وبلاگ

توضیح وبلاگ من

بررسی عوامل خطر ساز محیطی اجتماعی اعتیاد در شهرستان کلاله- قسمت ۵۵

 

  • ـ همان منبع، ص۵۸۳٫ ↑
  • ـ علی محمدی، محمد علی، کوه نشین قاسم، راهنمای نیمه جامع اعتیاد، انتشارات عشق دانش، گرگان، چاپ اول، ۱۳۸۸، ص۳٫ ↑
  • ـ بشارتی فر، رجب محمد، جمالی، قدرت، همان منبع، ص۱۱۶ ↑
  • ۴-pysical Dependence ↑
  • ۵- Psychological Dependence ↑
  • ـ بشارتی فر، رجب محمد، جمالی، قدرت، همان منبع، ص۱۲۰ ↑
  • ـ همان منبع، ص۱۲۱٫ ↑
  • ـ جزوه آموزشی پیشگیری از اعتیاد، اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان گلستان، دی ماه ۱۳۸۱٫ ↑
  • ـ علی محمدی، محمد علی، کوه نشین قاسم، همان منبع، ص۳٫ ↑
  • ـ آزاد، حسین، آسیب شناسی روانی، جلد ۲ ، انتشارات بعثت، چاپ دوم، زمستان ۱۳۷۸، ص۲۲۴٫ ↑
  • ـ معاونت آموزشی قوه قضائیه، نکته های کلیدی در پزشکی قانونی، جلد دوم، انتشارات قضا، قم۱۳۸۷، ص۷۶ ↑
  • ـ بشارتی فر، رجب محمد، جمالی قدرت، همان منبع ص۱۲۳ ↑
  • ـ آزاد، حسین، آسیب شناسی روانی، همان منبع ص۲۲۵٫ ↑
  • ـ علی محمدی، محمد علی، کوه نشین قاسم، همان منبع، ص۴٫ ↑
  • ـ بشارتی فر، رجب محمد، همان منبع، ص۱۲۰٫ ↑
  • ـ احمدی، ساعد، همان منبع، ص۳۴٫ ↑
  • ـ کی نیا، مهدی، مباین جرم شناسی، جلد دوم، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم، ۱۳۷۳، ص۴۶۳٫ ↑
  • ـ گسن، ریموند، ترجمه دکتر مهدی کی نیا، جرم شناسی نظری، نشر مجد، چاپ چهارم، اسفند ۱۳۸۸، ص۱۸۲٫ ↑
  • ـ همان منبع، ص۱۸۴٫ ↑
  • ـ کی نیا، مهدی، همان منبع، ص۴۶۹٫ ↑
  • ـ نجفی ابرندآبادی، علی حسین، تقریرات درس جامعه شناسی جنایی، سال ۱۳۷۸، دوره کارشناسی ارشد دانشگاه تربیت مدرس، ص۱۰ ↑
  • ـ کی نیا، مهدی همان منبع ،صص ۴۶۴-۵۰۲٫
  • ـ گسن، ریموند، همان منبع، ص۱۸۲٫ ↑
  • ۱- همان منبع،، ص۱۸۳ ↑
  • ۲- کی نیا، مهدی، همان منبع، ص۵۰۲
    ۳ ـ صفایی، سید حسین و امامی اسدا…، مختصر حقوق خانواده، نشر دادگستر، چاپ چهارم، صص۱۳ و ۱۴٫ ↑
  • ۴ ـ تاج زمان، دانش، همان منبع، ص۲۳۶٫ ↑
  • ۱- دانش، تاج زمان، مجرم کیست جرم شناسی چیست؟، تهران، انتشارات کیهان، چاپ هفتم، ۱۳۷۶، ص۲۳۷٫
    ۲- صلاحی، جاوید، بزهکاری اطفال و نوجوانان، نشر میزان، چاپ ششم، زمستان ۱۳۸۸، ص۱۳۰٫
    ۳ـ گیدنز، آنتونی، جامعه شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، نشر نی، چاپ دوم، ۱۳۷۴، ص۸۵٫ ↑
  • دانش، تاج زمان، همان منبع، ص۲۳۷٫ ↑
  • ـ امینی، ابراهیم، اسلام و تعلیم و تربیت، انتشارات انجمن اولیاء و مربیان جمهوری اسلامی ایران، چاپ چهارم، جلد ۲، زمستان ۱۳۷۶، ص۱۴۴٫ ↑
  • ـ گسن، ریموند، همان منبع، ص۱۸۲٫ ↑
  • ـ بزه دیدگان، مجموعه مقالات اولین همایش علمی بزه دیدگان و راه های پیشگیری، دانشگاه آزاد اسلامی خراسان، ۱۳۸۲ ↑
  • ـ محسنی، منوچهر، جامعه شناسی عمومی، انتشارات طهوری، چاپ هفتم، ۱۳۸۰، ص۲۵۶٫ ↑
  • ـ دانش، تاج زمان، همان منبع ص۲۳۸ ↑
  • ـ فرجاد، محمدحسین، آسیب شناسی اجتماعی و جامعه شناسی انحرافات، انتشارات بدر، چاپ هفتم، پاییز ۱۳۷۵، ص۱۵۵٫ ↑

 

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

 

  • ۴ـ صفایی، سید حسین و امامی، اسدا…، ، همان منبع، ص۱۹۸٫
    ۵- صلاحی، جاوید، همان منبع ص۱۳۰٫ ↑
  • ـ دانش، تاج زمان،همان منبع، ص۲۳۹٫ ↑
  • ـ صلاحی، جاوید، همان منبع، ص۱۳۲٫
    ۳ – همان منبع، ص۱۳۱٫
    ۴- دانش، تاج زمان،همان منبع، ص۲۴۱٫ ↑
  • ـ کی نیا، مهدی، همان منبع، ص۲۰۸٫ ↑
  • ـ صلاحی، جاوید، همان منبع، ص۱۳۷٫ ↑
  • ـ دانش، تاج زمان، همان منبع، ص۲۴۲٫ ↑
  • ـ کی نیا، مهدی، همان منبع ، ص۲۲۷٫ ↑
  • ـ فرجاد، محمدحسین، همان منبع ، ص۲۵۵٫ ↑

 

تبیین اثر بخشی تیمی بوسیله هوش هیجانی و رهبری تحول گرا در شعب بانک های استان گیلان- قسمت ۱۹

عوامل رهبری تحول گراخودآگاهیملاحظات فردیانعطاف پذیریمصمم موفق گرا و قاطعانگیزشمشارکت دیگران در ارزشهاحساسیت بین شخصیشبکه هاتأثیرمدیریت تغییرقاطعیتقابل دسترسیهشیاری (وجدان کاری) و انسجامتطبیق پذیری عقلایی (انسجام)

پژوهشی تحت عنوان “رابطه بین خودآگاهی و رهبری تحول گرا در صنعت فناوری اطلاعات”،در سال ۲۰۱۱ در دانشگاه تکنولوژی جواهر لعل نهرو در حیدر آباد هندوستان انجام شد. جامعه آماری تحقیق فوق، از بین کارکنان سازمانهای تولید نرم افزار انتخاب شدند و رابطه مورد نظر تأیید گردید. در آن مقاله همچنین نشان داده شد که بین سلسله مراتب مدیریتی و رهبری تحول گرا نیز رابطه وجود دارد.
هوش هیجانی و رهبری تحول آفرین (بارلینگ و همکاران، ۲۰۰۰). نتایج حاصل از این پژوهش نشان داد که بین هوش هیجانی و سه جزء رهبری تحول آفرین(نفوذ آرمانی، انگیزش الهام بخش و ملاحظات فردی) و یک جزء از رهبری تبادلی (پاداش های مشروط) رابطه معنادار وجود دارد ولی میان ترغیب ذهنی و هوش هیجانی رابطه معناداری مشاهده نشد.
پژوهشی تحت عنوان “هوش هیجانی و رهبری تحول آفرین در خرده فروشی ها” توسط داکت و همکاران در سال ۲۰۰۳ انجام شد. در این پزوهش تفاوت موجود بین هوش هیجانی ایده آل و واقعی مورد بررسی قرار گرفت و علت این تفاوت تمایل رهبران به سبک رهبری تبادلی عنوان گردید. همچنین نتایج این تحقیق نشان داد که بین هوش هیجانی و رهبری تحول آفرین رابطه قوی وجود دارد.
گلمن به گونه ای قوی بحث می کند که هوش عاطفی پیش نیازی برای رهبری موفق است. دلایل متعددی وجود دارند که چرا افرادی که هوش عاطفی بالایی دارند به احتمال بیشتری از رفتارهای تحول گرا، استفاده می کنند. نخست اینکه، رهبرانی که می دانند و می توانند عواطف و احساسات خودشان را کنترل کنند و خودکنترل هستند، می توانند به عنوان الگو برای پیروان خود باشند و بنابراین اعتماد و احترام پیروان خود را به رهبران افزایش می دهند. این مطابق با اصل تأثیر آرمانی است.
دوم اینکه، رهبرانی که هوش عاطفی بالایی دارند با تأکید بر شناخت احساسات و عواطف دیگران، انتظارات پیروان را تا حد معقولی تحقق می بخشند و این نشانه ای از انگیزش الهامی است.
سوم اینکه، عنصر و جزو اصلی ملاحظات فردی، توانایی شناخت نیازهای فردی پیروان و تعامل مطابق با آنها است. رهبرانی که هوش عاطفی بالایی از خود نشان می دهند با تأکید مثبت بر همدلی و توانایی مدیریت روابط به شکل خوب، به احتمال زیاد ملاحظات فردی بالایی نیز نشان می دهند.
پژوهشگران بسیاری، تلاشهای خود را بر رفتارها و ویژگیهای رهبران مؤثر و کارآمد متمرکز کرده اند. براساس نظر گلمن اکثر رهبران کارآ درجه بالایی از هوش عاطفی را دارا هستند. او می گوید که: هوش عاطفی جدایی ناپذیر از رهبری است. بدون آن، یک فرد می تواند بهترین آموزش را داشته باشد، ذهن تحلیلی قاطع و ایده های زیرکانه داشته باشد اما نمی تواند رهبر بزرگی شود». هوش عاطفی نقش مهم فزاینده ای در بالاترین سطوح شرکت، یعنی جایی را که تفاوتها در مهارتهای فنی اهمیت ناچیزی دارند، ایفا می کند. (Mandell & Pherwani,2003)
سوسیک و مرجرین[۱۰۵] چهار اشتراک بین هوش عاطفی و رهبری تحول گرا را به این گونه ارائه کرده اند:

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

تصویر توضیحی برای هوش هیجانی

  1. استانداردهای حرفه ای رفتار و تعامل، که مرتبط به تاثیر ایده آل یا کاریزما هستند.
  2. انگیزش، که مرتبط با عنصر انگیزش الهامی رهبری تحول گرا است. رهبران دارای هوش عاطفی در کنترل و تاثیر بر حوادث زندگی تواناتر هستند.
  3. تحریک عقلانی.
  4. تمرکز فردی روی دیگران که مرتبط با ملاحظه فردی است.

این دو پیشنهاد می کنند که جنبه های ذکر شده برای برقراری و مدیریت روابط عاطفی قوی با پیروان، ضروری و لازم است. (Mandel & Phrouani, 2003, 401)
لویس[۱۰۶] می گوید که: عاطفه مثبت و اشتیاق، برای بالا بردن و ارتقای حالت عاطفی پیروان ضروری است. تاثیر عاطفی، اغلب مرتبط با جنبه های تاثیر ایده آل و انگیزش الهامی رهبری تحول گرا است. رهبری که دارای هوش عاطفی است بهتر می تواند پیروان را بشناسد و روی آنها تاثیر بگذارد. از لحاظ نظری، شیوه ای وجود دارد که در آن هوش عاطفی می تواند به شناخت ما، از رابطه بین رهبری تحول گرا و نتایج مطلوب، کمک کند و آن، این است که هوش عاطفی می تواند به طور علـّی، مقدم بر رهبری تحول گرا باشد.
این بدان معنی است که یک رهبر با هوش عاطفی بالاتر، به احتمال بیشتر از رهبری تحول گرا استفاده می کند و بر خلاف رهبری مبتنی بر پاداش مشروط، هوش عاطفی آنها به آنها اجازه می دهد که شناخت عالی از آنچه که پیروانشان را بر می انگیزاند، پیدا کنند. بنابراین می توان گفت: هوش عاطفی به گونه مثبت با رهبری تحول گرا و به گونه منفی با رهبری مبتنی بر پاداش مشروط، یا رهبری بی قید و بند، رابطه دارد (شهبازی و همکاران، ۱۳۸۸، ۳۲).
بنجامین پالمر[۱۰۷] و همکارانش،رابطه میان دو مدل رهبری تحول آفرین (مربوط به باس و آوولیو) و مدل چند وضعی رفتار (که از سوی مایر و سالووی برای سنجش میزان مدیریت هیجانات و آگاهی هیجانی ارائه شده) را بررسی کردند.
آنها این تحقیق را در جامعه دانشجویان و دانش آموختگان دانشگاه سور بورن که در پستهای مدیر ارشد، میانی و مدیران پایین تر مشغول به کار بودند، اجرا کردند و فرضیه اصلی آنان مبنی بر اینکه رهبران تحول گرا دارای هوش هیجانی بالاتری نسبت به رهبران مراوده ای هستند، تأیید نشد. اما همبستگی قابل ملاحظه ای میان مؤلفه های رهبری تحول آفرین و خرده مقیاسهای هوش هیجانی وجود داشت.

پایان نامه درمورد سرطان سینه:پیام رسانی خارج­ هسته­ ای

پیام رسانی خارج­ هسته­ ای

حتی دراولین مطالعات (اواسط دهه ۵۰) روی عملکردهای استروئید،مشاهده شده­است که استروئیدها می­توانند گاهی­اوقات خیلی سریع عمل کنند، تاثیری که نمی­تواند به روش عملکرد ژنومیک زمان­بر و کلاسیک نسبت داده­شود. محققان افزایش حاد و زودهنگام (۳۰ثانیه) cAMP ی رحم در رت­های تیمارشده با غلظت­های فیزیولوژیکی E2 را گزارش نمودند. این تحقیقات در طول سالهای دهه­های ۷۰ و ۸۰ ادامه یافت و چندین مقاله چاپ شدند که نشان می­دادند یک تاثیر استروئیدی سریع وجوددارد که در سطح غشای پلاسما شروع می­شودKampa et al.,2013)).

پیام­رسانی گیرنده استروژن خارج­هسته­ای به کرات مطالعه شده­است. تاثیر آن­ها می ­تواند به شرح زیر گروهبندی شود:

۰۱حرکت یونی از غشای پلاسمی

بعد از تعیین تاثیرات غشایی/خارج­هسته­ای استروژن، فعالیت مستقیم جریان یون کلسیم به سلول­ها گزارش شده­است.این تاثیر بعدها توسط گروه­های مختلف در تعدادی از لاین­های سلولی تایید شد و نشان می­داد که این تاثیر در عملکرد قلبی وابسته به E2 نقش دارد. به علاوه، یک تاثیر ویژه­ی E2 بروی کانال­های+ K درCNS و سایر بافت­ها ازجمله لوله­های کلیوی و معده مشخص شده­است. این تاثیر می ­تواند به تفاوت­های جنسیتی آب اپیتلیالی و حرکت یون در حالت سالم و حالت بیماری مربوط به آب و یون نسبت داده­شودKampa et al.,2013)).

۲٫کینازهای مربوط به غشا و واکنش با گیرنده های فاکتوررشد

فعالیت تعدادی از کینازها،که درپیام­رسانی غشایی نقش دارند یک مشاهده­ اولیه در مطالعه روی تاثیرات خارج­هسته­ای E2 بود. آن­ها عبارتند از آنزیم­ های تولیدکننده­ی نوکلئوتید حلقوی ,cAMP) cGMP) وپروتئین کینازهای فعال­شده،لیپیدکینازها (مثلPI3K)،Src کینازها و واکنش آن­ها (مستقیم مثلا برایGPR30یا غیرمستقیم از طریق Src) با گیرنده های فاکتور رشد. واکنشی که بیشتر از همه مطالعه­ شده­است واکنش با گیرنده فاکتور رشد اپیدرمی  است زیرا نقش برجسته­ای در زیست­شناسی سلول سرطان دارد و به عنوان یک هدف درمانی جایگاه ویژه­ای دارد. دراصل، یک جزء E2ی متصل­شونده به غشا ظاهرا به صورت فیزیکی یا ازطریق Srcکینازها با EGFR واکنش داده و آن را ترافعال می­ کند و به این ترتیب آبشارهای پیام­رسانی ویژه­ای القا می­شوند. جالب­تراین­که،در یک آنالیز ترانسکریپتوم کلی روی سلول­های سرطان PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) نشان داده شد که تیمار زودهنگام (۳ساعته) سلول­ها با E2 ازطریق ERα باعث القای افزایش مستقیم رونویسی EGFR و گیرنده فاکتور رشد اپیدرمی انسانی۳ [۱] می­ شود، ولی mRNAی گیرنده فاکتور رشد اپیدرمی انسانی ۴ [۲] کاهش می­یابد و سطح گیرنده فاکتور رشد اپیدرمی انسانی۲ [۳] بدون تغییر می­ماند، که اولین مدرک برای تعدیل مستقیم EGFR توسط استروژن محسوب می­ شود( Kampa et al.,2013).

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید.

 

۳٫تغییر  آبشار های پیام­رسانی درون­سلولی

فعالیت کینازهای مربوط به غشا موجب تحریک یا تغییر تعدادی از آبشار های پیام­رسانی داخل سلولی می­ شود. استروژن­ها در تعدیل همه­ی آبشار های پیام­رسانی درون­سلولی مهم دخیل هستند Kampa) et al.,2013):

MAPکینازها،Jnk،cJUN،JAK-STAT،پیام­رسانیCamp،که به شروع رونویسیCREB  منجرمی­شود و درنهایت پیام­رسانی PI3K/Akt.این آبشار آخری می ­تواند منجر به رونویسی و یا تغییر اسکلت سلولی شود. درحقیقت،E2 تعدیل­کننده­ مهم اسکلت­سلولی اکتین در طیفی از سلول­ها است که باعث می­ شود روی رشدآکسون، دوباره­مدلگیری اندوتلیالی، یا مهاجرت سلولی تاثیر بگذارد( Kampa et al.,2013).

۴.تاثیرات رونویسی

همانطورکه در بالا عنوان شد،پیامد نهایی مسیرهای پیام­رسانی که با استروژن تحریک می­شوند فعالیت تعدادی از فاکتورهای رونویسی هسته­ای است.جالب­تراین­که،پیام رسان رونویسی تمایزی استروژن عمل­کننده­ غشایی (E2-BSA) یا استروژن نفوذ پذیر(E2) منجر به تغییر ژن­های مختلفی می­ شود. پیام های کلاسیک وابسته به ER منجر به فعالیت ژن­ها و فاکتورهای رونویسی می­شوند که تکثیرسلول،مهاجرت سلولی را تنظیم کرده و آپوپتوز را مهارمی­کنند.درمقابل،پیام­های وابسته به۳۶ERαعملکردهای ایمنی را تعدیل می­ کنند، ولی پیام هایی که در غشا شروع می­شوند منجر به تغییر اکتین، تغییر آبشارهای پیام­رسانی درون­سلولی وتنظیم منفی عملکردهای ایمنی می­گردند. از این نظر، تفاوت روشن بین تاثیرات رونویسی آغازی ژنومی و غیرژنومی استروژن  برای اولین بار شرح داده­شدندKampa et al.,2013)).

Human Epidermal Growth Factor Receptor 3(HER3)1

Human Epidermal Growth Factor Receptor 4(HER4)2

Human Epidermal Growth Factor Receptor 2(HER2)3

آیا می توان رد عرفان هرمسی را در گلشن راز شیخ محمود شبستری یافت- قسمت ۷

به طور کلی می توان گفت بنا به باور عالمان مسلمان، هرمس بانی علومی همچون طب و نجوم و کیمیا بوده است.
در میان برخی محققان مسلمان چنین برداشت شده که نوشته های هرمسی همان صحائف ادریس نبی(ع) است و از این رو این نوشته ها در فرهنگ اسلامی عموماً به دیدۀ احترام و سرشار از معانی حکمی نگریسته می شود .
در اثر معروف شیخ «حکمه الاشراق»، هرمس همراه با آغاثاذیمون (شیث) و افلاطون و دیگران به اضافۀ حکمای فُرس به مشاهدۀ حقایق نوریه و ذوات مثالی نایل شده است و دراین باره می گوید: « و هیچ اهل شهود و تجریدی نبود، مگر اینکه بدین امر اعتراف خواهد کرد، و بیشتر اشارت انبیاء و اساطین حکمت به این امر بود و افلاطون و کسانی که قبل از او بودند مانند سقراط و کسانی که نیز سابق بر او بودند به مانند هرمس و آغاثاذیمون و انباذ قلس همگی بر این عقیده بودند و بیشتر آنان خود تصریح کرده اند که آن انوار را در عالم نور ی دیده اند و همۀ حکمای فرس و هند بر همین عقیده اند.» (سهروردی، ۱۳۶۷، ۲۷۵)
برخی محققان هرمس را در آثار سهروردی نمادی از انسان کامل دانسته اند. مولف کتاب شعاع اندیشه و شهود با اشاره به سخنان سهروردی درباب نماز هرمس می نویسد: «مقصود سهروردی از نماز هرمس هنگام شب، در حضور خورشید و هیکل نور، جز نفس شریف و کامل انسان چیز دیگر نمی باشد. »(ابراهیمی دینانی،۱۳۷۹ ، ۴۴۹)
مکتب هرمسی یک مکتب اشراقی را در فلسفه گسترش داد و بر خلاف تمایلات مشائیان تزکیه و تصفیه درونی را به عنوان وسیلۀ وصول به حقیقت در نظر گرفت.
تمثیلات هرمسی مخصوصاً در خصوص انطباق بین عالم و انسان که از اصول و مبانی حکمی مکتب عرفانی است، در نوشته های عدۀ کثیری از عرفای به نام اسلام نمودار است؛ مخصوصاً در نوشته های ابن عربی مانند «التجلیات الاهیه و انشاء النجوم الانسانیه و البرهبان المقنع فی ایضاح السهل الممتنع و نیز برخی از فصول الحکم و الفتوحات المکیه که در مضامین آنها بارها از این مطلب اساسی سخن به میان آمده است یا در گلشن راز شیخ محمود شبستری که ادامه دهندۀ مکتب ابن عربی است انطباق بین جهان و انسان این طور آمده است:
عدم آئینه عالم عکس و انسان چو چشم عکس در وی شخص پنهان
تو چشم عکس و او نور دیده است بدیده دیده را دیده که دیده ست
جهان انسان شد و انسان جهانی از این پاکیزه تر نبود بیانی
(۱۳۸۷، ۱۴۲-۱۴۴/۸۵)
و با توجه به این مطالب به نظر می رسد در نوشته های ابن عربی، جهان شناسی هرمسی با عرفان اسلامی ممزوج شده و در این امر عناصری از مکتب هرمسی با آنچه از تعالیم مربوط به جهان طبیعت در بر داشت وارد عرفان نظر می شد. از آن پس در نوشته های پیروان و شارحان مکتب ابن عربی مانند عبدالکریم جبلی و صدرالدین قونوی و محمود شبستری و جامی همواره عقائد هرمسی با اصول عرفان اسلامی آمیخته گردیده، به گونه ای که در بسیاری از موارد این عرفا به تمثیلاتی متوسل می شوند که از نوشته های منسوب به هرمس سرچشمه می گیرد.
۲-۹ هرمس مثلث
در کتب تاریخ از سه نفر به عنوان هرمس یاد شده است که به ترتیب عبارتند از :

  1. هرمس اول یا هرمس الهرامسه که او را همان حضرت ادریس دانسته اند.
  2. هرمس ثانی یاهرمس بابلی
  3. هرمس ثالث یا هرمس مصری که او را به دلیل آنکه سومین فرد از هرامسه است المثلث بالحکمه نامیده اند .

۲-۹-۱ هرمس اول
اولین کسی است که ازموجودات علوی سخن گفته است و از حرکات کواکب و سیر آنها خبرداده برای عبادت پروردگار هیکل هایی بنا نموده « و او اولین کسی که طب به مردم آموخته و هم چنین مردم را از طوفان نوح و آفات آسمانی پیش ازوقوع خبر داده و در معبد مصراهرام و مدائن بنا کرده آن هم به جهت محفوظ ماندن مردم در برابر طوفان و جمیع علوم آن زمان را آنجا نوشته است. و هم چنین هرمس اول اولین کسی بود که خیاطی را به مردم تعلیم داده است و صحیفه های آسمانی بر او نازل شد.» (قفطی،۱۳۴۷،۴۷۳-۴۷۵) فرهنگ آنندراج به نقل از دهخدا در مورد هرمس اول نوشته است که « او را اوریای سوم می خوانند یعنی معلم و مدرس ثالث، زیرا اوریای اول حضرت آدم و اوریای دوم حضرت شیث نبی بوده است. »(دهخدا، ۱۳۲۸، ج ۴۹، ۴۷۲)
۲-۹-۲ هرمس دوم
هرمس دوم که معروف به هرمس بابلی است بعد از طوفان بوده و در شهر کلدانپین اقامت داشته و این هرمس استاد فیثاغورث است و اول کسی است که بعد از نمرود شهر بابل را بنا نهاد و در علم طب و فلسفه مهارتی به سزا داشت و آنچه را از علوم و صنایع که در طوفان از بین رفته بود تجدید کرد و به مردم آموخت. دکتر سید حسین نصر درمقالۀ خود صفحه ۱۷، «هرمس را استاد فیثاغورث دانسته اند.»اما با توجه به سخنان قفطی در تاریخ الحکما بایداو را شاگردو نه استاد فیثاغورث به حساب آورد.
۲-۹-۳ هرمس سوم
هرمس سوم نیز بعد از طوفان بوده» «غالب زمین را سیاحت کرد پس از آن به مصر مراجعت نموده و در سن ۸۲ سالگی از دنیا رحلت کرد.
او شاگرد آغاثاذیمون مصری بوده که یکی از انبیاء یونان و مصر است. او نماز خواند و روزه گرفتن در ایام البیض را به مردم یاد داد. او درخصوص نظافت و پاک بودن از حیض و نجاست و جنابت سخت گیری می کرد، و مردم را از خوردن گوشت خوک و شتر و خر و سگ و شراب بر حذرمی داشت.
هرمس سوم شهرهای متعدد بنا کرده که کوچکترین آن شهر رها است. هرمس برای هر اقلیمی سنتی برقرار ساخت که مناسب حال آن اقلیم و آن بلد بود.
در تاریخ الحکما آمده است : «هرمس الثالث هرمس مصری است و همین هرمس است که او را مثلث بالحکمه نامیده اند از آنکه سیمین هر
امسه بود. این هرمس نیز بعد از طوفان است. فیلسوفی بوده، در عهد قدیم. همواره سیاحت نمودی. و معرفتی تمام به هر بلد و صفات آن و طبایع اهل آن حاصل داشت. او را کتابی است جلیل الشأن در صناعت کیمیا. و کتابی درحیوانات ذوات السموم.» (قفطی: ۱۳۴۷،۴۷۳)
۲-۱۰مکتب هرمسی و تأثیر آن در تمدن های دیگر
یکی از نتایج مهمی که تلاقی تمدن های یونانی و مصری در اسکندریه به بار آورد، ایجاد مکتب خاصی بوده که به نامهرمس شهرت یافت و اثر عمیقی از هخود در علوم و فلسفه و ادیان ملل غرب آسیا و حوالی دریای مدیترانه به جای گذاشت.
در قرون وسطی نام هرمس نزد مسیحیان و مسلمانان و همچنین یهودیان به عنوان بانی و موسس حکمت و علم تلقی می شد، و کتب و رسائل متعددی که به وی نسبت داده شده بود مورد مطالعه جمیع طالبان معرفت قرار می گرفت، تا حدی که تقریباً درهر رشته از علوم اثری از تعلیمات خاص مکتب هرمسی دیده می شد.در این دوره دانشمندان مشهوری در جهان اسلام مانند جابرابن حیان و اخوان صفا و جلدکی و مجریطی و ابن سینا و سهروردی و نیز برخی از مشاهیر مغرب زمین مانند البرت کبیر و راجر بیکن و ریموندلول از تعالیم مکتب هرمس پیروی می کردند. و در دورۀ رنسانس بسیاری از فلاسفه و دانشمندان نامی مانندآگریپا و پاراسلسوس هرمس را مشعلدار علم و خرد معرفی کردند. حتی می توان گفت که متفکرین عصر رنسانس کوشش کردند تا هرمس و مکتب او را جایگزین مکتب ارسطو و فلسفۀ مشایی که در قرون وسطی بر عالم دانش حکمفرما بود سازند. از قرن هفدهم به بعد نیز گر چه نظرگاه علوم طبیعی و فلسفه متوجه جهت دیگری شد، گروهی مانند نیوتن و بویل که از پایه گذاران علوم جدید به شمار می آیند، علاقه مند به فلسفه هرمسی بودند.
این مکتب در قرن نوزدهم اثر به سزایی در مکتب فلاسفه طبیعت که در آلمان گسترش یافت از خود باقی گذاشت. فلسفۀ هرمسی و نوشته های این مکتب که از یک نوع جهان شناسی خاص و عقاید ممتاز حاکی است در ادوار مختلف اثر زیادی در نحله های فلسفی و علمی مشرق زمین و هم چنین اروپا به جا گذاشته است.
۲-۱۱ هرمس و هرمونتیک
لفظ هرمونتیک از فعل یونانی با همین ساختار مشتق شده است این فعل در یونانی به معنای تفسیر کردن و شرح دادن می باشد و امروزه نیز غالباً همین معنا از آن افاده می گردد. همان طور که بیان شد، هرمس را کاشف و واضح بسیاری از علوم و دانشها دانسته اند مانند موسیقی، نجوم، خط، زیان و غیره… با این وصف به نظر می رسد وجه ارتباط لفظ هرمونتیک با هرمس، به این نکته برمی گردد که او را واضح زبان و خط می دانستند، و چنانکه در اسطورۀ یونانی هرمس مشاهده کردیم، او پیغام رسان و واسطۀ خدایان با مردم بود. در حقیقت او سخن خدایان را برای مردم قابل فهم کرده و به زبان آنها بیان می کرد.
درست ما مسئلۀ هرمونتیک یا برداشت از متن چیزی است که با عنوان تفاوت تاویل و تفسیر بدان اشاره شده است و تفسیر، سخن مجمل را به مفصّل درمی آورد درحالی که در تأویل یک متن، چیزی بیان می گردد که در پشت ظاهر لفظ قرار گرفته است، یا اینکه معنای دیگری غیر از معنای نخست و ظاهری لفظ اراده می شود.
در اسطوره های یونان، هرمس کسی بود که پیغام خدایان را به بشر می رساند و آن را برای مردم تأویل و تفسیر می کرد و در حقیقت هرمس را باید پیامبری دانست که واسطۀ میان خدا و مردم بوده ا

دانلود متن کامل پایان نامه در سایت fumi.ir

ست.
بنابر نظر واژه شناسان، لفظ «هرمنوتین» دارای سه وجه اصلی است که عبارتند از :

  1. بیان کردن یک مطلب
  2. شرح و توضیح دادن چیزی
  3. ترجمه کردن

بنا بر آنچه که گفته شد، به نظر می رسد این سه وجه در هرمس به خوبی نمایان گردیده است.

بررسی تطبیقی حقوقی بیماریهای جدید مسری و مهلک در فسخ نکاح در فقه و حقوق موضوعه ایران- قسمت ۹

۳- نقش آفرینی عرف به عنوان دلیلی بر حکم شرعی: ممکن است برای حکمی به عرف عام و بنای عقلا استناد شود؛[۲۰۲] مثلاً برای مشروعیت خیار غبن به روش متعارف مبنی بر حق فسخ در صورت نابرابری عوض و معوض، به بنای عقلا تمسّک می گردد.
به هر حال، مشروعیت این قسم مورد اختلاف فقه امامیه و فقه عامه است و بر خلاف دو قسم اول، حجیت آن، علی القاعده نیست؛ بنابراین به نظر امامیه دلیل محسوب شدن عرف در این فرض نیازمند انضمام موافقت شارع با آن است که در این صورت روشن است که حجت حقیقی، امضا و موافقت شارع است، نه خود عرف به طور مستقل.[۲۰۳]
شکی نیست که استناد به شرط ضمنی عرفی شرایطی دارد که مهمترین آنها: اولاً، وضوح و بداهت آن است، به گونه ای که تصریح به آن لغو باشد. ماده ۳۵۹ قانون مدنی می گوید: «هرگاه دخول شیء در مبیع، عرفاً مشکوک باشد آن شیء داخل در بیع نخواهد بود مگر آنکه تصریح شده باشد»؛ ثانیاً، شرط ضمنی عرفی نباید با توافق صریح مغایر باشد؛ زیرا از این شرط به عنوان اماره ای برای تفسیر خواست و اراده نهفته متعاملین استفاده می شود، پس وقتی آنان به خلاف آن تصریح کنند، دیگر جایی برای اماره نخواهد بود. این مسئله از ماده ۳۸۲ قانون مدنی قابل استنباط است.[۲۰۴]
در هر حال، حتی با لحاظ این شرایط- چنان که گفته شد- عرف نمی تواند به طور مستقل قانون وضع کند، مگر اینکه شارع هرچند با عدم ردع، آن را امضا کرده باشد.
درواقع شرط ضمنی عرفی در قرارداد مستتر است؛ یعنی شرط صریح را قرینه لفظیه اثبات می کند، ولی شرط ضمنی را قرینه حالیه کشف می کند.[۲۰۵]
برخی فقها در بحث ثبوت حق فسخ برای زن، در صورت ابتلای مرد به «ایدز» بعد از بیان راه های ممکن در خلاصی زن، در پایان می گویند: «سلامت از امثال این امراض هرچند در عقد تصریح نشود، لکن زن و مرد براساس و بنای آن اقدام به اجرای عقد می کنند».[۲۰۶]
این عده شرط ضمنی عرفی را با عنوان شرط بنایی آورده اند و درواقع بر شرط ضمنی عرفی صحه گذاشته اند. به نظر می رسد در مجموع می توان از قواعد لاضرر و لاحرج به عنوان مبنای فقهی حق فسخ جانبداری کرد.

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.

 

۳ ـ ۹ ـ چالش های نوبه دلیل تحولات پزشکی و پیدایش بیماری های جدید:

در این بخش، ضمن بررسی قابل درمان شدن برخی از عیوب مذکور در قانون مدنی و تأثیر آن بر حق فسخ، به پیدایش برخی از عیوب و بیماری های مسری خطرناک و امکان تسرّی حق فسخ نکاح به امراض نوظهور خواهیم پرداخت.

۳ ـ ۹ ـ ۱ ـ قابل درمان شدن برخی عیوب:

در صورتی که عیوب مذکور در قانون مدنی جزء بیماری های قابل درمان باشد، آیا حق فسخ ساقط خواهد شد یا خیر؟ میان فقها و حقوقدانان اختلاف نظر است. به نظر می رسد پاسخ این پرسش، مثبت باشد؛ چنان که برخی از فقهای معاصر ضمن بیان دو وجه و استدلال بر آنها، در فرض مسئله، سقوط خیار فسخ را اولی دانستند.[۲۰۷]
افزون براین ملاک این حکم از عیب عنن نیز فهمیده می شود؛ زیرا طبق روایات، به مرد یک سال فرصت داده می شود تا خود را معالجه کند.[۲۰۸] بی شک نمی توان گفت صبر زوجه محمول بر استحباب است و یا امر به صبر، امر ارشادی است؛ چون مشهور فقها معتقدند فسخ به موجب عنن متوقف است بر انقضای اجل.[۲۰۹] ممکن است گفته شود با توجه به عدم پیشرفت دانش پزشکی در زمان قدیم، ائمه معصوم (ع) فقط درباره عیب عنن که در آن مقطع امکان درمان آن وجود داشته است، اظهارنظر کرده اند و به مرد این امکان را داده اند تا خود را درمان کند. برخی حقوقدانان معتقدند: با این ادعا که هرچند اسقاط حق فسخ در چنین مواردی با ظاهر عبارات قانون مخالف است، ولی به طور قطع با روح قانون موافق تر به نظر می رسد، حق فسخ ساقط خواهد شد؛ زیرا از نظر این عده، مبنای حق فسخ در این موارد، جلوگیری از ضرر است و با درمان عیوب، ضرری متوجه طرف نخواهد بود.[۲۱۰]
علاوه بر این، مفاد قانون حمایت از خانواده و لایحه قانونی دادگاه مدنی خاص، این تفسیر را تقویت می کند؛ زیرا از آنها استفاده می شود که قانونگذار خواسته است از خانواده و استحکام آن حمایت شود و از جدایی های بی مورد جلوگیری کند.[۲۱۱]
بر این اساس می توان گفت چنانچه زن قبل از اعمال حق فسخ از سوی همسرش، به درمان خودش مبادرت ورزد، حق فسخ، موضوع اش را از دست می دهد و درواقع از آنجا که تبدّل موضوع پیش می آید حکم فسخ نیز منتفی می شود؛ یعنی به این زن دیگر عنوان «قرناء» یا «عفلاء» اطلاق نمی شود تا حق فسخ جریان یابد.[۲۱۲] این نظر با ملاک سقوط حق فسخ در صورت عدم ممانعت از نزدیکی قرن، سازگار است.

۳ ـ ۹ ـ ۲ ـ پیدایش بیماری های جدید و امکان تسرّی از عیوب منصوصه:

با توجه به اینکه بیماری های دیگری نیز وجود دارد که باعث اختلال در امر زناشویی می شود؛ از این رو این پرسش به طور جدی مطرح می شود که آیا می توان با توجه به وجود امراض خطرناک و مسری، با الغای خصوصیت از عیوب منصوصه، حق فسخ را در مورد بیماری های جدید اعمال کرد؟
اگر بنا باشد از مبنای «لاضرر» درباره پیدایش حق فسخ در مورد عیوب منصوصه دفاع کرد، چه بسا ضرر بیماری های جدیدی مانند «ایدز» ، «هپاتیت»، «سفلیس»، «سرطان» و … بیش از آن عیوبی است که در قوانین و شرع مقدس آمده است.
در اینکه آیا برای زوجین در غیر از عیوب منصوصه، حق فسخ وجود دارد یا خیر؟ میان فقیهان اختلاف است.
برخی فقیهان امکان فسخ نکاح در امراض مسری به غیر از عیوب منصوصه را منتفی دانسته، به اصل لزوم استناد کرده اند و در پاسخ افرادی که می گویند حق فسخ در جذام که بیماری مسری است، وجود دارد، پس در عیوب جدیدی که مسری باشد نیز می آید، می گویند: این مسئله قیاس است که در مذهب امامیه مردود است.[۲۱۳] این عده راه حل مشکل را در رجوع به حاکم می دانند تا براساس نظر وی عمل شود. صاحب ریاض در مقام رد استدلال شهید ثانی، به اشتراک برص و جذام در زن و مرد مبنی بر مسری بودن آنها می فرماید: «اگر بنا باشد براساس اینکه اینها از عیوب مسری اند، قائل به اشتراک برص و جذام بشویم، لازمه اش این است که این کلام را در تمام امراض تسّری بدهیم که به نظر نمی رسد خود شهید ثانی به آن ملتزم باشد»[۲۱۴]
همین سیاق را می توان در کلام شیخ انصاری ناظر به استدلال شهید ثانی دید.[۲۱۵]
برخی فقها در همین مسئله، ثبوت حق فسخ در جمیع عیوب مسریه را از ساحت همه فقیهان نفی کرده اند.[۲۱۶]
از مجموع کلمات فقیهان می توان برداشت کرد که اکثر فقها به عدم امکان تسرّی از عیوب منصوصه نظر دارند؛ امری که با اصاله اللزوم در عقود به ویژه در عقد نکاح و اهتمام شارع مقدس بر حفظ و حراست از کیان خانواده همسو است و در آرای شعب دیوان عالی کشور نیز آمده است.[۲۱۷]
البته تعداد معدودی از فقها به تفصیل درباره امکان حق فسخ در صورت ابتلای یکی از زوجین به «ایدز» به بحث و بررسی پرداخته اند[۲۱۸] و معتقدند در این باره به دلیل قاعده «لاضرر» که در برخی از روایات به آن استدلال شده است، حق فسخ وجود دارد؛ همچنان که قاعده لاحرج نیز قابل استفاده است.[۲۱۹]
چه ضرری بالاتر از ابتلای مرد به ایدز است؟ نهایت چیزی که در این باره می توان گفت اینکه حاکم شرع بر حسب احتیاط، مرد را به طلاق امر کند و در صورت امتناع از طلاق خود زن نکاح را فسخ کند و حاکم نیز از باب ولایت، احتیاطاً وی را طلاق دهد.[۲۲۰]
این عده حتی تا آنجا پیش رفته اند که گرویدن مشهور فقهای امامیه به عدم وجود خیار فسخ در امراض مسری را منکر شده اند؛ زیرا اولاً اصل این مسئله ثابت نیست، چون بسیاری از تألیفات فقها به دست ما نرسیده است؛ ثانیاً، ضرر امراض مسری برای مردم و فقها روشن نبوده است؛ ثالثاً، گرایش مشهور فقها به عدم وجود خیار فسخ در امراض مسریه، مانع از آن نیست که ما از روی دلیل، فتوا بر خلاف مشهور بدهیم و دلیل نیز دو قاعده «نفی حرج» و «نفی ضرر» است که لزوم عقد نکاح در ارتباط با زن را بر می دارند.[۲۲۱] در ارتباط با سخن صاحب جواهر مبنی بر اینکه می توانیم از راه وجوب تجنب و پرهیز مقاربت زن و مرد، از ضرر دوری کنیم فرموده اند: «این مطلب ضعیف است؛ زیرا در وجوب تجنب زوجین از یکدیگر حرج شدیدی نهفته است و چه فایده ای پی این ازدواجی که فاقد سکون و مودّت و رحمت است، بار است».[۲۲۲]
حال مطلب را به این صورت طرح می کنیم که در صورتی که شخصی بدون اینکه بداند با فردی که دچار بیماری مسری مثلاً ایدز است، ازدواج کند و بعد از ازدواج به این امر پی ببرد، آیا برای وی حق فسخ وجود خواهد داشت؟
باید گفت در صورت ابتلای زن به ایدز، اینکه برای مرد حق فسخ باشد مشکل است؛ زیرا آنچه از روایات استفاده می شود، این است که عیوب موجود در زن که برای مرد حق فسخ می آورد، در آنچه در روایات باب آمده است، منحصر است؛ مثلاً می توان به صحیح حلبی اشاره کرد:
ملاحظه می شود که راوی از امام (ع) می پرسد: در صورتی که ظاهر شود، زن یک چشم بوده آیا مرد حق فسخ دارد؟ امام (ع) در جواب می فرماید: خیر.[۲۲۳] فقط «انّما در ادبیات عرب، مفید حصر است» ازدواج را می توان به واسطه برص، جذام، جنون و عفل فسخ کرد و عیوب مستحدثه از آن دسته نیست. البته روشن است که مرد اختیار طلاق دادن زن را دارد؛ ولی درباره زن و اینکه آیا در صورت ابتلای مرد به «ایدز» وی از حق فسخ برخوردار است یا خیر؟ باید گفت بعید نیست گفته شود برای وی حق فسخ وجود دارد، به جهت قاعده «لاضرر» که در برخی روایات به آن استدلال شده است؛ چنانچه قاعده لاحرج نیز در مقام قابل استفاده است.[۲۲۴]
برخی فقها بر این باورند که حتی اگر نتوان برای زن از راه استدلال به آیات و قواعد نفی ضرر و حرج و نفی عسر، حق فسخ را اثبات کرد، می توان از راه «تدلیس» برای زن حق فسخ قائل شد؛ با این بیان که اگر زن از حال خواستگار مبتلایش آگاهی داشت و با توجه به ابتلای وی به مرض مهلکی مانند «ایدز» هرگز به ازدواج با وی تن نمی داد. سکوت مرد از طرح بیماری اش با اینکه بنای مردم بر اصاله الصحه است و غفلت زن از احتمال بیماری مرد می تواند مصداق «تدلیس» قرار گیرد؛ هرچند سلامت از امثال این امراض در متن عقد، به صراحت شرط نشده باشد؛ ولی سلامت از چنین امراضی از
چیزهایی است که زن و مرد بنای بر آن می گذارند و عقد را بر آن اساس اجرا می کنند و ظاهراً میان شرطی که صریحاً در عقد ذکر شود با شرطی که طرفین بنای بر آن می گذارند، فرقی نیست.[۲۲۵] در واقع هرچند به استناد ماده منحصر کردن «عمل» به عمل مثبت نمی تواند خیلی دقیق باشد. بلکه به نظر می رسد شامل عمل منفی و سکوت نیز می شود؛ چنان که برخی فقها به آن اشاره کرده اند.[۲۲۶]
در مجموع می توان گفت راه های اثبات خیار برای زن و مرد در غیر این موارد منصوصه، یکی از موارد سه گانه ذیل است:
الف) از راه شرط بنایی و ارتکازی، هنگامی که تخلف صورت گیرد. این موضوع هرچند در قالب «تدلیس» باعث خیار می شود و به نظر می رسد در تحقق عنوان شرط، ذکر آن قبل از عقد یا در متن عقد ضرورتی نداشته باشد، بلکه ارتکاز عقلایی در این جهت کفایت می کند، به شکلی که اگر هر یک از زن و مرد می دانست شرطی در کار نیست هیچ گاه اقدام بر ازدواج نمی کرد.
ب) از راه قواعد نفی عسر و حرج و لاضرر.
ج) اشتراط در متن عقد.[۲۲۷]
ممکن است هواداران نظریه وجود حق فسخ برای زن، در صورت ابتلای مرد به یکی از عیوب مسری خطرناک مانند ایدز، هپاتیت، سفلیس و … به امر ذیل استدلال کنند:
عقد نکاح در حوزه معاملات می گنجد، نه عبادات و ملاکات احکام در معاملات تا اندازه ای قابل دریافت است؛ به ویژه اینکه گفته شود مسائل فقهی پزشکی عمدتاً امضایی است.
در این باره توجه به قاعده لاضرر با فاکتورهای ذیل دارای اهمیت است:
۱- قدرت سرایت بالای امراض جدید همچون ایدز.
۲- وجود ملاک عیوب جذام و برص و عدم امکان استمتاع در امراض جدید خطرناک.
با این حال، نمی توان حق فسخ را در عیوب غیرمنصوص حتی برای زن، برشمرد؛ زیرا این مسئله با همه مطالبی که گفته شد، به نظر قیاس است؛ امری که بطلان آن در مذهب امامیه اظهر من الشمس است برای حل مشکل در عمل به نظر می رسد بهتر است قانونگذار به سیاق ماده ۱۰۴۰ قانون مدنی[۲۲۸] زن و شوهر را به ارائه گواهی سلامت از امراض خطرناکی همچون ایدز و هپاتیت مکلف سازد. در حال حاضر تا نهادینه شدن این موضوع می توان گفت در صورتی که یکی از طرفین ازدواج به ایدز یا هپاتیت مبتلا باشد و این امر را مکتوم نگاه دارد، بعد از کشف حقیقت، طرف وی به استناد خیار تدلیس، حق فسخ نکاح را خواهد داشت؛ ولی در صورتی که یکی از زن و مرد بعد از ازدواج به این امراض مبتلا شوند، وضعیت فرق می کند؛ یعنی در صورتی که زن مبتلا شود مرد براساس ماده ۱۱۳۳ قانون مدنی می تواند وی را طلاق دهد و چنانچه مرد به یکی از امراض جدید مبتلا شود امراضی که زندگی در کنار مبتلا ی به آن باعث عسر و حرج زوجه خواهد بود زن می تواند در چهارجوب ماده ۱۱۳۰ قانون مدنی اقدام کند. [۲۲۹] البته در قباله های ازدواج کنونی طی شروطی ضمن عقد خارج لازم، زوج به زوجه وکالت بلاعزل با حق توکیل به غیر می دهد تا در موارد تحقیق یکی از بندهای دوازده گانه مندرج در آن با رجوع به دادگاه و دریافت مجوز از محکمه خود را مطلقه سازد.
در بند ۳ از شروط دوازده گانه آمده است: «ابتلای زوج به امراض صعب العلاج به گونه ای که دوام زناشویی برای زوجه مخاطره آمیز باشد».
روشن است درج چنین شرطی ضمن عقد نکاح بهتر می تواند از حقوق زن پاسداری کند تا اینکه وی از راه ماده ۱۱۳۰ قانون مدنی اقدام کند؛ زیرا اثبات عسر و حرج خیلی مشکل است در حالی که از راه درج شرط به صرف اثبات تحقق موضوع (بیماری صعب العلاج) زن می تواند خود را مطلقه کند.
بنابراین به رغم همه مطالبی که گفته شد ما نتوانستیم نظریه تسرّی از عیوب منصوصه و اعمال حق فسخ در عیوب مسری جدید را بپذیریم.
با توجه به مطالب قبلی می توان دلایل موافقان و مخالفان انحصار عیوب در موارد سنتی را به شرح زیر بیان کرد.

۳ – ۱۰ – موافقان دلایل انحصار عیوب

مشهور فقها با توجه به اصل لزوم عقد و وضعیت خاص نکاح که آن را از دیگر عقود متمایز می کند و حتی الامکان باید پایدار باشد، جواز فسخ و بر هم زدن نکاح را منوط به وجود نصّ و تجویز صریح شارع می دانند و جایگاهی برای توجیهات عقلی و ملاحظات اجتماعی، انسانی و استدلال هایی مبتنی بر مصلحت و قیاس و استحسان قائل نیستند. این گروه برای قائل شدن حق فسخ نکاح برای زن یا مرد در جست وجوی نصّ روایی می باشند.[۲۳۰] از جمله دلایل ایشان به شرح زیر است:

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

۳ – ۱۰ – ۱ – اصل لزوم نکاح

علامه حلّی در کتاب ایضاح الفوائد قائل است در جایی که شک در وجود حق خیار نسبت به مابقی عیوب وجود دارد، لزوم عقد استصحاب می شود و نمی توان در مابقی موارد، حق خیار فسخ را جاری کرد و نکاح را از این ناحیه منحل نمود.[۲۳۱]
۳ – ۱۰ – ۲ – روایات
عمده دلیل قائلین به انحصار عیوب فسخ نکاح، ورود نصّوص و روایات عدیده ای است که منحصراً عیوب نکاح را برشمرده که برخی از آنها به شرح زیر است: