“
در نظریه ی سبک های پاسخ چنین استدلال شده است که سبک پاسخی نشخواری، در مقایسه با سبک پاسخی منحرف کننده حواس با افزایش خلق افسرده رابطه دارد. اثر پاسخ های نشخواری بر خلق غمگین و اختلال افسردگی، با بهره گرفتن از مقیاس پاسخ های نشخواری (نولن – هوکسما و مورو، ۱۹۹۱) به فراوانی از سوی پژوهشگران مختلف نشان داده شده است (برای نمونه، مولدز[۱۵۳] ، کندیس[۱۵۴] ، استار[۱۵۵] ، و ونگ[۱۵۶] ، ۲۰۰۷).
یکی از مفروضه های ابتدایی در نظریه سبک های پاسخ بر اساس یافته های پژوهشی اولیه (برای نمونه نولن – هوکسما و همکاران، ۱۹۹۳)، حاکی از آن بود که افرادی که با سبک پاسخی به خلق افسرده واکنش نشان میدهند، نسبت به افرادی که با پاسخ های منحرف کننده ی حواس به خلق افسرده ی خود واکنش نشان میدهند، خلق افسرده ی طولانی تری را تجربه خواهند کرد.
اما، نولن – هوکسما، ویسکو[۱۵۷] و لامبرسکی (۲۰۰۸) با جمع بندی یافته های پژوهشی از دهه ۱۹۹۰ به عنوان تجدید نظری در نظریه سبک های پاسخ، بیان میکنند که سبک پاسخی نشخواری، نمی تواند پیشبینی کننده مطمئنی برای طول مدت اختلال افسردگی عمده باشد. به هر حال با توجه به پیشینه قابل توجه پژوهشی، این دیدگاه که نشخوار فکری میتواند پیشبینی کننده مهمی برای علائم افسردگی و اختلال افسردگی باشد، دیدگاه نیرومندی است.
نولن – هوکسما و همکاران (۲۰۰۸) نتایج پژوهش های آینده نگری (جاست[۱۵۸] و الوی[۱۵۹] ، ۱۹۹۷؛ کهنر[۱۶۰] و وبر[۱۶۱] ،۱۹۹۹؛ نولن، روبرتز[۱۶۲] گیلبوا[۱۶۳] و گاتلیب[۱۶۴] ، ۱۹۹۸؛ سرین[۱۶۵] ، ابلا[۱۶۶] و اربان[۱۶۷] ، ۲۰۰۵؛ سگرستم[۱۶۸] ، تسا[۱۶۹] ، الدن[۱۷۰] و کرسک[۱۷۱] ، ۲۰۰۰؛ اسپاچویک[۱۷۲] و الوی، ۲۰۰۱؛ ورد[۱۷۳] و سالتزبرگ[۱۷۴] ، نیل[۱۷۵] ، استن[۱۷۶] و رچمیل [۱۷۷]، ۱۹۹۰) را ذکر میکنند که نشان میدهند، با کنترل سایر متغیرهای سهیم در افسردگی، افرادی که از سبک پاسخی نشخواری استفاده میکنند، بیشتر احتمال دارد در آینده به یک دوره بالینی افسردگی مبتلا شوند و اختلال افسردگی وخیم تر شود (مینا باقرنژاد، فدردی و طباطبایی، ۱۳۸۹).
۲-۷ پیشینه مطالعاتی
۲-۷-۱ سرطان دوران کودکی و اثر آن بر سلامت روان والدین
نتایج پژوهش شریعتی و داور منش(۱۳۷۰) نشان داده است که وجود یک فرزند بیمار به شدت بر سلامت روان والدین اثر گذار است و موجب افزایش فشارهای جسمانی و روانی بر والدین مخصوصا مادران میشوند و باعث کاهش مقاومت او در مقابل ابتلا به بیماری ها میگردد و در نتیجه میزان بیماری را در آنان فزونی می بخشد.
لاجوردی(۱۳۷۱) در مطالعه ای تحت عنوان بررسی مقایسه ی میزان افسردگی مادران دارای کودکان مبتلا به سرطان و مادران کودکان عادی نشان داد که افسردگی در مادران دارای کودک بیمار به طور معناداری بیشتر از مادران دارای کودک عادی است.
خواجه پور(۱۳۷۷) در پژوهشی نشان داد که واکنش های نوروتیک مادران کودکان بیمار بیشتر از مادران کودکان عادی است و وجود چنین وضعیتی در خانواده علاوه بر ایجاد مشکلات عاطفی و روانی برای اعضای خانواده به خصوص مادر، خانواده را دچار مشکلات اقتصادی و اجتماعی میکند. به علاوه بیشتر واکنش های مادران افسردگی، اضطراب و پرخاشگری بوده است.
نتایج پژوهش مهرابی زاده و همکاران (۱۳۸۰) نشان داده است که بین سلامت روان والدین کودکان مبتلا به سرطان و والدین کودکان عادی تفاوت معنا داری وجود دارد.
والدین اغلب به دلیل عدم آگاهی از علت و نحوه انجام روش های درمانی و مراقبتی، پیامدهای اقتصادی ناشی از بیماری فرزند، رنج تحمیل شده بر فرزند در طول بیماری، جدایی از کودک، عدم آگاهی از آینده بیماری (سنجری،۲۰۰۴) و مراقبت های طولانی مدت و واکنش های جامعه در مقابل بیماری کودک رنج میبرند و این مسائل میتواند منجر به استرس و مشکلات روانی – اجتماعی و در نتیجه کاهش سلامت روان در هر یک از والدین شود (توسلی،۲۰۱۱).
به طورکلی خانواده کودک مبتلا به سرطان به لحاظ داشتن کودکی متفاوت با سایر کودکان با مشکلات فراوانی در زمینه نگهداری آن ها روبرو است. مشکلات اقتصادی، مسائل حمایتی، وجود فرزندان دیگر، همگی مسایلی هستند که بر والدین فشارهایی وارد میکنند که سبب ایجاد استرس در آن ها می شود و در نتیجه انطباق و سازگاری آنان را تحت تاثیر قرار میدهد و به سلامت روان آن ها آسیب وارد میکند (خنجری،۱۳۹۲).
کمبود اطلاعات در مورد بیماری و دانش کم برای سازگاری کودک با موقعیت های اخیر از جمله ی عواملی هستند که باعث استرس روانی در والدین میشوند (اوتمن،۲۰۱۱).
والدینی که کودکان آن ها تحت درمان سرطان میباشند، به ویژه اگر شدت درمان شدید و وضعیت سلامت کودک ضعیف باشد و زمان زیادی از تشخیص بیماری نگذشته باشد، اضطراب بیشتری دارند (اوتمن،۲۰۱۱).
واکنش های روانی از قبیل اضطراب، افسردگی، انکار، عصبانیت،کاهش اعتماد به نفس در والدین کودکان سرطانی مشاهده می شود که به دلیل ترس از عود بیماری و آینده ی کودک میباشد (فوتیادوآ،۲۰۰۸).
بسیاری از تحقیقات نشان دادهاند تشخیص سرطان، بحرانی در کودک به وجود می آورد که باعث استرس شدیدی در والدین شده و عملکرد آن ها را متاثر میکند (هان،۲۰۰۳).
سطح بالای اضطراب، افسردگی و استرس در مادران کودکان مبتلا به سرطان شایع است که بر توانایی سازگاری ان ها تاثیر میگذارد (فلاحی،۱۳۹۳).
افسردگی یکی از شایع ترین واکنش های روانی پس از دریافت خبر ابتلا به بیماری های سخت، نظیر سرطان است (وایت،۲۰۰۱).
والدین کودکان مبتلا به سرطان دچار سطوح بالایی از تنش های روانی-فیزیکی و تحریک پذیری یا خشم و اشکال در تمرکز میشوند که سلامت روان آن ها را کاهش داده و یا بر آن تاثیر منفی میگذارد (راستان،۱۳۹۱).
بیماری سرطان کودکان با توجه به طولانی مدت بودن درمان، خانواده ها را دچار تنش روحی-روانی میکند و سلامت روان تمام اعضای خانواده را تحت تاثیر قرار میدهد. سلامت روان شامل سلامت جسمانی، سلامت کارکرد اجتماعی و هم چنین علائم افسردگی و علائم اضطرابی میباشد (صدیقی،۱۳۹۱).
نتایج بررسی(عزیزی،۱۳۹۱) نشان میدهد که آمار افسردگی متوسط و شدید در والدین کودکان مبتلا به سرطان بین ۴۰ تا ۵۴ درصد آن ها است. هم چنین میزان افسردگی در مادران کودکان مبتلا به سرطان، بیش از پدران بوده و بیشترین میزان افسردگی والدین، در زمان تشخیص بیماری فرزندشان دیده می شود. علاوه بر این هر چه سن کودک کمتر باشد، احتمال شدت یافتن افسردگی در والدین افزایش مییابد.
۲-۷-۲ رابطه بین سلامت روان با مقابله مذهبی
“
فرم در حال بارگذاری ...