به بسیاری از پر اهمیت ترین آنها اشاره شده است از بین آن عوامل فراوان که بیش از همه دارای اهمیت بیشتری هستند انتخاب و مورد سوال قرار می گیرند.
۱- آیا رابطه ای بین میزان سواد والدین و پیشرفت تحصیلی فرزندان وجود دارد؟
اهمیت این پژوهش در آن است که با شناخت عمیق تر و بیش تر نوجوانان و دانستن مسائل و ویژگی های خاص هر گروه از کودکان و نوجوانان، نخست قادر به تشخیص آن ها از سایر کودکان می شویم و دوّم ارائه راه حل ها و ابتدایی های مناسب، جهت رفع و یا حداقل، بهبود مشکلات این گروه از نوجوانان می باشد.
از آن جایی که سواد و سطح تحصیلات خانواده، موقعیت اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، بر سلامت روانی، تأثیر بسزایی دارد و از آن جایی که سلامت روانی و یا آشفتگی روانی، بر آموزش و پرورش و بهداشت روحی و روانی و رشد و تربیت نوجوانان تأثیر دارد، می بایست شناخت عمیق تری از سطح سواد و تحصیلات و طبقات مختلف اجتماعی به دست آوریم و به اضطراب ها، ترس ها، مشکلات خانوادگی کودک و حتی غنا و فقر کودک، پی برده و در جهت خدمت صحیح تر به کودکان استفاده کنیم.
هدف این بررسی، شناخت ویژگی های خانواده ی نوجوانان بی سواد و با سواد و تحصیل کرده و مقایسه ی آن با یکدیگر در جهت دستیابی به ویژگی های روانی این نوجوانان و نگرش آن هانسبت به خود و نسبت به فضای حاکم بر خانواده می باشد.
بدیهی است با شناخت بهتر ویژگی های این افراد به لحاظ عاطفی و نیز آگاهی یافتن از علل و عوامل ناهنجاری ها و آسیب های روانی، می توان گام های مؤثری در جهت رفع مشکلات آنان برداشت.
۴-۲٫یافته های مربوط به فرضیه های پژوهش
پژوهش حاضر،شامل فرضیه های زیر است که هر فرضیه همراه با نتایج به دست آمده از تجزیه وتحلیل آن در این بخش ارائه میگردد.
فرضیه های پژوهش
فرضیه ی تحقیق
۱ـ در دانش آموزان ابتدایی که والدین آن ها تحصیلات بالا تری دارند،ناهنجاری رفتاری کمتری نسبت به دیگران وجود دارد.
۲ـ در دانش آموزان ابتدایی که مخصوصاً مادر آن ها تحصیلات بالاتری دارند، ناهنجاری رفتاری کمتری نسبت به دیگران که مادرانشان بی سواد و یا کم سواد هستند وجود دارد.
۳ـ در دانش آموزان ابتدایی که پدر آن ها تحصیلات بالاتری دارند ناهنجاری رفتاری کم تری نسبت به دیگران که پدرانشان بی سواد و یا کم سواد هستند وجود دارد.
۴ـ در دانش آموزان ابتدایی که والدین آنها هردو بی سواد و یا کم سواد هستند، ناهنجاری رفتاری بیشتری نسبت به دیگران وجود دارد.
متغیر های تحقیق :
در این قسمت محقق باید متغیرهای خود را تفکیک کرده و نوع(مستقل و یا وابسته و معیار ویا ملاک ) آنها را مشص کرد .
نوع تحقیق، پیمایشی است. جامعه آماری پژوهش شامل،دانش آموزان دختر و پسر مقطع ابتدایی شهرستان ایذه است. ابزار گردآوری اطلاعات، پرسشنامه است.
نتایج حاکی ازآن است که:
۱- بین سواد والدین با عملکرد تحصیلی دانش آموزان ارتباط معناداری وجود دارد.
۲- رابطه عاطفی مناسب و خوب بین دانش آموزبا والدین موجب افزایش موفقیت تحصیلی در دانش آموز می شود.
۴- باسواد بودن مادر تاثیر مثبتی بروضعیت تحصیلی فرزندان دارد.
۵- ارزیابی دانش آموز از عوامل آموزشی نظیر معلم، مدیر، مشاور، آموزشگاه و محیط آموزشی برعملکرد تحصیلی او تاثیرمی گذارد.
۷- بین عملکرد تحصیلی، و وضعیت مالی و درامد والدین دانش آموزان مقطع ابتدایی شهرستان ایذه تفاوت معنا داری وجود ندارد.
روش تحقیق:روش این تحقیق پیمایشی است که در آن پس از تهیه طرح تحقیق، پرسشنامه ای براساس اهداف و فرضیات تحقیق تهیه شده دانش آموزان با خانواده بی سواد یا کم سواد و دانش اموزان با والدین باسواد تکمیل گردیده است ..
پس از جمع آوری پرسشنامه ها، نتایج استخراج و به کامپیوتر داده شده است و با بهره گرفتن از نرم افزار آماری برای علوم اجتماعی (SPSS) به تهیه جداول، نمودارها و آزمونهای آماری به توصیف و تجزیه و تحلیل اطلاعات پرداخته شده است.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید. |
فصل
پیشینه ادبیات تحقیق:
تحقیقات انجام شده درباره عملکرد تحصیلی:این تحقیقات به اختصار به موارد زیر اشاره دارند:
۱-در کشور های پیشرفته عوامل مربوط به خانواده مثل تعلق طبقاتی،میزان درامد و شرایط اقتصادی و سواد خانواده بیش از عوامل مربوط به مدرسه نظیر معلم،کتب درسی و… در پیشرفت تحصیلی فراگیران مؤثر می باشند.(حکمن۱۹۶۶،پیکر۱۹۷۱)
۲-نتایج تحقیقات فولرو هینمن(۱۹۸۹)و البرگ(۱۹۹۱) در کشور های جهان سوم به نقش عوامل مربوط به مدرسه و جریانات حاکم بر ان بیش از تأثیرات محیط خانواده تأکید می ورزند.
۳-بین موفقیت و پیشرفت تحصیلی با تصور از خود رابطه متقابل وجود دارد بطوریکه پیشرفت تحصیلی باعث بهتر شدن تصور از خود شده است .(لانر ۱۹۹۲)
۴-روزنتال و یاکوسون در تحقیق خود به این نتیجه رسیدندکه انتظار معلم بر عملکرد دانش اموزان تأثیر دارد.علاوه بر این برانی و توماس گود(۱۹۷۴) نیز در تحقیق خود به نتیجه فوق دست یافتند.
۵-بنجامین بلوم(۱۹۸۲)در تحقیقات خود به این نتیجه رسیده است که تأثیر ویژگیهای دانش اموزان بر یادگیری انها به مراتب بیشتر از تأثیر اموزشی است که می بینند.
۶-نتیجه و عملکرد تحصیلی دانش اموز نتیجه مستقیم نگرش و اعتقاد او به توانایی های خود است.(باتلر۱۹۹۵)
۷-میزان پیشرفت تحصیلی تحت تأثیر مستقیم توانایی قبلی،تصور از خود،انگیزه پیشرفت و بعد خانواده و نوع نظام اموزشی است.(مختاری،پایان نامه کارشناسی ارشد).. علاوه بر موارد بالا،در تحقیق حاضر به تحقیقات دیگری که مقایسه مدارس دولتی و غیر دولتی پرداخته اند نیز اشاره شده اند.
نتایج چندین مطالعه، همبستگی شایان توجهی (۶/۰-۴/۰) بین میزان سواد خانواده بر پیشرفت تحصیلی و ه توانایی دانش آموز را نشان داده است (بروک اور۲، ۱۹۸۱: مارش۳،۱۹۸۴؛ اسکالویک۴، ۱۹۸۶). بین پیشرفت تحصیلی و سواد والدین کلی نیز همبستگی ۳/۰ تا ۴/۰ یافته شده است (روبین۵ ۱۹۷۸؛ اسکالویک، ۱۹۸۴، ۱۹۸۶) . از طرف دیگر هانسفورد۶ (۱۹۸۲) طی تحقیق خود رابطه معناداری (همبستگی در حدود ۶/۰) بین خود پنداره توانایی و عزت نفس کلی به دست آورد (بیابانگرد، ۱۳۸۰).
الف علت ب : بر اساس اصل ارزیابی انجام شده (روزنبرگ، ۱۹۷۹) فردی ممکن است پیش بینی نماید که پیشرفت تحصیلی اش بر و سواد پدر و مادر دانش آموز، از طریق ارزیابی های دیگر افراد مهم تأثیر می گذارد. شبیه همین پیش بینی ممکن است بر اساس تئوری مقایسه اجتماعی انجام شود ( فستینگر۱، ۱۹۵۴) . طبق این تئوری، پیش بینی فرد به عملکردش در گروه اجتماعی مورد مقایسه ( به ویژه در میان همکلاسان که اهمیت زیادی دارند)، بستگی دارد. (راجرز، اسمیت و کلمین، ۱۹۸۷). مطابق نظر(دیویس، ۱۹۷۸) دانش آموزان ممکن است در صورتی که خودشان را با اکثریت همکلاسی هایشان مقایسه نمایند، اشتیاق نسبتاً پایینی داشته باشند. پارکر و مارش (۱۹۸۴) نیز نظری مشابه همین نظر، از طریق فرضیه «چهارچوب داوری»۲ مطرح می نماید. مطابق این مدل، تغییر خودپنداره احتمالاً پیامد افزایش موفقیت و پیشرفت است تا این که متغیری ضروری برای پیشرفت (میرعلی یاری، ۱۳۷۹) .
اندیشه ی بشر همواره نعمتی گران قدر بوده است. این وجه افتراق با سایر موجودات سبب شده است، تا انسان در رهگذر تاریخ و در طول زمان به تکامل رهنمون شود. آدمی، از آغاز پا نهادن به این کره ی خاکی با مشاهده ی پدیده ها، مفاهیم و تصورات اولیه ای در ذهن خویش یافت، سپس در پی مفاهیم اسباب و علل پیدایش پدیده ها و رویدادها و تحولات، به تفکر و تجربه روی آورد و در هر مرحله گامی پیشتر فرا نهاد.
خط و زبان، از ابداعات مهمی است که بعدها توسط بشر پدید آمد و انتقال تجربه ها و تفکرات افراد به یکدیگر را میسّر ساخت. بدین ترتیب، دانش ناچیز بشر در دوران های اولیه به دوران بعد لبریز شده و در سیر تکاملی خود پیچیده تر و جامع تر گشت. اکنون گنجینه ی گران بهای بشر، علم و دانش که دستاورد قرن ها مرارت و تلاش خستگی نا پذیر بشری است در قالب کتاب ها، نشریه ها و نوشته های گوناگون در آمده است.
برای ورود به این حوزه و دستیابی به این ذخایر نیز، کلیدی جز درک و فهم و توانایی خواندن و نوشتن و تحصیلات، شناخته نشده است؛ و اگر چه کسب مهارت های خواندن و نوشتن، خود به معنای شعور و آگاهی نیست، لیکن ابزارهایی مؤثر در راه رشد و تعالی انسان خواهد بود.
بی سوادی با فقر و ناهنجاری، پیوند مستقیم دارد و در محروم ترین مناطق کشورهایی که دچار کمبود منابع طبیعی هستند، در بین فراموش شده ترین، گروه های انسانی و کسانی که از نارسایی ها و کمبودهای مهم و اساسی مانند: غذا، بهداشت، مسکن، بیکاری و… رنج می برند به گسترده ترین شکل ممکن وجود دارد.
تداوم بی سوادی سدی عظیم در راه توسعه است و مانع از آن می شود که میلیون ها نفر مرد و زن، عنان زندگی خود را در دست بگیرند.
بی سوادی، عاملی است که مبارزه علیه فقر، نا برابری ها و ناهنجاری ها را محکوم به شکست می کند. بی سوادی هر چند که خود معلول نارسایی های اقتصادی و اجتماعی و تربیتی است، ولی در اینجا نقش تشدید و تعیین کننده ای دارد.
درصد مردودی و ضعف تحصیلی در بین کودکانی که بدون صبحانه، به مدرسه می روند، بیشتر از کودکانی است که مسئله ی سوء تغذیه دارند. در محیط های فقیر، کودکانی که با شکم گرسنه به مدرسه می روند، وضعیت مدارس نیز، چندان تعریفی ندارد. در خانواده های سطح پایین، چون والدین نیز معمولاً از سطح تحصیلات پایینی برخوردارند، در رسیدن به درس و مشق و تربیت فرزندان، با مشکل رو به رو می شوند.
بی سوادی، ریشه و اساس بسیاری از مسائل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و بی نظمی ها و آسیب های مادی و روحی و روانی در اکثر کشورهای جهان سوم است. بررسی ها بیانگر این واقعیت تلخ هستند که بی سوادی و کم سوادی گرچه مسئله ی حاد کشورهای جهان سوم است، ولی مشکل جدید کشورهای پیشرفته ی صنعتی نیز هست.
مشاغل و گرفتاری های روزمره ی پدران و سواد و تحصیلات اندک، پرجمعیت بودن خانواده ها، اختلاف های خانوادگی، دوستان ناباب و فقر اقتصادی، با انحرافات از رفتار به هنجار، رابطه ای قابل ملاحظه دارد.
یافته های عمده ی پژوهش:
برطبق بررسی های انجام شده از پرسش نامه ها، نظرات دانش آموزان مبنی بر عوامل بروز ناهنجاری رفتاری آنان به شرح ذیل عنوان گردیده است:
عدم تربیت صحیح والدین ـ برخورد بد اولیا ـ تنبیه بدنی توسط والدین ـ سرزنش و سرکوب از طرف اولیا ـ ترس از پدر و مادر ـ سخت گیری بیش از حد والدین ـ دعوا در خانواده ـ عدم آرامش در خانواده ـ خانواده های پر جمعیت ـ والدین معتاد ـ طلاق و جدایی پدر و مادر ـ فوت پدر و یا مادر ـ بیکار ی والدین ـ بی توجهی به فرزندان ـ به تفریح نبردن فرزندان ـ سفرهای طولانی پدر و مادر ـ داشتن ناپدری یا نامادری ـ سادیسم در خانه ـ کمبود محبت ـ حسرت خوردن و حسادت نسبت به برادر و خواهر ـ اضطراب ـ انزوا و گوشه گیری ـ محبت زیاد پدر و مادر و لوس شدن فرزند و زیاد بها دادن ـ بی سوادی والدین ـ فقر و بدبختی و گرسنگی ـ عقده های دوران کودکی ـ عدم جذابیت درس ها ـ عدم انگیزه و اشتیاق درس خواندن ـ تنفر از درس و مدرسه ـ تنبیه کردن توسط معلمان ـ شوخی کردن معلمان با دانش آموزان ـ اعتیاد برخی از دانش آموزان ـ زورگویی و زورگیری برخی از دانش آموزان ـ فرار از خانه و مدرسه ـ دعوا با هم کلاسی ها ـ غیبت های مکرر ـ حضور کودکانی که مشکل روحی و جسمی دارند در مدارس عادی ـ جلب توجه دیگران شهرت و معروف شدن ـ تفریح و بازی گوشی و شوخی و شاد کردن خود و دیگران که احتمال آسیب رساندن به دیگران نیز وجود دارد ـ عصبانیت از درس و معلم ـ افسردگی ـ نمایش فیلم های خشن و عکس های بد در گوشی تلفن همراه و نشان دادن به همدیگر ـ دوستی با افراد ناباب ـ استفاده از کامپیوتر و پلی استیشن ـ فساد اخلاقی پدر یا مادر ـ مشکلات روحی و روانی والدین ـ وضعیت مالی و اقتصادی بد خانواده.
خانواده اولین بذر تکوین رشد فردی و بنای شخصیت را در انسان فراهم می سازد
کودک در خانواده زبان می آموزد , ارزش های اخلاقی را کسب می کند , روابط اجتماعی با دیگران را می آموزد و اصول و قواعد اخلاقی را یاد می گیرد.
خانواده به عنوان فیلتری برای عقاید , ارزش ها و نگرش های مربوط به فرهنگ یک جامعه محسوب می شود و آنها را به یک شیوه بسیار اختصاصی و انتخابی به کودک ارائه می دهد بی تردید باید گفت که شخصیت , نگرش ها , طبقه اجتماعی , اقتصادی مذهب و خصوصیات , وابستگی های نسبی خانوادگی , تحصیل و جنس والدین خانواده بر نحوه ارائه ارزش ها و میزان های اخلاقی به فرزندان تاثیر خواهد گذاشت. ( کرمی نوری و مرادی , ۱۳۷۲ )
خانواده در تربیت اجتماعی کودک وظایف و نقش های متعددی را بر عهده دارد که اهم آنها عبارتند از :
۱-خانواده به عنوان سیستم
۲- خانواده به عنوان معلم و الگو
۳- خانواده به عنوان کانون محبت و امنیت
خانواده به عنوان سیستم
خانواده را می توان به عنوان یک سیستم اجتماعی یا به عنوان بخشی از یک اجتماع بزرگتر در نظر گرفت , خانواده از یک سو با سازمان ها و موسسات اجتماعی مانند مدرسه , بازار و اجتماع ارتباط دارد و از سوی دیگر اعضای خانواده را در بر می گیرد, بنابر این اجتماع فرد و خانواده به صورت یک سیستم با هم در ارتباطند.
اگر خانواده به طور کامل وظایف اساسی خود را به انجام رساند , جامعه حیات خود را با استحکام بیشتری ادامه خواهد داد و سیستم خانوادگی فرد را برای وارد کردن به اجتماع و سیستم اجتماعی آماده می سازد.
یکی از روان شناسان به نام هارلوک , خانواده را به صورت یک سیستم متعادل پیچیده ای تعریف می کند که با ورود هر کودک این سیستم پیچیده تر می شود.
اعضای خانواده سه نفر هستند ( پدر , مادر و یک فرزند ) در این جا سه نوع تعامل وجود دارد با اضافه شدن یک فرزند دیگر , شش تعامل خواهد آمد و اگر فرزند سومی به خانواده اضافه شود رقم تعامل به ده می رسد و با ورود هر فرزند جدید دیگر تعداد تعامل ها به همین نحو اضافه می شود . بنابر این خانواده یک نهاد انسانی رو به رشد است که حجم و پیچیدگی آن مرتب در حال دگرگونی است. و اعضای خانواده هم به عنوان فرد و هم به عنوان بخشی از واحد خانوادگی عمل می کنند.
اندیشه ی بشر همواره نعمتی گران قدر بوده است. این وجه افتراق با سایر موجودات سبب شده است، تا انسان در رهگذر تاریخ و در طول زمان به تکامل رهنمون شود. آدمی، از آغاز پا نهادن به این کره ی خاکی با مشاهده ی پدیده ها، مفاهیم و تصورات اولیه ای در ذهن خویش یافت، سپس در پی مفاهیم اسباب و علل پیدایش پدیده ها و رویدادها و تحولات، به تفکر و تجربه روی آورد و در هر مرحله گامی پیشتر فرا نهاد.
خط و زبان، از ابداعات مهمی است که بعدها توسط بشر پدید آمد و انتقال تجربه ها و تفکرات افراد به یکدیگر را میسّر ساخت. بدین ترتیب، دانش ناچیز بشر در دوران های اولیه به دوران بعد لبریز شده و در سیر تکاملی خود پیچیده تر و جامع تر گشت. اکنون گنجینه ی گران بهای بشر، علم و دانش که دستاورد قرن ها مرارت و تلاش خستگی نا پذیر بشری است در قالب کتاب ها، نشریه ها و نوشته های گوناگون در آمده است.
برای ورود به این حوزه و دستیابی به این ذخایر نیز، کلیدی جز درک و فهم و توانایی خواندن و نوشتن و تحصیلات، شناخته نشده است؛ و اگر چه کسب مهارت های خواندن و نوشتن، خود به معنای شعور و آگاهی نیست، لیکن ابزارهایی مؤثر در راه رشد و تعالی انسان خواهد بود.
بی سوادی با فقر و ناهنجاری، پیوند مستقیم دارد و در محروم ترین مناطق کشورهایی که دچار کمبود منابع طبیعی هستند، در بین فراموش شده ترین، گروه های انسانی و کسانی که از نارسایی ها و کمبودهای مهم و اساسی مانند: غذا، بهداشت، مسکن، بیکاری و… رنج می برند به گسترده ترین شکل ممکن وجود دارد.
تداوم بی سوادی سدی عظیم در راه توسعه است و مانع از آن می شود که میلیون ها نفر مرد و زن، عنان زندگی خود را در دست بگیرند.
بی سوادی، عاملی است که مبارزه علیه فقر، نا برابری ها و ناهنجاری ها را محکوم به شکست می کند. بی سوادی هر چند که خود معلول نارسایی های اقتصادی و اجتماعی و تربیتی است، ولی در اینجا نقش تشدید و تعیین کننده ای دارد.
درصد مردودی و ضعف تحصیلی در بین کودکانی که بدون صبحانه، به مدرسه می روند، بیشتر از کودکانی است که مسئله ی سوء تغذیه دارند. در محیط های فقیر، کودکانی که با شکم گرسنه به مدرسه می روند، وضعیت مدارس نیز، چندان تعریفی ندارد. در خانواده های سطح پایین، چون والدین نیز معمولاً از سطح تحصیلات پایینی برخوردارند، در رسیدن به درس و مشق و تربیت فرزندان، با مشکل رو به رو می شوند.
بی سوادی، ریشه و اساس بسیاری از مسائل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و بی نظمی ها و آسیب های مادی و روحی و روانی در اکثر کشورهای جهان سوم است. بررسی ها بیانگر این واقعیت تلخ هستند که بی سوادی و کم سوادی گرچه مسئله ی حاد کشورهای جهان سوم است، ولی مشکل جدید کشورهای پیشرفته ی صنعتی نیز هست.
مشاغل و گرفتاری های روزمره ی پدران و سواد و تحصیلات اندک، پرجمعیت بودن خانواده ها، اختلاف های خانوادگی، دوستان ناباب و فقر اقتصادی، با انحرافات از رفتار به هنجار، رابطه ای قابل ملاحظه دارد.
اگرچه تحصیلات پدران و مادران در رفتار به هنجار فرزندان تأثیر انکار ناپذیر دارد، اما در بررسی ها ی انجام شده، نقش مادران، چشم گیرتر می نماید. دور بودن پدران از منزل به دلیل اشتغال، باعث می شود که فرزندان، بیشتر ساعات بیداری را با مادران خود بگذرانند. از این رو سطح سواد و تحصیلات مادران می تواند در هدایت تحصیلی و شغلی فرزندان تأثیر قابل ملاحظه ای داشته باشد.
به طور خلاصه:
۱- درآمد خالص
۲- سطح سواد و تحصیلات والدین
۳- تبعیض قایل شدن در نوع کودکان (دختر و پسر)
۴- نوع شغل پدر و مادر
۵- تعداد فرزندان
۶- ترتیب تولد فرزندان
۷- سطح طبقه ی اجتماعی و اقتصادی
۸- امکانات رفاهی
۹- خانه و محل سکونت
از جمله عوامل مهم به مدرسه نرفتن کودکان و بروز ناهنجاری رفتاری کودکان می باشد.
یافته های عمده ی پژوهش:
برطبق بررسی های انجام شده از پرسش نامه ها، نظرات دانش آموزان مبنی بر عوامل بروز ناهنجاری رفتاری آنان به شرح ذیل عنوان گردیده است:
عدم تربیت صحیح والدین ـ برخورد بد اولیا ـ تنبیه بدنی توسط والدین ـ سرزنش و سرکوب از طرف اولیا ـ ترس از پدر و مادر ـ سخت گیری بیش از حد والدین ـ دعوا در خانواده ـ عدم آرامش در خانواده ـ خانواده های پر جمعیت ـ والدین معتاد ـ طلاق و جدایی پدر و مادر ـ فوت پدر و یا مادر ـ بیکار ی والدین ـ بی توجهی به فرزندان ـ به تفریح نبردن فرزندان ـ سفرهای طولانی پدر و مادر ـ داشتن ناپدری یا نامادری ـ سادیسم در خانه ـ کمبود محبت ـ حسرت خوردن و حسادت نسبت به برادر و خواهر ـ اضطراب ـ انزوا و گوشه گیری ـ محبت زیاد پدر و مادر و لوس شدن فرزند و زیاد بها دادن ـ بی سوادی والدین ـ فقر و بدبختی و گرسنگی ـ عقده های دوران کودکی ـ عدم جذابیت درس ها ـ عدم انگیزه و اشتیاق درس خواندن ـ تنفر از درس و مدرسه ـ تنبیه کردن توسط معلمان ـ شوخی کردن معلمان با دانش آموزان ـ اعتیاد برخی از دانش آموزان ـ زورگویی و زورگیری برخی از دانش آموزان ـ فرار از خانه و مدرسه ـ دعوا با هم کلاسی ها ـ غیبت های مکرر ـ حضور کودکانی که مشکل روحی و جسمی دارند در مدارس عادی ـ جلب توجه دیگران شهرت و معروف شدن ـ تفریح و بازی گوشی و شوخی و شاد کردن خود و دیگران که احتمال آسیب رساندن به دیگران نیز وجود دارد ـ عصبانیت از درس و معلم ـ افسردگی ـ نمایش فیلم های خشن و عکس های بد در گوشی تلفن همراه و نشان دادن به همدیگر ـ دوستی با افراد ناباب ـ استفاده از کامپیوتر و پلی استیشن ـ فساد اخلاقی پدر یا مادر ـ مشکلات روحی و روانی والدین ـ وضعیت مالی و اقتصادی بد خانواده.
خانواده به عنوان معلم و الگو
بی تردید باید گفت که خانواده نقش ویژه ای در الگو شدن و آموزش دادن رفتارها و میزان های اخلاقی و اجتماعی دارا می باشد , هر گونه ارتباط و وابستگی والدین به فرزند و یا فرزند به والدین و یا والدین با یکدیگر به عنوان پایه ای برای ارتباط اجتماعی بعدی فرد می توانند مورد الگو و سرمشق قرار گیرند . کودک سخن گفتن , راه رفتن , آداب معاشرت , آداب غذا خوردن , طرز لباس پوشیدن , نحوه برخوردها , مسئولیت پذیری , مهر و صفا , پرخاشگری , رفتار کناره جویانه , محبت , شجاعت , عاطفه , تعاون , کمک به دیگران , ظلم و تجاوز و … را از پدر و مادر خود فرا می گیرد. اصولاً در روان شناسی کودک , خصوصاً در سال های قبل از دبستان رفتار کودک به عنوان آینه ای از رفتار والدین به حساب می آید.
آلبرت باندورا و ریچارد والتزر , دو محقق روان شناسی که به یادگیری کودک از طریق مشاهده و تقلید از والدین اهمیت زیادی می دهند در یک تحقیق رفتار والدین و رفتار فرزندان آنها را مورد مقایسه قرار دادند آنها چنین نتیجه گرفتند که : کودکان پرخاشگر دارای والدین پرخاشگر هستند و کودکان گوشه گیر دارای والدین گوشه گیر و منزوی می باشند. ( کرمی نوری و مرادی , ۱۳۷۲ )
خانواده به عنوان کانون محبت و امنیت
محبت و امنیت یک از اساسی ترین ملزومات برای تربیت و رشد کودک می باشد. کودکی که خصوصاً در سال های اولیه زندگی از محبت خانوادگی و پدر و مادر محروم گردد ممکن است در آینده سازگاری شخصی و اجتماعی او با خطر جدی روبرو شود و از اعتماد به نفس کافی و یا برخوردهای اجتماعی متناسب بهره مند نگردد.
کودک نیاز به تامین امنیت را از رحم مادر آموخته است . او بعد از تولد همچنان می خواهد که در محیط امن و آرام باشد و اساسی ترین وظیفه خانواده خصوصاً در دوران قبل از دبستان بر آوردن همین نیاز کودک می باشد. خانواده حتی این نقش مهم را در دوره های دیگر زندگی همچنان حفظ می کند. دوستان , معلمان و همبازیهای کودک در طول زندگی ممکن است تغییر کنند ولی والدین , تماس نزدیک خود را با کودک در طول زندگی حفظ می کنند و نقش یک نهاد ثابت و پابرجا را برای کودک ایفا می کنند. ( کرمی نوری و مرادی , ۱۳۷۲ )
یکی از روان شناسان به نام هورنای که امنیت را شرط اساسی برای زندگی می داند معتقد است که والدین از طریق عدم ابراز محبت و دوستی نسبت به کودک , کتک زدن متناوب , از شیر گرفتن زودرس , تبعیض قائل شدن بین فرزندان , تنبیه بیجا , رفتار غیر معقول , استهزا کردن , تحقیر نمودن طرد کردن و … می توانند امنیت کودک را خصوصاً در سال های قبل از دبستان به خطر بیاندازند , حتی محبت و ابراز دوستی مصنوعی نیز نمی تواند موجبات ایجاد امنیت را برای او فراهم آورد. ( کرمی نوری و مرادی , ۱۳۷۲ )
نقش اقتصاد در خانواده :
مطالبی که در این جا مورد بحث واقع می گردد در باره این است که اقتصاد چه نقشی در خانواده ایفا می کند؟ آیا تعبیر روش اقتصادی در جامعه موجب تغییر طرز تشکیل خانواده است یا نه؟ و چه اندازه باید مسائل اقتصادی در تشکیل خانواده مورد توجه باشد.
در پاسخ سئوال اول باید گفت : شکی نیست که مسئله اقتصاد یکی از ارکان اساسی در زندگی خانوادگی بشر است اقتصاد در شئون علمی و اخلاقی , فرهنگی و تربیتی خانواده نقش بزرگی ایفا می کند, اقتصاد در خوشبختی و بدبختی , ترقی و انحطاط , پیروزی و شکست و عزت و ذلت خانواده ها اثر عمیق دارد.
قسمت عمده ناسازگاری ها و اختلافات , تضاد و تشاجر , جنگ و ستیز و جرم و جنایت که در خانواده ها به وقوع می پیوندد و گاهی مفاسد عظیم و غیر قابل جبرانی به بار می آورد از مسائل اقتصادی سرچشمه می گیرد. بر اثر امور مالی است که چه بسیار دیده می شود زنانی که از شوهران خود جدا می شوند . فرزند , پدر و مادر خود را ترک می گوید. برادران و خواهران از یکدیگر قطع رابطه می کنند . خانواده ها بهم می ریزند و کودکان , بی سرپرست می شوند. چنانچه , در جامعه ای نیز یک قسمت قابل ملاحظه ای از کشمکش ها و اختلافات که بین افراد یا گروه ها اتفاق می افتد یا ملل و اقوام بشری را رو در روی یکدیگر قرار می دهد و آتش جنگ را مشتعل می سازد منشا اقتصادی دارد.
جامعه شناسان می گویند:
« اگر سئوال شود که در جامعه چه چیز سبب جنگ می گردد پاسخ قطعی دادن کار آسانی نیست. ولی اعتقاد به اینکه عامل اقتصادی سهم بسزایی در ایجاد جنگ دارد , دلایل عینی فراوانی دارد که آنرا تایید می کند و روز به روز بیشتر می شود. »
موقعیت اجتماعی _ اقتصادی و یادگیری
توانایی ها ذاتی یادگیرندگان به صورت های متعددی تحت تاثیر موقعیت های اجتماعی اقتصادی قرار می گیرد. انواع سنخ های شناختی فرآیندهای رشد تفکر , خود تصوری , روابط گروهی , روابط معلم و شاگرد , فرصت های آفرینندگی و کسب تجارب بطور عمیقی تحت تاثیر طبقه اجتماعی هستند که کودک در آن متولد شده و رشد یافته است به این ترتیب طبقه اجتماعی دانش آموزان در سطح دبیرستان ها و دانشجویان انجام گرفته است و معلوم شده است علی رغم کوشش هایی که برای ترغیب کودکان محروم از آموزش و پرورش برای ورود به دبیرستان و دانشگاه انجام گرفته است , اکثریت دانش آموزان و دانشجویان از خانواده های متوسط و متوسط به بالا بوده اند. همچنین بررسی ها نشان می دهد که این قبیل نه از نظر اقتصاد تحصیلی , بلکه از نظر توقعات و امکانات مالی والدین یا کودکان محروم از تحصیل تفاوت های مشهودی داشتند . به احتمال قوی نتیجه این بررسی ها را می توان به کشور خودمان تعمیم داد. هر چند , برای حصول اطمینان , لازم است تحقیق مشابهی برای سال های اخیر انجام گیرد.
در گذشته طبقات پایین اجتماعی کمترین رغبت را برای آموزش و پرورش رسمی داشتند. فرض جامعه نیز بر این بود که آنان در پایه های تحصیلی پایین تری ترک تحصیل خواهند کرد از بیشترشان انتظار می رفت که مثل پدران و دوستان پدرانشان . کارگران دستی غیر ماهر یا نیمه ماهر با آید. بعلاوه . بیشتر خانواده های محروم در محله های پرجمعیت و یا در محله های دوردست , که بیشتر از خانواده ای زندگی می کند که مردم آن , اهل علم و ادب هستند و در آنجا علاقه و رغبت به بحث و گفتگو در باره اندیشه های نو , اختراعات و اکتشافات جدید وجود دارد , بیشتر از کودکی که در خانه وی در باره کتاب ها یا موضوع ها و اکتشافات جدیدی صحبت نمی شود آماده شرکت در بحث ها , درک مسائل جدید و احیاناً هماهنگی و سازگاری با آنها خواهد بود.
در هر حال کودکانی که والدین آنها از تحصیلات خوبی برخوردارند , احتمالاً بیشتر از سایر کودکان علاقمندتر خواهند بود که در تحصیلات خود توفیق داشته باشند. نوعی زندگی خانوادگی نیز روی یادگیری کودک موثر است. مثلا کودکی که با خانواده خود به بیشتر جاها مسافرت می کند . بیشتر از کودکی که تجارب مسافرتی کم و محدود دارد , به مطالعات اجتماعی , تاریخ و جغرافیا آمادگی دارد.
همچنین مطالعاتی که در مورد روابط میان آموزش و پرورش و درآمدها و نابرابری هایی که در خانواده ها و در نتیجه , در مدارس به وجود می آیند انجام گرفته است نشان می دهند که هر قدر سطح درآمدها بالاتر و بالاتر می رود نمرات آزمون های پیشرفت تحصیلی نیز بالاتر می رود یعنی سطح تحصیلات کودکان و نوجوانان با درآمد خانواده آنان رابطه مستقیمی دارد. ( تقی پور ظهیر , ۱۳۷۴ )
وضعیت اجتماعی و اقتصادی والدین :
سطح در آمد خانواده نوع شغل پدر , میزان تحصیلات مادر عواملی را تشکیل می دهند که در تعیین سطح درآمد فرزندان تاثیر می گذارد . به هر صورتی که متغیرهای فوق را اندازه گیری کنیم به نظر می رسد که موقعیت اجتماعی _ اقتصادی خانواده اثر زیادی در درآمدهای آتی فرزندان داشته باشد.
از طرق گوناگون درآمد فرزندان تحت نفوذ موقعیت اجتماعی _ اقتصادی خانواده قرار می گیرند . برای مثال خانواده هایی که از تحصیلات و امکانات بیشتری برخوردارند , احتمالاً فرزن
کودک در خانواده زبان می آموزد , ارزش های اخلاقی را کسب می کند , روابط اجتماعی با دیگران را می آموزد و اصول و قواعد اخلاقی را یاد می گیرد.
خانواده به عنوان فیلتری برای عقاید , ارزش ها و نگرش های مربوط به فرهنگ یک جامعه محسوب می شود و آنها را به یک شیوه بسیار اختصاصی و انتخابی به کودک ارائه می دهد بی تردید باید گفت که شخصیت , نگرش ها , طبقه اجتماعی , اقتصادی مذهب و خصوصیات , وابستگی های نسبی خانوادگی , تحصیل و جنس والدین خانواده بر نحوه ارائه ارزش ها و میزان های اخلاقی به فرزندان تاثیر خواهد گذاشت. ( کرمی نوری و مرادی , ۱۳۷۲ )
ترک تحصیل دانش آموزان با وضعیت اقتصادی جامعه و خانواده در ارتباط می باشد. عواملی چون پایین بودن در آمد مسکن نامناسب عدم سرپرستی و حضور پدر و مادر در خانواده، کثرت فرزندان و طبقه پایین شغلی والدین بر ترک تحصیل فرزندان تأثیر دارد. پس مسلم است که کیفیت آموزش و تربیت در رشد جسمانی و قوای دفاعی دانش آموز در خانواده هایی با سطح پایین اقتصادی و فرهنگی جامعه و خانواده اثرات مستقیمی بر عدم پیشرفت فرزندان به جای می گذارد.. مشکلات والدین در راه کوشش و تلاش برای معاش و گرفتاری های بی شمار آنها در این رابطه معمولاً والدین را از اوضاع و احوال فرزندان خود غافل می کند و در حقیقت رابطه صحیحی را لازمه یک زندگی سالم است را مختل می سازد واثرات این نوع زندگی در ظرف چند سال به اعماق نحیف افراد نفوذ می کند و موجب تخریب نیروهای بالقوه آنان می گردد. وقتی فقر در خانواده ای باشد امکان بروز مشکلاتی در رفتار جوانان من جمله دانش آموزان وجود خواهد داشت. علی علیه السلام درباره فقر می فرمایند (فان الفقر منقصه للدین، مدهشه للعقل و داعیه للمقت) فقر باعث نقصان دین سراسیمگی عقل و بر انگیختن خشم می شود و بیکاری جوانان را به جانب برخی از بزهکاری ها می کشاند. البته اسلام زمینه اجتماعی را برای تعادل اقتصادی ایجاد می کند و بر والیان امور فرض می داند که مبادا فقر آنان را به انحراف بکشاند. پس معلوم می شود که مهمترین عامل برای رهایی دانش آموزان از تحصیل فقر اقتصادی است.
یکی از عوامل مهم در پیشرفت یا ترک تحصیل دانش آموزان وضعیت مالی والدین محسوب می شود. اگر بچه ها در محیط خانواده احساس پشت گرمی نمایند و هر گاه از نظر بررسی مشکلی برایشان پیش آمد مطمئن باشند که اولیای آنها کمک می کنند در این صورت با دلگرمی بیشتری درس می خوانند و دچار عقب ماندگی تحصیلی نخواهند شد. چون تحصیلات والدین تأثیر بسزایی در موفقیت تحصیلی فرزندان دارد. تحقیقات متعددی نشان می دهد که پیشرفت تحصیلی دانش آموزانی که والدین آنها افرادی آگاه و با مالی اقتصادی خانواده ها بوده اند موفقیت شغلی و کسبی آنان بیشتر بوده است. محیط خانواده در پیشرفت تحصیلی نقش مهمی دارد. دانش آموزی که والدین خود را مشغول مطالعه می بیند خودش نیز تشویق به درس خواندن می شود و آنها را به عنوان بهترین الگوی همانند سازی تحصیلی انتخاب می کند. بنابراین کمک و ابتدایی فرزندان توسط والدین امری است ضروری و نمی توان کار آموزش را تنها به مدرسه محول ساخت و از نقش خانواده در این زمینه غافل شد. دانش آموزان اوقات زیادی را در منزل می گذارنند و تحث تأثیر اعمال و رفتار والدین هستند و از آنها انتظار کمک و ابتدایی در زمینه درس را دارند
۶ـ احسانی (۱۳۷۱) در پژوهشی که تحت عنوان بررسی و عملکرد وضعیت مالی دانش آموز و موفقیت تحصیلی دانش آموزان» انجام داد، ملاحظه نمود که بین وضعیت اقتصادی آموزان دختر و پسر تفاوت معناداری وجود ندارد. اما دانش آموزانی که سابقه مردودی داشتند از وضعیت مالی کمتری نسبت به دانش آموزانی که سابقه مردودی نداشتند، برخوردار بودند.
۷ـ در تحقیقی، فلسفی نژاد (۱۳۷۱)، نتیجه گیری کرد که تأثیر عزت نفس در سازگاری با محیط کلاس بدون توجه به جنسیت آزمودنی ها از نظر آماری معنادار است. اما هیچ گونه اثر متقابل بین عزت نفس و جنسیت مشاهده نگردید. و درضمن تفاوت معناداری بین عزت نفس و دختران مشاهده نشد.
۸ـ پور الصنایع (۱۳۷۱)، به منظور بررسی و مقایسه رابطه عزت نفس دردانش آموزان دختر موفق و موفقیت تحصیلی آنها در دو پایگاه اقتصادی بالا و پایین، پژوهشی را به انجام رساند و دریافت که بین عزت نفس و موفقیت تحصیلی همبستگی معناداری وجود دارد.
۹ـ بخشی (۱۳۷۲)، با تحقیقی که تحت عنوان «بررسی ارتباط بین عزت نفس و موفقیت تحصیلی دانش آموزان دختر» به انجام رساند، نشان داد که بین نمرات عزت نفس و معدل درسی آزمودنی ها همبستگی در حد ۲/۰ وجود دارد.
۱۰ـ ارسطویی ایرانی (۱۳۷۲) در پژوهش خود تحت عنوان «بررسی ارتباط خودپنداره با جنسیت و موفقیت تحصیلی» به این نتیجه رسید که بین میزان خود پنداری دختران و تفاوت معناداری وجود دارد و خودپنداری دانش آموزان دختر و پسر موفق بیشتر از میزان خودپنداره دانش آموزان دختر و پسر ناموفق است و بین میزان خودپنداری دانش آموزان پسر موفق و دختر موفق تفاوت معناداری وجود ندارد.
۱۱ـ ترخان (۱۳۷۲) دو گروه ۱۰۰ نفری از دانش آموزان عادی و تیز هوش پسر سال اول شهر تهران را بررسی نمود و به این نتیجه رسید که عزت نفس و موفقیت تحصیلی دانش آموزان تیزهوش بالاتر از دانش آموزان عادی است و نیز جهت پیش بینی موفقیت تحصیلی دانش آموزان به ترتیب عزت نفس وسپس موضع نظارت اهمیت دارند.
۱۲ ـ اقدامی (۱۳۷۲) رابطه عزت نفس را با دانش آموزان ورزشکار مورد بررسی قرار داد و دریافت که دانش آموزانی که عزت نفس بالایی دارند در رشته های ورزشی مورد علاقه خود موفق ترند.
۱۳ـ افتخاری(۱۳۷۳) تحقیقی تحت عنوان «بررسی میزان همبستگی عزت نفس و عملکرد تحصیلی دانش آموزان دختر» به انجام رساند، وی از طریق محاسبه همبستگی بین نمرات عزت نفس و میانگین سه ترم تحصیلی دانش آموزان دریافت که رابطه مثبتی در حد ۳/۰ بین عزت نفس و موفقیت تحصیلی وجود دارد.
۱۴ـ معتمدی (۱۳۷۳) در پایان نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «بررسی ومقایسه عزت نفس دانش آموزان دختر و پسر ورزشکار و غیر ورزشکار دبیرستان های قوچان» دریافت که بین عزت نفس دانش آموزان پسر ورزشکار و دختر ورزشکار تفاوت معناداری وجود دارد و نیز بین عزت نفس دانش آموزان پسر غیر ورزشکار و دختر غیر ورزشکار تفاوت معناداری وجود دارد.
۱۵ـ کلانتر (۱۳۷۳)، طی پژوهشی تحت عنوان «بررسی رابطه عزت نفس و افت تحصیلی دانش آموزان» نشان داد که تفاوت معناداری بین میانگین نمرات عزت نفس دانش آموزان با سابقه مردودی ومیانگین نمرات عزت نفس دانش آموزان بدون سابقه مردودی وجود ندارد.
۱۶ـ مدیری (۱۳۷۳)، در پایان نامه خود تحت عنوان «بررسی ارتباط بین سبک اسناد، عزت نفس و وضعیت اجتماعی ـ اقتصادی با عملکرد تحصیلی دانش آموزان پسر سال سوم تجربی دبیرستان های اهواز به صورت جداگانه و ترکیبی» دریافت که بین عزت نفس و انگیزه موفقیت، یک رابطه معناداری وجود دارد در حالی که بین عزت نفس و جنسیت دانش آموزان دبیرستانی ارتباط معناداری وجود ندارد.
- نقش های تکمیلی خانه و مدرسه
خانه و مدرسه از لحاظ اولویت ها، خواسته ها و انتظاراتی که سعی دارند به آن ها برسند، سامان دهی مکانی و زمانی خود، شیوه های خاص برقراری ارتباط با کودکان، سمت و شکل ظاهر خود و در بعضی موارد از نظر فرهنگ و زبان با همدیگر متفاوتند. به علاوه، خانواده ها در طیف متنوعی از ویژگی های خود، با هم فرق دارند. برخی تفاوت ها، به محل زندگی (شهری یا روستایی)، وضعیت اجتماعی اقتصادی و عضویت در گروه های نژادی و فرهنگی مربوط است. با این حال، در خلال بررسی هر یک از این مقوله ها، احتمالاً تفاوت های قابل توجهی به دست خواهد آمد.
اهمیّت تفاوت های محیطی در این واقعیت نهفته است که شرایط خاص محیطی که کودک در آن قرار دارد، بر رشد آگاهی ها و مهارت های او تأثیر می گذارد. به دلیل اختلاف محیط خانه و مدرسه، تمامی کودکان نوعی انقطاع و بریدگی بین این دو محیط را تجربه می کنند و برخی از آنان ممکن است در سازگاری با شرایط مدرسه دچار مشکل شوند. شاید زمانی که میان آگاهی ها، مهارت ها، نگرش های کودکان و ارزش هایی که به وسیله خانه و مدرسه تقویت می شود، هم خوانی کم تری وجود داشته باشد، مشکلات حادتر و بیش تر گردد.
هرچند تفاوت هایی میان خانه و مدرسه وجود دارد، ولی هر دو در یک مسأله رایج، یعنی اطمینان از رشد مطلوب کودکان، مشترک هستند. برای تحقق این هدف، والدین به عنوان وظایف اصلی معمولاً می پذیرند که نیازهای جسمی کودکان را در ارتباط با غذا، لباس، تغذیه و بهداشت فراهم سازند؛ مهارت های اساسی اجتماعی را به آنان آموزش دهند؛ و مبانی یادگیری آنان را در مدرسه پایه گذاری و از آن حمایت نمایند. مدرسه نیز به نوبه خود، وظیفه فراهم ساختن محیط مناسب، معلمان و برنامه هایی را که مطابق نیازها، علایق، شیوه های یادگیری و مسائل شرکت کنندگان باشد، به عهده می گیرد.
بسیاری از مدارس و خانواده ها به دلایل مختلف وظایف عمده خود را آن طور که شایسته است، انجام نمی دهند. شاید برخی مدارس سهم ناچیزی در ترغیب والدین به مشارکت یا انطباق دادن شیوه های خود با ویژگی های کودکانی که با سوابق مختلف به آن جا آمده اند، ایفا کنند. با این حال این مقاله به جای مدرسه به خانواده اهمیّت بیش تری می دهد. در عین حال این اهتمام به این معنی نیست که در تأمین نیازهای دانش آموزان سازگاری با محیط مدرسه لازم نباشد، به ویژه آن که توانایی ها، نگرش ها و ارزش های برگرفته کودکان از خانه نسبت به آن هایی که در مدارس شکوفا می شود، بسیار متفاوت است. به علاوه، باید پذیرفت که اغلب خانواده ها ممکن است بدون همکاری مؤسساتی از قبیل مدارس، قادر به تأمین نیازهای آموزشی کودکان نباشند. بعضی خانواده ها در تأمین نیازهای اساسی کودکان (مانند نیاز غذایی) مشکل دارند. در عین حال، در یک مقیاس وسیع تر شواهد فراوانی وجود دارد که نقش مؤثر بسیاری از خانواده ها در فراهم ساختن شرایط مناسب برای پیشرفت تحصیلی کودکان تحت تأثیر منفی تحولات مختلفی قرار می گیرد که در ساختاروعملکردجامعه وخانواده روی می دهد.
- تحولات اجتماعی وخانوادگی
تحولات اجتماعی که بر ساختار و روابط خانواده تأثیر می گذارد، تحولاتی از قبیل شهرنشینی، مهاجرت نیروی کار (به ضمیمه افزایش تعداد زنان کارگر) و پیشرفت تکنولوژی (به ویژه تلویزیون) است. تحولات خانواده، دگرگونی هایی همانند کاهش گستره خانواده، کاهش خانواده های بیش از دو نسل (والدین و فرزند)، افزایش خانواده های تک والدینی و رشد تعداد مادران کارگر بیرون خانه را شامل می شود. (کلمن ۱۹۸۷، کله غان(۴) و دیگران ۱۹۹۳)
به موازات دگرگونی خانواده ها، شبکه های حمایت اجتماعی نیز در مجامع شهری و غیرشهری رو به افول گذاشته اند. افول شبکه های حمایت اجتماعی، انزوای مادرانی را منعکس می کند که اغلب بسیار جوانند و شاید از حمایت کم تر پدر کودک، دیگر اعضای خانواده یا دوستان برخوردارند و یا حتی اصلاً حمایت نمی شوند. این امر، در کاهش حمایت هایی که در گذشته از ناحیه سازمان های مختلف و شبکه های غیررسمی مانند کلیساها، سازمان های جوانان و همسایگان صورت می گرفت، نیز مؤثر است. (کلمن ۱۹۸۷)
تحول شرایط خانوادگی، محدود به تأثیرپذیری اعضای آن در اوضاع و احوال سخت اقتصادی نیست. بیش تر کودکان خانواده های مرفه در بسیاری از کشورهای صنعتی، فقط با یکی از والدین (معمولاً مادر) زندگی می کنند؛ در عین حال، نسبت خانواده هایی که هم زن و هم شوهر کار می کنند، به شدّت افزایش یافته است. البته چنین نیست که کودکان این خانواده ها ضرورتا مشکل تحصیلی داشته باشند. شاید، برنامه ریزی های مناسب، مشکلات ناشی از کار یا تک والدینی دانش آموزان را حل کند. با این وجود چنین شرایط خانوادگی با عوامل دیگری پیوند می خورد که آموزش و پرورش رسمی کودکان را حمایت نمی کند. مثلاً، در امریکا کودکانی که تنها به وسیله مادران پرورش می یابند، حدود یک سوم از نیازهایشان در مقایسه با کودکانی که در خانواده های دو والدینی بسر می برند، تأمین می شود. به علاوه، احتمالاً مادران با تحصیلات پایین، عامل اصلی ناکامی و ترک تحصیل زودرس کودکان می باشند. براساس برآوردهای انجام شده در امریکا، حداقل یک سوم کودکان پیش دبستانی حتی پیش از ورود به کودکستان به دلیل شرایط مختلف خانوادگی مانند فقر، کم توجهی، بیماری، فقدان حمایت و تربیت بزرگ سالان، با خطر ناکامی در مدرسه مواجه می شوند. (هودکینسون ۱۹۹۱)(۵) این نسبت احتمالاً در دهه های آینده افزایش می یابد.
هرچند پژوهش هایی در زمینه کشف رابطه میان رشدشناختی، عملکرد تحصیلی و تحولات اجتماعی و خانوادگی مذکور و نیز آثار پرورش انسان در شرایط بسیار محروم انجام گرفته است، ولی چنین تحقیق هایی از گستره این نوشتار بیرون است. با این حال، باید توجه داشت که کمبودهای شناختی و تحصیلی مربوط به محرومیت زیاد، بیش تر ناشی از کمبودها و تفاوت های معمولی شرایط خانوادگی در کل جامعه است که در این مقاله بررسی می شود.
- ویژگی های تحقیق
تحقیقات فراوانی درباره تأثیرات تغییر بهنجار شرایط خانواده بر رشدشناختی و عملکرد تحصیلی کودکان از آغاز سده بیستم انجام گرفته است. برخی از این تحقیقات در مقیاس محدود، برخی دیگر، شمار فراوانی از خانواده ها را زیر پوشش گرفته و در مواردی نیز نمونه هایی که نشانگر وضعیت ملی بوده مورد مطالعه قرار گرفته است. هرچند اطلاعات موجود در تحقیق حاضر از کشورهای در حال توسعه نیز فراهم شده، ولی بسیاری از این مطالعات در کشورهای توسعه یافته انجام گرفته است.
مطالعات در همه سطوح نظام آموزشی و پرورشی از پیش دبستانی تا آموزش عالی صورت گرفته است. برخی از پژوهشگران جمع آوری اطلاعات خود را به دوره های تحصیلی پس از دبیرستان افراد نیز گسترش داده اند. در این مطالعات، اطلاعات به دست آمده از مطالعات طولی و نیز داده های مربوط به مطالعات عرضی تجزیه و تحلیل شده است. با این حال، تحقیقات متعددی با این محدودیت واقعی مواجه بوده است که آن ها از تجزیه و تحلیل دسته دوم اطلاعاتی استفاده نموده که برای هدف های دیگری جمع آوری شده است. در چنین تحقیقاتی ممکن است اطلاعات مطلوبی وجود نداشته باشد. مثلا، برای دستیابی به یک تصویر فراگیر از تأثیرات اندازه خانواده بر رشد تحصیلی، نه تنها لازم است که اندازه (بزرگی و کوچکی) خانواده در زمان انجام تحقیق معلوم باشد، بلکه کسب اطلاعات درباره زمان بندی تولد فرزندان و این که چه زمانی کودکان خانواده را ترک می کنند، نیز ضروری است. (هیر، ۱۹۸۵)(۷))
بسیاری از مطالعات در یک زمینه پژوهشی صرف انجام گرفته است. اما، تعدادی از آن ها مسائل مربوط به سیاست گذاری را بررسی کرده اند. از جمله پژوهش های مربوط به زمینه سیاست گذاری، می توان به تلاش های انجام گرفته برای کاربرد یافته های مطالعات مربوط به روابط بین ویژگی های خانه و عملکرد تحصیلی اشاره کرد که درصدد بوده است بی عدالتی ها را برملا و کارآیی برنامه های اصلاحی را آشکار سازد. (هلس و دیگران، ۱۹۸۰)(۸) هدف عمده این تحقیقات که هر از چندگاه به عنوان «حساب های سیاسی»(۹) نامگذاری شده، بیش تر برآورد نقش گستره عوامل نسبی (مثل طبقه اجتماعی، نژاد، جنسیت) است تا تعیین سهم تلاش و گزینش افراد در پیشرفت تحصیلی و زندگی آینده. چنین تحقیقاتی در حوزه کلی مطالعات مربوط به تساوی فرصت های آموزشی و پرورشی قرار می گیرد. سایر مطالعات مربوط به تساوی فرصت ها روش نسبتا متفاوتی را پیش گرفته وسهم نسبی عوامل خانه ومدرسه را در پیشرفت تحصیلی بررسی کرده است (مثل کلمن و دیگران،۱۹۶۶).
اغلب تحقیقات خانواده و تعلیم و تربیت، با به کارگیری روش شناسی کمّی تجربی، ارزش های عددی را به اطلاعاتی که درباره رابطه بین ویژگی های خانواده و پیشرفت های دانش آموزان جمع آوری شده نسبت می دهد. روش های برگزیده تجزیه و تحلیل، با به کارگیری داده های همبستگی روش های تحلیل رگریسون، تحلیل قانونی و تجزیه و تحلیل مسیر به کارگرفته است. نتایج فراتحلیلی نیز در دسترس است (وایت ۱۹۸۲). این تحلیل ها، بر سطوح مختلفی از مجموع اطلاعات درباره (دانش آموزان، مدرسه، منطقه) مبتنی بوده است. هرچه گردآوری داده ها فراگیرتر باشد، ارزش همبستگی مورد انتظار بیش تر خواهد بود. در این مقاله فقط اطلاعات مربوط به تجزیه و تحلیل سطح دانش آموزان مورد بررسی قرار می گیرد.
جمعی از محققان در بررسی رابطه خانه مدرسه استفاده از روش شناسی قوم نگاری را به عنوان جانشین روش های سنتی تجربی مطرح کرده اند. در این تحقیقات، حوزه اصلی مورد علاقه معناهای اجتماعی است که ایفاکنندگان نقش از دانش آموزان، معلمان و والدین به اهداف، نیّات و اقدامات خودشان و دیگرانی که با آنان تعامل دارند، ضمیمه می کنند.
با بهره گرفتن از الگوی تفسیری تجزیه و تحلیل موضوع هایی که تاکنون مورد بررسی قرار گرفته است، شامل موضوعاتی از قبیل اطلاعات معلمان از زندگی دانش آموزان و مسؤولیت پذیری والدین در قبال فعالیت های آموزشی مربوط به مدرسه، بوده است. (مارج اوری بنکس، ۱۹۹۱)
در اغلب تحقیق های سنّتی، شاخص های متعددی از عملکرد تحصیلی دانش آموزان به کارگرفته شده است. این شاخص ها شامل معیارهای پیشرفت تحصیلی (مثل زبان، ریاضیات، علوم)، توانایی (مثل توانایی عمومی، کلامی، فضایی)، پیشرفت تحصیلی (بالاترین سطحی که یک دانش آموز در نظام آموزش به آن نایل می گردد) و موفقیت شغلی است. هرچند برخی از تحقیقات از شیوه های میانگین نمرات، ارزیابی معلمان یا دیگر مقیاس های غیر استاندارد پیشرفت تحصیلی استفاده می کند، ولی بیش تر معیارهای اندازه گیری پیشرفت تحصیلی و توانایی آزمون های هنجار مرجع استاندارد بوده است.
پژوهش هایی نیز معیارهای گوناگونی از محیط خانه یا خانواده را به کار گرفته است. بخش عمده باقیمانده این مقاله، براساس معیارهای سنجش محیط خانواده تنظیم یافته است. این کار بیرون از بایستگی روش شناختی صورت نگرفته است، بلکه انجام آن دو دلیل دارد: دلیل اول این که انتقال صعودی از معیارهای مربوط به منزلت خانه به معیارهایی که فرایندهای خانه را توصیف می کند به طور قابل ملاحظه ای ارزش تبیین معیارهای خانواده را در ارتباط با پیشرفت تحصیلی افزایش داده است. دلیل دوم این که تجزیه و تحلیل فرایندهای خانواده، بینش بیش تری رانسبت به عوامل تأثیرگذار خانواده بر پیشرفت تحصیلی فراهم می سازد. چنین بینش هایی نه تنها به درک بیش تر روابط خانه مدرسه منجر می شود، بلکه اساس برنامه هایی را فراهم می کند که والدین را در آماده سازی کودکان خود برای مدرسه یاری می دهد.
- مطالعات مربوط به متغیرهای اجتماعی اقتصادی
در میان معیارهای اولیه ای که برای توصیف خانواده ها به کار رفته است، عواملی همچون شغل والدین، سطح تحصیل و درآمد آنان و آبرومندی شغل نان آور وجود دارد که این عوامل بعدها در سطوح “طبقه اجتماعی” یا موقعیت اجتماعی اقتصادی با یکدیگر تلفیق می شود. از بررسی تحقیقاتی که چنین معیارهایی را به کار می گیرد، می توان چهار نتیجه به دست آورد:
- سطح طبقه اجتماعی یا موقعیت اجتماعی اقتصادی رابطه ای مثبت اما نه مستحکم با طیفی از معیارهای مربوط به توانایی و موقعیت تحصیلی دارد.
کودکانی که از خانواده هایی با موقعیت بالای اجتماعی اقتصادی (مانند کودکانی که پدر و مادرشان تحصیلات بالا دارند) به مدرسه می آیند، بهتر از کودکانی که از خانواده های سطح پایین موقعیت اجتماعی اقتصادی هستند، بر پایه چنین معیارهایی عمل می کنند. در پژوهش هایی که درآمد شاخص اوضاع و احوال خانوادگی در نظر گرفته شده، تغییر در پیشینه خانواده کم تر از ۱۰۰% متوسط واریانس مقیاس های مربوط به عملکرد تحصیلی را به خود اختصاص داده، اما مطالعاتی که در آن ها شغل معیار و شاخص خانواده بوده این واریانس به متوسط حدود ۴% تنزل یافته است. (وایت۱۳، ۱۹۸۲)
- آثار تفاوت های خانواده، هنگام رفتن کودکان به مدرسه مسلم و مشهود است و خود را در میزان آمادگی کودکان در بهره گیری از مدرسه، نشان می دهد. روابط متغیرهای خانواده و پیشرفت تحصیلی در سطح مدارس ابتدایی نسبت به مدارس ابتدایی روبه افزایش است. افزایش این ارتباط ممکن است عامل کاهش واریانس مقیاس های محیط خانواده و پیشرفت تحصیلی باشد؛ زیرا دانش آموزان ناموفق که ترک تحصیل می کنند از خانواده هایی هستند که موقعیت پایین اجتماعی اقتصادی دارند. شواهد پراکنده فراوان وجود دارد مبنی بر این که رشد دانش آموزان در همه مدارس نشان دهنده آن است که فاصله پیشرفت تحصیلی کودکان خانواده های موقعیت پایین اجتماعی اقتصادی و آن هایی که موقعیت بالا دارند، رو به گسترش است. (کلمن و دیگران ۱۹۶۶، پولمن و گاستن، ۱۹۷۶) بی تردید با این که دانش و مهارت های کودکان در آغاز مدرسه، نقش بسزایی در این وضعیت دارد، اما می توان انتظار داشت که حمایت یا عدم حمایتی که کودکان در طول سال های تحصیلی دریافت می کنند،نیز سهم عمده ای در این رابطه بازی می کند.
- سطح طبقه اجتماعی یا موقعیت اجتماعی اقتصادی خانواده های کودکان، وابسته به میزان پیشرفت تحصیلی آنان (یعنی بالاترین سطحی که دانش آموز در یک نظام آموزشی و پرورشی خود به آن دست می یابد) است. در کشورهای گوناگونی از اروپا و امریکای شمالی به دست آمده است که کودکان دارای زمینه های بالای اجتماعی اقتصادی، نسبت به کودکانی که سوابق پایین تری دارند، در ادامه تحصیل در دوره ابتدایی و آموزش عالی موفق بوده اند. این حقیقت حتی هنگام کنترل میزان توانایی تحصیلی عمومی دانش آموزان نیز صادق است. (آدامسکی، ۱۹۸۲، گرینی و کله غان، ۱۹۸۴، هلسی و دیگران، ۱۹۸۰، سوئل و هوسر، ۱۹۷۶)(۱۴) به عنوان نمونه، سوئل و هوسر دریافتند که متغیرهای اجتماعی اقتصادی در پیشرفت تحصیلی ۵۰% واریانس تفسیر می شود.
- در کشورهایی که مدارس ابتدایی به گونه های مختلف اداره می شود، گزینش عمده براساس زمینه اقتصادی اجتماعی هنگام انتقال از مقطع ابتدایی به ابتدایی تأثیر خود را بر جای می گذارد. دانش آموزانی که سوابق اجتماعی اقتصادی بهتری دارند، به انتقال از دوره ابتدایی به مدارس ابتدایی از نوع نظری که آن ها را به تحصیلات سطح سوم هدایت خواهد کرد، گرایش محسوس دارند، در حالی که دانش آموزان دارای سوابق پایین به ورود در مؤسسات فنی، حرفه ای، کوتاه مدت یا آموزش های عمومی تمایل دارند. (فلود و هلس ۱۹۶۱، گرارد ۱۹۶۱، گرینی و کله غان ۱۹۸۴)
تلاش در تبیین تفاوت های پیشرفت و موفقیت تحصیلی برحسب طبقه اجتماعی یا موقعیت اجتماعی اقتصادی به خودی خود کوششی است در جهت شناخت ویژگی هایی که می تواند طبقه های اجتماعی را توصیف کند. بنابراین، ارزش های اعضای گروه های سطح پایین تر اجتماعی، که به جای خود رهبری، بر تبعیت از دستورات بیرونی تأکید دارند، احتمالاً بر روش های یادگیری کودکان در مدارس تأثیر می گذارد. (کوهن ۱۹۶۳)(۱۵)
تفاوت نظام های اعتقادی نسبت به چگونگی اداره جهان که اغلب به توجیه ارزش ها و هنجارها کمک می کند، ممکن است همین تأثیر را در مورد روش ها داشته باشد. (مکگیل کودی دیلزی، ۱۹۸۲)(۱۶) ممکن است همین نقش را کاربردهای گوناگون گروه های کلاس از قوانین مربوط به زبان و جامعه داشته باشد.
ادعای برخی بر این است که این گونه کاربردها روشنگر توزیع دانش از طریق تدارک و تسهیل دسترسی اعضای گروه های برتر به سیستم های کل گرایانه، معنایی است که در مدارس مورد استفاده قرار می گیرد، در حالی که این کاربرد گروه های دارای منزلت پایین تر را به نظام های جزءگرایانه محدود می کند. با این حال، تحقیقات لباو(۱۷) (۱۹۷۷) این نظریه را رد کرد. او دریافت که کودکان سیاه پوست امریکایی زبان خاصی را به کار می برند که اغلب با ساختارهای استاندارد زبان های دیگر متفاوت است. با این وجود، وی هم چنین دریافت که زبان کودکان سیاه دارای ساختار منطقی و پیچیده است و اندیشه های انتزاعی و دشوار را ترویج می کند.
- مطالعات مربوط به شکل و ساختار خانواده
مطالعات مربوط به شکل و ساختار خانواده، ارتباط ابعاد ساختاری خانواده ها (اندازه خانواده، جنسیت و فاصله همتنان و وضعیت ترتیب ولادت ها) و توانایی، پیشرفت و دست آورد تحصیلی را بررسی می کند. ارتباط متقابل متغیرهای خانواده می تواند کاملاً پیچیده باشد، به طوری که ممکن است تأثیر هر یک از آن ها (مانند وضعیت تولد) با ترکیب ویژگی هایی دیگر (مثل جنسیت کودک یا فاصله گذاری میان همتنان) تغییر کند. با این حال، نتایج کلی بسیاری را می توان از تحقیق در این زمینه به دست آورد:
اول. بسیاری از تحقیقات همبستگی میان اندازه خانواده و توانایی ها، پیشرفت ها و دست آوردهای تحصیلی را منفی نشان می دهد. در این تحقیقات که میزان واریانس براساس اندازه خانواده تبیین می گردد،از۴تا۱۰درصدتغییرمی کند.
دوم. افزایش فاصله گذاری میان کودکان که با افزایش اندازه خانواده ارتباط دارد، اُفت معمولی پیشرفت تحصیلی را کاهش می دهد.
سوم. اگر تعداد همتنان ثابت بماند، بررسی ارتباط میان موقعیت کودک در خانواده و موفقیت تحصیلی او نتایج مختلف خواهد داشت.
چهارم. آثار متغیرهای مربوط به ساختار خانواده در خانه هایی که سطح شغلی پدر پایین است، نسبت به خانه های که سطح شغل پدر بالا می باشد، برجسته تر است. (هیر ۱۹۸۵، کله غان و دیگران ۱۹۹۳)
همه مکانیزم هایی که ممکن است ازطریق آن ها اندازه خانواده بر نتایج تعلیم و تربیت تأثیر کند به روشنی معلوم نیست. از این رو، آناستاسی(۱۹) (۱۹۵۶) معتقد است که والدین در خانواده های بزرگ نسبت به خانواده های کوچک منابع (مادی و روان شناختی) کم تری برای هزینه در مورد هر کودک دارند. بنابراین، به عنوان نمونه، کودکان در خانواده های کوچک تر در برقراری ارتباط کلامی با والدین از فرصت بیش تری برخوردارند و نیز از نظر عاطفی در وضعیت بهتری قرار دارند. با این که یافته های تحقیق در مورد فاصله گذاری میان کودکان این تفسیر را تأیید می کند، اما داده های تجربی مربوط به میزان منابع به کاررفته در مورد کودکان در خلال دوره کودکی نشانگر این است که نظریه آناستاسی نیازمند به تست روایی است. (هیر ۱۹۸۵) افزون بر این، این تفسیر منابعی را که از ناحیه سایر مراقبت کنندگان (مانند همتنان و پدر و مادربزرگ) در اختیار کودکان قرار می گیرد، به حساب نمی آورد.
ممکن است استدلال های آناستاسی درباره تأثیرات اندازه خانواده، توجه بیش تر را به موقعیت تربیتی کودک در خانواده جلب کند. (کله غان و مکنامرا ۱۹۷۲) اگر این که می گویند دسترسی به منابع برای تک تک کودکان با افزایش اندازه خانواده کاهش می یابد و این نیز به نوبه خود بر پیشرفت تحصیلی کودکان تأثیر می گذارد، درست باشد، پس می توان انتظار داشت که میزان پیشرفت تحصیلی کودکانی که بعدا متولد شده اند از کودکانی که قبلاً به دنیا آمده اند، کم تر باشد. با این حال، اطلاعاتی که نظریه «همبستگی منفی میان وضعیت تربیتی و میزان پیشرفت تحصیلی» را تأیید می کند، فقط در بعضی تحقیق ها یافت می شود.
تلاش دیگری برای تبیین تأثیرات اندازه خانواده و تنظیم ولادت ها بر رشد ذهنی کودکان از جانب زاجونک و همکارانش (مانند زاجونک و بارغ، ۱۹۸۰)(۲۰) ارائه شده است. طبق «مدل تلاقی» آنان، تفسیر این امر را که اندازه خانواده و تنظیم تولد چه اندازه بر رشد ذهنی کودکان تأثیر می گذارد، باید در خلال دوره رشد کودک و در «سطح فکری» خانواده جست وجو کرد. اگر سطح فکری خانواده در هر زمانی به عنوان متوسط توانایی ذهنی اغلب اعضای آن (شامل والدین و فرزندان) شناخته شود، آن گاه افزایش تولد کودک عامل کاهش متوسط سطح فکری خانواده (چون سطح فکری کودک بسیار پایین است) و نیز موجب کاهش گستره تحصیلات عمومی خانواده ها، خواهد شد. این امر نشان می دهد که افزایش تولد کودک بر رشد ذهنی کودکان تأثیر منفی خواهد داشت.
مدل تلاقی، همانند مدل اناستاسی بر یافته هایی تأکید دارد که برای فاصله گذاری نتایج سودمندی را در نظر می گیرد. با این که برخی داده های تحقیق (به خصوص اطلاعات جمع آوری شده از گروه های بزرگ) مدل تلاقی را تأیید می کند، برخی اطلاعات دیگر آن را تأیید نمی کند. به خصوص، فقدان رابطه پایدار میان موقعیت ترتیبی خانواده و پیشرفت تحصیلی مشکلاتی را برای این مدل پدید می آورد.
نتایج ارائه شده در ارتباط با اندازه خانواده و پیشرفت تحصیلی بر تحقیقاتی مبتنی است که در کشورهای توسعه یافته اجرا شده است. می توان انتظار داشت که نوع ارتباط کارکردی توانایی تحصیلی و اندازه خانواده به دنبال تغییر موقعیت اجتماعی اقتصادی، زمانی و فرهنگی خانواده تغییر کند. شاید برخی داده ها از کشورهای در حال توسعه هم این نظریه را تأیید کند. از این رو، تحقیق های انجام شده در افریقای شرقی به جای رابطه منفی میان اندازه خانواده و پیشرفت تحصیلی رابطه مثبت را نشان می دهد. (نتیجه تحقیق با آزمون های استاندارد توانایی و آزمون های پیشرفت تحصیلی بیرونی در سطوح ابتدایی و ابتدایی ارزیابی شده است؛ مانند درنث(۲۱) و دیگران ،۱۹۸۳)، آنچه قابل درک نیست این است که عوامل فرهنگی چگونه ممکن است این یافته تحقیق را توجیه کند. هرچند گفته شده است که اولویت خانواده بزرگ یا باورهای دینی که از محدودیت خانواده ها جلوگیری می کند، می تواند تأثیرات اندازه خانواده بر پیشرفت تحصیلی را کاهش دهد، ولی شواهدی از تحقیقات انجام شده در کشورهای اروپایی وجود دارد که این تفسیر را تأیید نمی کند. (کله غان و مکنامرا ۱۹۷۲) در مورد یافته های کشورهای اروپایی ممکن است خانواده های بزرگ، فرصت ها را برای روابط بین فردی فراهم سازند که در خانواده های هسته ای وجود ندارد.
- ویژگی های دیگر خانواده
تعدادی از محققان فراتر از کاربرد طبقه اجتماعی یا متغیرهای اجتماعی اقتصادی و ساختار خانواده تحقیق کرده و در تحقیق هایشان که شامل مقیاس های دیگری است، جنبه های گوناگون محیط خانه را بررسی نموده اند. فریزر(۲۳)(۱۹۵۹) در یک تحقیق اولیه درباره پیشرفت تحصیلی دانش آموزان مدارس ابتدایی اسکاتلندی، شاخص فرهنگی (مانند سطح تحصیلات والدین و عادت آنان به خواندن)، مادی و اقتصادی (مثل درآمد خانواده، تعداد خانه ها)، انگیزشی (از قبیل تشویق والدین به کارهای درسی) و شرایط عاطفی (مثل میزان سازگاری در خانه، علاقه والدین به رفاه عمومی دانش آموز) را معیار سنجش قرار داده است. میزان واریانس پیشرفت تحصیلی با شاخص محیط خانواده ۵۶% بوده که این رقم بالاتر از میزان تفسیر آن براساس شاخص های موقعیت اجتماعی اقتصادی یا ساختار خانوادگی است.
براساس گزارش پلودن(۲۴) در یک تحقیق نسبتا وسیعی که در انگلستان (پیکر(۲۵) ۱۹۶۷) انجام شد، عوامل محیطی خانه با عوامل مدرسه ابتدایی در پیش بینی پیشرفت تحصیلی دانش آموزان بر اساس آزمون های استاندارد درباره خواندن و ریاضی باهم در تضاد بودند. دو جنبه از جنبه های محیط خانه که بررسی شد عبارتند از: نگرش های والدین (مثل نگرش امیدبخش و دلگرم کننده به نقش والدین) و وضعیت مادی خانواده (مانند درآمد والدین و سازگاری های جسمانی). در بررسی پیشرفت تحصیلی دانش آموزان، اختلاف نگرش های والدین ۲۸% بوده که این رقم بیشتر از ۲۰% اختلاف شرایط خانه و ۱۷% اختلاف مدارس است. علاوه بر آن، نگرش های والدین هرچند تا حد زیادی مستقل از شرایط خانواده است، ولی با این حال، شرایط خانواده نگرش های پدر و مادر را در زمینه های خاصی محدود می کند.
یافته های این تحقیق اهمیت نگرش های والدین را در تعلیم و تربیت نشان می دهد. گزارش پلودن، در حقیقت براساس احتمال تغییر نگرش ها و بر فرض پذیرش تأثیر آن بر پیشرفت تحصیلی دانش آموزان تهیه شده است. در عین حال، اصطلاح «نگرش» ظاهرا در یک مفهوم بسیار وسیع به کار می رود که قضاوت در مورد آنچه مورد بررسی قرار گرفته است را مشکل می سازد. براساس ابزارهای به کار رفته، به نظر می آید که ویژگی های جامعه شناختی روان شناختی متنوعی ازخانواده موردبررسی قرارگرفته است. اهمیت خصوصیات اجتماعی روان شناختی در سایر کشورها نیز تأیید و ثبت شده است. در امریکا، تحقیقات مبتنی بر مدل کسب موقعیت، مدلی که با توجه به روش وسیکانسین پرداخته شده است، (مثل سی ویل و هوسر ۱۹۷۶) راه هایی را بررسی می کند که تأثیرات زمینه های اجتماعی اقتصادی از طریق عوامل اجتماعی روان شناختی اعمال می شود. یافته های تحقیقات فراوان که در دهه های ۱۹۷۰ و اوایل ۱۹۸۰ مجددا تکرار و تأیید شد، نشان دهنده آن است که تأثیرات موقعیت اجتماعی اقتصادی بر پیشرفت تحصیلی با ترغیب والدین و همتایان از طریق پیشرفت تحصیلی و حرفه ای دانش آموزان به دست می آید. اگر مقیاس های قابل استفاده در این تحقیق ها با موقعیت اجتماعی اقتصادی تلفیق شود، آن گاه بیش تر از نصف واریانس در ارتباط با پیشرفت سال آخر ابتدایی قابل توجیه است (واریانس تلفیقی را با ۱۵% که تنها با موقعیت اجتماعی اقتصادی تفسیر می شود، مقایسه کنید؛ سی ویل و هوسر ۱۹۷۶). پژوهش هایی که براساس تشویق والدین به اضافه موقعیت اجتماعی اقتصادی و سطح تحصیلات والدین در اتحاد جماهیر شوروی میزان پیشرفت تحصیلی دانش آموزان را بررسی می کرد، نشان داد که فرایند پیشرفت تحصیلی در آن کشور بسیار نزدیک به کشورهایی است که در غرب تحقیق شده اند. (رابزن، ۱۹۷۷)(۲۶)
روابط بین اوضاع و احوال خانواده و عملکرد تحصیلی دانش آموزان که در کشورهای توسعه یافته تأیید شده است معلوم نیست در تمامی زمینه های فرهنگی به تأیید برسد. نتایج تحقیق های پیشرفت تحصیلی دانش آموزان و تحقیق هایی که از اطلاعات جمع آوری شده در انجمن بین المللی برای ارزیابی پیشرفت تحصیلی (IEA) استفاده می کند (این تحقیق ها در آفریقا، آسیا، آمریکای لاتین و خاورمیانه انجام شده است) چنین تفسیر شده که تأثیر خانه بر پیشرفت تحصیلی مانند تأثیر زمینه اجتماعی اقتصادی در کشورهای در حال توسعه، به ویژه کشورهای کم درآمد به اندازه تأثیر آن در کشورهای توسعه یافته نیست. مثلاً، در یک تحقیق، پیشرفت تحصیلی علوم در هندوستان ۲۷% واریانس مستند به اختلاف عوامل مدرسه است، در حالی که تنها ۳% قابل استناد به ویژگی های مربوط به زمینه می باشد. (هیومن و لاکزیلی ۱۹۸۳)(۲۷) در آفریقا نیز پژوهش ها نتوانست نوعی رابطه موجود بین موفقیت تحصیلی و ویژگی های زمینه خانواده در کشورهای صنعتی را که متضمن مقیاس تسهیلات مادی و تأیید و تشویق والدین به کار مدرسه بود، کشف کند (دونس و همکاران ۱۹۸۳) هم چنین نمونه های فراوانی در کشورهای در حال توسعه وجود دارد که رابطه متغیرهای خانواده و پیشرفت تحصیلی را مانند ارتباط موجود در کشورهای پیشرفته نشان می دهد.
- متغیرهای فرایند خانواده
نتایج به دست آمده از تحقیقاتی که تاکنون مورد توجه قرار گرفت به پیچیدگی و تعاملات بین افراد (والدین و کودکان) و نیز عوامل دیگر خانواده مانند دانش و نظام های ارزشی حاکم بر آن ها اشاره دارد، که این عوامل ممکن است بر رشد کودک در طیفی از ویژگی های شناختی، نگرشی و عاطفی مربوط به عملکرد تحصیلی تأثیر گذارد. چنین ملاحظاتی موجب شد که تعدادی از محققان بیش تر در زمینه برنامه های تحصیلی یا «سبک تدریس» خانواده هایی که می تواند تفاوت های موجود در آماده سازی کودکان برای وظایف یادگیری مدرسه و ابتدایی آن ها در این مسیر باشد، تحقیق نمایند. هدف این محققان این بود که فرایندهای پویا و رایج درون شبکه های بزرگ تر تعاملات خانواده را تعیین کرده و آن را جایگزین شاخص های ایستای موقعیت اجتماعی اقتصادی به عنوان ابزارهای اصلاح فهم نقش خانواده در رشدشناختی و تحصیلی دانش آموزان نمایند. (بلوم ۱۹۸۱، مارجورینبک ۱۹۶۳)
نتایج بسیاری از تحقیق های فردی که بر مطالعه نقش متغیرهای خاص فرایند تأکید می کند، اهمیّت طیفی از عواملی همچون انتظارات، آرزوها، تقویت و ساختار خانواده را، نشان می دهد. داو(۳۰) (۱۹۶۳) شش فرایند مؤثر را شناسایی کرده است که بیانگر تصویر فراگیری از متغیرهای مربوط به آموزش و پرورش درون خانواده بوده و با پیشرفت بالای تحصیلی دانش آموزان درارتباط است:
الف. فشار مربوط به پیشرفت تحصیلی (مثل انتظارات و آرزوهای بالای والدین)؛
ب. زبان (مانند فرصت های حاصل از رشد زبان و به کارگیری سطوح پیچیده و روش های مختلف زبان)؛
ج. ابتدایی علمی (مثل دسترسی و کیفیت کمک های ارائه شده از ناحیه خانواده درباره مطالب مربوط به فعالیت تحصیلی و تکلیف مدرسه)؛
د. فعال بودن (مثل مشارکت والدین با کودکان در فعالیت های مختلف، جدا از فعالیت هایی که با کارهای تحصیلی رابطه مستقیم دارند)؛
ه. عقلانیت (مانند فرصت های دانش آموزان برای تفکر و تخیل در مورد فعالیت های روزانه)؛
و. عادت کاری (مثل میزان سامان یابی کارهای عادی و ساختار مدیریت خانه و تأکید بر نظام مندی در استفاده از زمان و مکان).
تحقیق هایی که چنین شاخص های خانوادگی و شاخص های موجود در روش فراتحلیلی وایت (۱۹۸۲) را به کار می گیرند، تأثیر عوامل مربوط به سوابق خانوادگی بر پیشرفت تحصیلی دانش آموزان را به طور متوسط ۵۳% واریانس به حساب می آورند.
مدارک تحقیق، به شماری از دستاوردهای خاصی در مورد روابط بین متغیرهای فرایند خانواده از یک سو و توانایی و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان از سوی دیگر اشاره دارد.
اول این که متغیرهای خانواده با معیارهای توانایی کلامی ارتباط نزدیک تری دارد تا مقیاس های توانایی غیرکلامی (مانند توانایی فضایی).
دوم این که متغیرها بیش تر به مقیاس های پیشرفت تحصیلی، به ویژه در موضوعات اصلی آموزشی مربوط به خواندن و ریاضیات، مرتبطند تا معیارهای مربوط به توانایی عمومی تحصیلی یا توانایی های کلامی.
سوم، متغیرهای خانواده در طی پیشرفت تحصیلی بیش تر با موضوعات عمومی پیشرفت در ارتباط است تا موضوع های بیش تر تخصصی (و احتمالاً بیش تر مدرسه محور) مانند علوم.
چهارم، ارتباط بین متغیرهای فرایند خانواده، توانایی و پیشرفت تحصیلی در کشورهای متعدد وجود داشته است؛ در میان گروه های مختلف اجتماعی اقتصادی و اخلاقی و هم چنین در گروه های شهری. بنابراین، می توان به این نتیجه رسید که در چارچوب گروه های اجتماعی اقتصادی و اخلاقی تفاوت هایی در محیط خانواده ها وجود دارد و آنچه در رشد کودکان مؤثر است، چیزهای نیست که والدین همراه دارند. (مثلاً برحسب موقعیت اجتماعی اقتصادی)، بلکه آن کارهایی مؤثر است که خود انجام می دهند (کله غان و دیگران ۱۹۹۳).
بیان شد که برخی از تحقیق های انجام شده در کشورهای در حال توسعه نتوانسته است انطباق روابط متغیرهای خانواده و پیشرفت تحصیلی را که در کشورهای صنعتی به اثبات رسیده اند ثابت کند. با این حال، پژوهش های دیگری از کشورهای در حال توسعه هستند که متمایل اند دست آوردهای کشورهای صنعتی را در مورد اهمیت خانواده منعکس سازند. (جان نستون و جیانو ۱۹۸۳(۳۱)، لاک هید و همکاران ۱۹۸۹، اسمیت و چونگ ۱۹۸۶)(۳۲) ممکن است برای شناخت دلایل توجیه اختلاف این دست آوردها با کشورهای در حال توسعه، تحقیق کافی انجام نگرفته باشد. انتظار آن است که آن دلایل به ویژه در نهاد خانواده و تعلیم و تربیت رسمی شاخص های فرهنگی را که در پژوهش به کار گرفته شده است شامل گردد. دقت در ارائه متغیرهای خانواده که در پژوهش ها نشان داده شده نیز می تواند مهم باشد. همانند جوامع صنعتی، مطالعات انجام شده در کشورهای در حال توسعه نیز که معیارهای مربوط به فرایندهای خانواده را به کار می گیرد به نظر موفق تر می آید تا مطالعاتی که با بهره گرفتن از مقیاس های منزلتی می خواهد ثابت کند که بین واریانس پیشینه خانواده و واریانس عملکردتحصیلی پیوند و ارتباط وجود دارد.
- اصلاح روابط خانه مدرسه
کوشش های فراوانی برای تقویت روابط خانه مدرسه صورت می گیرد که این کوشش ها توسط والدین، معلمان، مدیران مدارس و مربیان هم تأیید می شود (اپستاین ۱۹۸۷). هرچند نقش مستقل و متفاوت هر یک از خانه و مدرسه در تعلیم و تربیت دانش آموزان روشن است، ولی در اواخر قرن بیستم بسیاری از اندیشمندان تعلیم و تربیت ضرورت همکاری بیش تر میان آن دو نهاد را در موفقیت اقدامات مهم این نهادها خاطر نشان می کنند. اغلب معلمان با فرستادن اطلاعات به خانواده های دانش آموزان درباره موضوعاتی چون برنامه ها، مقررات و اهداف مدرسه یا گزارش مربوط به پیشرفت دانش آموزان، این همکاری را تقویت می کنند. معلمان هم چنین می توانند در ملاقات با اولیای دانش آموزان، خواه به صورت فردی یا گروهی، در مورد پیش آمدهای خاص یا پیشرفت دانش آموزان مذاکره نمایند. با این حال، به رغم اهمیت چنین روابطی، ممکن است از کارآوری همیشگی برخوردار نباشد. به ویژه این که ممکن است این روابط در کمک به اولیایی که بیش تر نیاز به حمایت و درگیرشدن در مسائل تعلیم و تربیت دارند، کافی نباشد. از این رو، برای فراهم ساختن پیوندهای قوی تر خانه مدرسه، لازم است ساختارها و روش های مختلفی در نظام های مدارس سراسر جهان به وجود آیند. بدین ترتیب، اولیا می توانند در اداره و تصمیم گیری مدارس دخالت نمایند یا از طریق مشارکت در فعالیت های فوق برنامه ای و گردآوری امکانات به فهرست کمک کنندگان مدارس وارد شوند.
رویکرد اساسی تر برای همکاری اولیا مستلزم داشتن روش هایی است که نقش آموزش را به آنان منتقل سازد. این رویکرد به منظور تقویت نقش و مسؤولیت خانواده و نیز بهبود درک، مراقبت و تعلیم و تربیت دانش آموزان، روش های متنوعی را ارائه می دهد. ایفای نقش آموزش والدین ممکن است در مدرسه یا خانه اجرا شود. آموزش والدین در مدرسه می تواند مستلزم کارگاه ها، گروه های توجیهی و نشست های کارآموزی برای پدران و مادران باشد یا خود والدین بتوانند در کلاس های درس با معلمان و دانش آموزان همکاری کنند. برای مثال، زمانی که معلم با گروهی از دانش آموزان مشغول تدریس است، والدین با دیگر دانش آموزان به صورت فردی یا گروه کوچکی از آنان در جهت تقویت مهارت هایی که قبلاً از معلم فراگرفته اند، کار نمایند. چنین فعالیتی نه تنها به معلم کمک می کند، بلکه به والدین نیز فرصت می دهد تا فعالیت های کلاسی را فراگرفته، بعد از آن بتوانند آن ها را در خانه برای تقویت کودکانشان به کار گیرند یا به دیگر والدین منتقل سازند.
هم چنین تلاش های مستقیمی صورت گرفته است تا والدین را درخانه هایشان به فعالیت های یادگیری با کودکان وادار نمایند. این تلاش ها معمولاً متوجه دانش آموزانی است که آسیب پذیری بیش تری دارند و شاید این کار در کارگاه ها به وسیله والدین و در خانه ها با بازدید معلمان یا ابزارهای دیگر تقویت شود. از باب نمونه، والدین فنونی را فرار می گیرند که مهارت های هدایتی آنان را بالنده و یادگیری را فعال، خواندن و نوشتن را توسعه و آنان را به مباحثه و محاوره با کودکانشان تشویق می کند. ممکن است قراردادی به وسیله معلم و والدین منعقد گردد که براساس آن در ارتباط با درس ها و فعالیت های تحصیلی دانش آموزان وظیفه خاصی برای والدین معین شود.
با توجه به نقش روابط بهینه خانه مدرسه در بهبود یادگیری دانش آموزان در مدرسه، نباید این واقعیت را نادیده گرفت که خانه و مدرسه واحدهای اجتماعی هستند که دیگر شبکه ها و نهادهای رسمی و غیررسمی را متبلور و متجلی می سازند. توجه به خانواده نباید به قیمت فراموشی نقش نهادها و سایر افراد جامعه منجر شود که می توانند به پیشرفت رشد تحصیلی دانش آموزان کمک کنند. این دیدگاه در کنفرانس جهانی آموزش و پرورش برای همه که در جامتین تایلند در سال ۱۹۹۰ زیر عنوان «چارچوب عمل برای برآوردن نیازهای اصلی یادگیری» برگزار شد، مورد تأکید قرار گرفت. این کنفرانس نقش چشمگیری را که مؤسسات اجتماعی، شرکت ها، مجامع مذهبی و سایر سازمان های غیردولتی در تدارک و حمایت آموزش و پرورش پایه می توانند داشته باشد، برجسته و تأیید نمود.
برنامه های مربوط به نقش والدین، به ویژه اگر به شبکه ای از حمایت اجتماعی پیوند بخورد، تأثیرات مثبت و شگرفی بر توانایی کلامی، زبانی، دانش و مهارت به دست آمده در محیط مدرسه و موفقیت در موضوعات درسی دانش آموزان خواهد داشت. این برنامه ها همچنین در تغییر نگرش ها، خودباوری ها و رفتار والدین و نیز در تأثیرگذاری بر دیگر اعضای خانواده و در نهایت تأثیر بر جامعه ای که خانواده در آن زندگی می کند، بسیار مؤثر است. (کله غان و همکاران ۱۹۹۳)
جامعه آماری و نمونه آماری :
در این پژوهش نمونه ی آماری شامل ۴۰ دانش آموز دختر در مقطع ابتدایی شهرستان ایذه ، در سال ۹۰-۹۱ می باشد که به صورت روش غیر تصادفی است. در نمونه گیری غیر تصادفی احتمال انتخاب شدن برای همه ی اعضای جامعه نامعین است و نمونه انتخاب شده با این روش معرف جامعه نیست و نمی توان آن را به کل جامعه تعمیم داد.
از روش نمونه گیری قطعه ای استفاده می کنیم چون منطقه و کلاس مورد نظر توسط پژوهشگر انتخاب شده است.
ابزار پژوهش و گردآوری اطلاعات ( روش اندازه گیری ):
در این پژوهش ابزار گردآوری شده استفاده از پرسش نامه محقق ساخته می باشد ودر دو سؤال طراحی شده که نقش سواد والدین را در عملکرد تحصیلی دانش آموزان مورد ارزیابی قرار می دهد.
با بهره گرفتن از این پرسش نامه سطح سواد والدین مشخص می شود.
در این پژوهش از روش ترتیبی استفاده شده است چون نمرات دانش آموزان را بررسی می کند و از سؤال های بسته پاسخ استفاده شده است
ابزار گرد آوری داده ها :
ابزار پژوهش برای جمع آوری اطلاعات و داده ها چک لیست مشکلات بوده است.
در این پژوهش برای جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه ی «رابطه عملکرد تحصیلی داش آموزان با والدین باسواد و دانش آموزان با والدین بی سواد بوده است .» و پرسشنامه ی « میزان درامد با پبشرفت تحصیلی استفاده شده است. این دو پرسشنامه محقق ساخته بوده است و برای تهیه ی آن ابتدا مطالعه ی مقدماتی بر روی ۳۰ نفر از دانش آموزان انجام گرفت، از دانش آموزان خواسته شده بود که علل موفقیت را بصورت تشریحی بنویسند. پس ازجمع آوری پاسخهای تشریحی، پاسخها طبقه بندی شد و ۴۰ عامل استخراج گردید. این عوامل به عباراتی تبدیل شد و پرسشنامه ی ۴۰ عبارتی ایجاد شد. پاسخ دهندگان می بایست میزان موافقت خود را با هر عبارت مشخص می کردند. پاسخها بصورت «کاملاً موافقم»، «موافقم»، «تا حدودی موافقم»، «موافق نیستم» می باشد. برای پرسشنامه ی شناسایی علل تحصیلی از دیدگاه دبیران نیز چنین فعالیتی انجام شد.
متغیرهای تحقیق
متغیر پیشبین:
میزان سواد والدین دانش آموزان به عنوان متغیر پیشبین این پژوهش در نظر گرفته شد.
متغیرهای ملاک:
موفقیت تحصیلی و تربیت و اخلاق دانش آموز به عنوان متغیرهای ملاک تحقیق محسوب میشوند.
روش تجزیه و تحلیل اطلاعات :
جهت تجزیه و تحلیل داده ها از روش های: آزمون t، تحلیل واریانس یک طرفه، همبستگی پیرسون و آزمون HSD توکی استفاده شده است.
روش های تجزیه و تحلیل آماری
تجزیه و تحلیل داده های این پژوهش در سطح آمار توصیفی صورت گرفته است. در سطح آمار توصیفی از شاخص های آماری نظیر فراوانی، درصد، میانگین وزنی و نمودار استفاده شده است و کلیه ی داده های آماری با کمک نرم افزار SPSS 11 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.
میزان درآمد خانواده
در پزوهش حاضر،منظور از درآمد خانواده در مدت یک ماه بود. برای محاسبه درآمد خانواده،مجموع در آمد پدر به علاوه مجموع درامد مادر شد.اگر در خانواده ایی مادر فاقد درآمد بود،فقط درآمد پدر درنظر گرفته شد. میزان درآمد خانواده به صورت زیر به یک مقیاس ترتیبی پنج درجه ای تبدیل شد:
درجه۱برای افرادی که میزان درآمد خانواده خود را ۱۰۰هزار و کمتر گزارش کرده اند.
درجه۲برای افرادی که میزان درآمد خانواده خود را ۱۰۱هزار تا ۲۰۰هزار تومان گزارش کرده اند.
درجه۳برای افرادی که میزان درآمد خانواده خود را ۲۰۱هزار تا ۳۰۰هزار تومان گزارش کرده اند.
درجه۴برای افرادی که میزان درآمد خانواده خود را ۳۰۱هزار تا ۴۰۰هزار تومان گزارش کرده اند.
درجه۵برای افرادی که میزان درآمد خانواده خود را ۴۰۱هزار تا ۵۰۰هزار تومان گزارش کرده اند.
برای افراد فاقد درآمد کد صفر منظور شد.
سطح تحصیلات
سطح تحصیلات به صورت زیر به یک مقیاس ترتیبی پنج درجهای تبدیل شد.
درجه صفر برای افراد بیسواد
درجه ۱برای دارندگان مدرک ابتدایی و زیر دیپلم
درجه۲برای دارندگان مدرک دیپلم
درجه ۳برای دارندگان مدرک فوق دیپلم
درجه ۴برای دارندگان مدرک لیسانس
درجه ۵برای دارندگان مدرک فوق لیسانس وبالاتر
شغل (منزلت شغلی)
در پژوهش حاضر مشاغل به ۵ طبقه بالا ،میانه بالا ،میانه،میانه پایین و پایین رده بندی شدند،به هر یک از طبقات به ترتیب امتیازات۱،۲،۳،۴،۵تعلق گرفت،برای افراد بیکار (دانشجو،خانهدار)کد صفر منظور شد. (فهرست مشاغل هریک از گروه ها،که مبنای کدگذاری مشاغل در این پژوهش میباشد در پیوست شماره چهار آورده شده است)
وضعیت سکونت خانواده
شاخص سکونت خانواده به صورت زیر به یک مقیاس ترتیبی پنج درجهای تبدیل شد:
واحد مسکونی امتیاز
شخصی ۵
استیجاری ۴
رهنی ۳
سازمانی ۲
سایر(اقوام) ۱
بدین ترتیب،شش متغیر لازم برای محاسبه شاخص SESهموزن و یکسان از صفر تا پنج درجهبندی و سپس به صورت یک معادله افزایشی،باهم ترکیب شدند:
منزل مسکونی+منزلت شغلی (پدر ومادر)+تحصیلات (پدر ومادر)+درآمدخانواده= SES
بدین ترتیب برای شاخص SESعددی بین صفر تا بیست بدست آمده و به صورت زیر کدگذاری شد:
سلسله مراتب پایگاه اقتصادی –اجتماعی امتیازات شاخص SES
پایین ۹۹/۵-۰
متوسط رو به پایین ۹۹/۱۱-۶
متوسط ۹۹/۱۷-۱۲
متوسط رو به بالا ۹/۲۳-۱۸
فرم در حال بارگذاری ...