به کار گرفته شود (معنوی پور، ۱۳۹۱).
روش نمره گذاری
امتیازات این مقیاس به صورت زیر است:
گویه های ۴ ،۵ ، ۷، ۱۲ ، ۱۳، ۱۴ ، ۱۸ : برای گزینه موافقم ۱، تاحدی موافقم ۲ ، مخالفم ۳ و سایر گزینه ها به شیوه معکوس برای گزینه موافقم ۳ ، تاحدی موافقم ۲ و مخالفم ۱
امتیاز کمتراز ۴۸ دارای سلامت روانی بسیارکم ، بین ۵۰ تا ۵۷ متوسط پایین ، ۵۸ تا ۶۵ متوسط ، ۶۶ تا ۷۱ متوسط بالا و ۷۲ و بیشتر بسیار خوب می باشد.
۳-۳-۲- پرسشنامه خودافشاگری
پرسشنامه خود افشاگری توسط مهریزی و معنوی پور در سال ۱۳۹۳ ساخته شد. این پرسشنامه دارای ۵۲ سوال است که ۷ عامل را که عبارتنداز (ترس از دیگران، عدم تحمل ناراحتی ، عدم مسئولیت پذیری، عدم واقع بینی، حفظ ظاهر ، دقیق بودن ، مثبت نگری) را اندازه گیری می کند. این مقیاس دارای ضریب پایایی ۷۹% است.
روش نمره گذاری
امتیازات این مقیاس به صورت زیر است :
گویه های ۳۳- ۴۱- ۴۲- ۵۰ – ۵۲ :برای گزینه خیلی زیاد ۵ ، زیاد ۴ ، متوسط ۳ ، کم ۲ ، خیلی کم ۱ سایر گویه ها برای گزینه خیلی زیاد ۱ ، زیاد ۲ ، متوسط ۳ ، کم ۴ ، خیلی کم ۵
به این ترتیب امتیازات حاصل شده از این مقیاس در طیفی از مقاومت تا خودافشاگری می بینند و کمتر از مکانیسم های دفاعی استفاده می کنند، آمادگی بیشتر برای خود افشاگری دارند و کسانی که موانع بیشتری در برابر خودافشاگری احساس می کنندو بیشتر از مکانیسم های دفاعی استفاده می کنند، آمادگی کمتری برای خودافشاگری دارند.
کمترین امتیاز ممکن از این مقیاس: ۴۶ (زمانی که فرد برای تمام گویه ها ، امتیاز یک کسب کند)
بیشترین امتیاز ممکن از این مقیاس : ۲۳۰ (زمانی که فرد برای تمام گویه ها امتیاز ۵ کسب کند)
۳-۳-۳- پرسشنامه سبکهای دفاعی
پرسشنامه سبکهای دفاعی نخستین بار توسط باند و همکاران در سال ۱۹۸۳ تدوین گردید. در سال ۱۹۹۳ اندورز و همکارانش این فرم را مورد تجدید نظر قرار دادند.نسخه جدید ۲۰ مکانیسم دفاعی را در سه سطح رشدیافته، روانآزرده و رشد نایافته مورد ارزیابی قرار میدهد. پرسشنامه مزبور در ایران توسط حیدری نسب هنجاریابی شد. اعتبار پرسشنامه
فرم در حال بارگذاری ...