از نظر سعدی خراج به قدری مهم است که وقتی او در تبریز به ملاقات آبا قآن پادشاه مغول می رود. آن پادشاه از او می خواهد که او را موعظه ای بکند. سعدی چند جمله ای بر سبیل موعظه گفته و در پایان دو بیت شعر برای او می خواند که از اهمیت به سزایی برخوردار است.
شهی که پاس رعیت نگاه می دارد حلال باد خراجش که مزد چوپانیست
و گر نه راعی خلق است زهر مارش باد که هر چه می خورد او جزیت مسلمانی است
کلیات،۸۱۵
بر اساس نظر عبدالکریم سروش در مراسم سخنرانی سعدی شناسی در استکهلم پایتخت سوئد در این شعر سعدی، چند مفهوم نشسته است. یکی مفهوم شاه و سلطنت است. «شهی که پاس رعیت نگاه دارد» دومین مفهوم پاس نگاه داشتن است، حرمت نهادن است و کسب رضایت کردن است و سومین مفهوم رعیت است در مقابل شاه، در بیت دوّم سخن از حلال و حرام می رود و مفهوم خراج یعنی مالیاتی که سلطان می گیرد و حلال بودن و یا حرام بودن او را تشریح می کند و سلطان را به منزله چوپان می داند که این چوپان مزد چوپانی خود را می گیرد.
در بیت دوّم دو مفهوم وجود دارد. یکی مفهوم جزیه است و یکی مفهوم مسلمانی است. مفهوم جزیه طبق آن مسلمانان مالیاتی را به حکومت می پردازند و کسانی که غیرمسلمان هستند و جز اقلیت های رسمی دینی به شمار می روند. زکات نمی دهند امّا مالیات دیگر می دهند که نام آن مالیات جزیه است و از مسلمانان جزیه گرفتن امری ناشناخته است. لذا سعدی در این بیت چنین مفهوم متناقضی را بکار برده است. برای اینکه آن حرمت را به نحو برجسته ای نشان بدهد. او در این دو بیت نه کلمه حق را بکار برده و نه کلمه تکلیف را. بلکه یک کلمه ای به نام پاس رعیت یعنی حرمت نهادن به رعیت را بکار برده است ودر قالب پند و اندرز موارد را به پادشاه مغول گوشزد کرده است.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت ۴۰y.ir مراجعه نمایید. |
۴-۵- ۸ فقر و ثروت:
فقر یعنی ناتوانی انسان در تأمین حد کافی نیازمندی های بنیادی خود به منظور رسیدن به یک زندگی آبرومند و شایسته و به عنوان شرط لازم در رسیدن به سوی کمال است و مفهوم مخالف ثروت است. فقیر کسی است که ثروتی از آن خود ندارد و نیازمند پول می باشد.
ثروت یعنی جمع کردن مال و اموال و ثروتمند کسی است که اندیشه غنی دارد و خود را فقیر و نیازمند پول نمی بیند و به پول احساس نیاز نمی کند. لذا در بینش اخلاقی اسلام، فقر و ثروت می تواند عامل سقوط یا صعود انسان شود. مال و ثروتی که آدمی را از انسانیت، معنویت و خدا دور سازد. نه تنها مفید و مؤثر نیست بلکه زیان آور و خطر آفرین است. در مقابل اگر فقر موجب دوری انسان از شیطان صفتی، فتنه انگیزی، ظلم پروری و تبهکاری، غفلت و خوش گذرانی شود. نه تنها مورد نکوهش نیست بلکه شایسته ستایش است. مال و ثروت حلال باعث زندگی راحت، آرامش روانی، وسیله آزمایش الهی، مایه برکت و پوشاننده عیب ها است و پیامبر اکرم (ص) فرمود: اگر نان نباشد قادر بر انجام روزه و خواندن نماز و ادای واجبات الهی نخواهیم بود.
میهن باستانی ما از محصولات طبیعی و صنعتی غنی و سرشار برخوردار بوده است. امّا بنا بر موجودیت نظام های ظالمانه و غیرعادلانه در این سرزمین حاصل خیز، نعمات مادی به آنانی که خود آفریدگان ثروت بودند، ارزانی نمی گردید. در چهارچوب همین عوامل بازدارنده اقتصادی و ساختارهای سیاسی متناسب به آن بوده که جامعه به صورت کلی به دو بخش «فقیر، بینوا و مستمند» و « غنی، دارا و ثروتمند» تقسیم گردیده است. در رابطه با فقر و ثروت مباحث فراوانی در ادبیات کلاسیک وجود دارد. این که فقر یا ثروت کدام یک برتری دارد، برخی ها ثروت را بر فقر ترجیح داده و برخی فقر را بهتر دانسته اند. سعدی از شاعرانی است که در آثار خود بیش از دیگران مباحث و حکایات فراوانی برای این دو مقوله تحت عنوان درویش و توانگر آورده است که اهم این موارد بدین شرح می باشد.
«حکما گفته اند توانگری به هنر است نه به مال و بزرگی به عقل است نه به سال»
کلیات،۴۳
«توانگری نه به مال است پیش اهل کمال که مال تا لب گور است و بعد از آن اعمال»
کلیات،۷۳۰
شیخ سعدی، فرا خور قلم و توانایی خویش در آثار منثور و منظومی که به یادگار گذاشته است به بررسی توانایی و توانگری پرداخته است و می گوید:
«حکما گفته اند توانگری به قناعت به از توانگری به بضاعت»
کلیات،۱۷۷
قناعت توانگر کند مرد را خبر کن حریص جهانگرد را
کلیات،۳۳۳
قناعت کن ای نفس بر اندکی که سلطان و درویش بینی یکی
کلیات،۳۳۴
در گلستان با حکایت ملک زاده ای مواجه می شویم که میراث بی شماری از پدر برایش باقی مانده و او سعی در خرج کردن و بخشش آن دارد. مردی او را مذمت کرده که این کار موجب تنگدستی تو خواهد شد. اما ملک زاده بخشش را جزء لازم و ضروری توانگری دانسته و این گونه پاسخ می دهد:
«قارون هلاک شد که چهل خانه گنج داشت نوشیروان نمرد که نام نکو گذاشت»
کلیات،۵۵
آن گونه که از سبک نگارش سعدی بر می آید وی توانگری را می ستاید که با مردم و برای مردم باشد. بنابراین به آنهایی که دستی در جیب دارند و نانی بر سفره خطاب می کند:
به روزگار سلامت شکستگان دریاب که جبر خاطر مسکین بلا نگرداند
چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی بده وگر نه ستمگر به زور بستاند
کلیات،۸۰
دریاب کنون که نعمتت هست به دست کاین دولت و ملک می رود دست به دست
کلیات،۶۳
ظالم برفت و قاعده زشت ازو بماند عادل برفت و نام نکو یادگار کرد
کلیات،۸۷۲
در جای دیگری درویشان را از شکایت بر حذر داشته و اینگونه می سراید:
مکن زگردش گیتی شکایت ای درویش که تیره بختی اگر هم بر این نسق مردی
توانگرا چو دل و دست کامرانت هست بخور ببخش که دنیا و آخرت بردی
کلیات،۱۷۰
چو بینی توانگر سر از کبر مست برو شکر یزدان کن ای تنگدست
کلیات،۳۳۹
در بخش دیگری بر حال توانگرانی که قدر عافیت را نمی دانند تأسف خورده و چنین زمزمه می کند:
بنالید درویش از ضعف حال بر تندرویی خداوند مال
نه دینار دادش سیهدل نه دانگ بر او زد به سر باری از طنز بانگ
دل سائل از جور او خون گرفت سر از غم برآورد و گفت ای شگفت
توانگر ترش روی، باری، چراست؟ مگر می نترسد زتلخی خواست؟
کلیات،۲۶۳
سعدی توانگران بخیل را اینگونه توصیف می کند:
بخیل توانگر به دینار و سیم طلسمی است بالای گنجی مقیم
کلیات،۲۷۴
حتی جایی در گلستان از مسائل اعتقادی بهره می گیرد. تا گروهی دیگر از ممسکان را نشان دهد و حکایتی نقل می کند: «توانگر بخیل را پسری رنجور بود. نیک خواهانش گفتند: مصلحت آن است که ختم قرآن کنی از بهر وی تا بذل قربانی. لختی به اندیشه فرو رفت و گفت مصحف مهجور اولی تر است که گله ی دور، صاحب دلی بشنید و گفت: ختمش به علت آن اختیار آمد که قرآن بر سر زبان است و زر در میان جان.
دریغا گردن طاعت نهادن گرش همراه بودی دست دادن
به دیناری چو خر در گل بمانند ورالحمدی بخواهی صد بخوانند
کلیات،۱۵۱
به غیر از این حکایات و ابیات کوتاه حکایت سر تا سر جدال سعدی با مدعی بحث توانگری و درویشی است. امّا چرا سعدی که به گفته ی خویش نمک پرورده ی خاندان توانگران است. قلم در این راه می زند و پرده از کار توانگران بر می دارد. و می گوید:
درویش را دست قدرت بسته است و توانگر را پای ارادت شکسته.
کریمان را به دست اندر درم نیست خداوندان نعمت را کرم نیست
کلیات،۱۶۴
فرم در حال بارگذاری ...