انقروی:
مراد از جمعیت را جمعیت وعظ و تذکیر و مقصود از خوشحالان، نیکوکاران و از بد حالان اهل عصیان دانسته است و سپس در تقدم بد حالان بر خوشحالان این چنین شرح داده است.« ابتدا لزوم ارشاد و تذکیر عاصیان را ذکر می کند، و در مرتبه ی ارشاد و تربیت تقدم آن ها را و این که برای اصلاحشان ابتدا باید با آن طبقه صحبت کرد اشعار می دارد. دوم این است که بد حال لایق ارشاد و صحبت، به مرشدین نزدیک تر از نیکو حالی است که نسبت به اولیاء دور است.»( انقروی، ۱۳۸۰، ص۱۷) و در آخر اضافه می کند که « مرشدان الهی صحبت و نصیحت را از مردم نیک و بد دریغ نمی دارد و به هریک آنان به حسب استعدادشان از نیستان حقیقت سخن می گویند.»( همان)
نیکلسون:
« انسان کامل با همه گونه مردمان، دنیاوی و روحانی ( بد حالان و خوشحالان) یکسان گفت و گو می کند امّا نمی تواند همدلی قلبی و تفاهم حقیقی آنان را که آرزوی اوست به دست آرد.»(نیکلسون، ۱۳۸۴:۱۹)
فروزانفر:
او عقیده دارد که « به حسب ظاهر معنی روشن است زیرا نی را هم برای خوش حالان( کسی که حال و واردات درونی او عالی است) و هم برای بد حالان( کسی که حالات قلبی او نازل است) می نوازد و آن که خوش است خوش تر می شود و کسی که غم بر دل دارد در سماع نی خود را فراموش می کند. اما نسبت به مولانا اشارت است بدین که مقصود و مطلب را دور از تعصّب در همه جا و نزد همه کس باید جست زیرا از هر دلی به حقیقت راهی است.» ( فروزانفر، ۱۳۸۲:۱۲)
زمانی:
به معنی ظاهری پرداخته و در مورد بد حالان و خوش حالان این چنین می گوید: « بد حال به معنی بیمار و تبه روز و مجازاً به کسی که حالت قلبی اش نازل باشد اطلاق می شود. اما خوش حال به معنی شادمان و نیک بخت و مجازاً به کسی گفته می شود که حالات قلبی اش عالی و شکوهمند باشد.»( زمانی، ۱۳۷۸: ۵۴)
استعلامی:
نظر فروزانفر را بیان کرده است و در آخر می گوید: «مولانا با همه سخن می گوید زیرا می پندارد که از هر دلی راهی به حقّ می توان یافت.» (استعلامی، ۱۳۸۷:۲۸۱)
گولپینارلی:
بر این عقیده است که مولانا پس از جدا شدن از عالم ازل و سقوط در عالم مقیدات و این عالم اضافی در نظر او غربت جلوه می کند ولی« او در این عالم نیز هستی خود را فدا کرده و در یافته است که هستی او با هستی حق وجود پیدا کرده و دریافت خود را به کشف و کمال بدل ساخته است. چون اراده ی خود را فدای اراده ی حق ساخته، از این رو خواست و فریاد او از سر نیاز نیست، از روی نیاز است. … فریاد و شکوه ی او برای آگاه ساختن بی خبران است.»(گولپینارلی،۱۳۸۴: ۷۲)
نظر اجمالی:
با توجه به سخنرانی های مولانا و همچنین کتاب مکاتیب او که از همین سخنرانی هایی که در مجالس انجام داده نوشته شده است، می توان گفت منظور از جمعیت همان مجلس وعظ و جماعت مردم باشدکه برای گوش دادن سخنان مولانا جمع شده اند و بد حالان آن دسته از کسانی هستند که در میان جمع بوده ولی واردات الهی و غیبی بر آن ها نازل نشده است و خوش حالان کسانی هستند که به درک حقایق ربّانی رسیده اند. و می توان گفت: آنگونه که زمانی توضیح داده است نسبت به نظرات دیگر شارحان، بهتراست (کسانی که حالات قلبی و شکوهمند دارند) و واردات الهی به قلب آن ها نازل شده است. وعقل و روح از آنها صد برابر می شود. چنانکه مولانا می گوید:
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید. |
کز برای حق صحبت سالها تا زمین و آسمان خندان شود |
باز گو از آن خوش حال ها عقل و روح و دیده صد چندان شود (مثنوی۱۲۷-۱۲۶/۱) |
|||||
|
انقروی:
شارح این بیت را از زبان مرشدی که چون نی با نفحات حق پرگشته و با نغمه ی حق سخن می گوید بیان می کند: «اگر چه من اسرار حقیقت را در هر مرتبه گفتم و با بد حالان و خوش حالان صحبت کردم و لکن هر یک از این ها از ظن خود شد یار من، و از اسرار من که در درون من است هیچ سؤال نکرد و نفهمید که مقصود بالذات یعنی چه، زیرا بصرف گمان، حقیقت یک چیز فهمیده نمی شود و سرش شناخته نمی گردد. بلکه برای دانستن حقیقت یک شیء و واقف گشتن به سرّ آن علم لازم است، … حق را حقیقت شیء تعبیر کرده.» (انقروی، ۱۳۸۰: ۱۸)
نیکلسون:
عقیده دارد که انسان کامل (نبی یا واصل) با همه گونه مردمان، دنیاوی و روحانی (بد حالان و خوش حالان) یکسان گفت و گو می کند امّا نمی تواند همدلی قلبی و تفاهم حقیقی آنان را که آرزوی اوست بدست آرد.( نیکلسون، ۱۳۸۴: ۱۹)
فروزانفر:
عقیده دارد که این بیت هم شکایت نی می تواند فرض شود، هم شکایت مولانا و برای هر دو مورد دلیل آورده است و می گوید:« از آن جهت که هر مستمعی آهنگ و نوای موسیقی را طبعاً بر حال خود منطبق می کند و تا انطباق صورت نپذیرد لذّت نمی برد در صورتی که هدف موسیقی ممکن است از آن عالی تر باشد. و در مورد دوم می گوید: زیرا مولانا را مردم روزگار وی بخوبی نمی شناختند، منکران کور دل بر روش او معترض بودند و محضر ها در قدح او می پرداختند و نی وسماع را بدعت می شمردند، یاران او نیز در شناخت درجه و مقام معنویش یکسان نبودند و هیچ کس حقیقت او را چون شمس تبریز و صلاح الدین و حسام الدین … در نیافته بودند.» ( فروزانفر، ۱۳۸۲: ۱۲)
زمانی:
« هر کسی از روی وهم و گمان خود با من یار و همراه شد، ولی هیچکس از اسرار درون من واقف نشد.» (زمانی، ۱۳۷۸: ۵۵)
استعلامی:
فرم در حال بارگذاری ...