وبلاگ

توضیح وبلاگ من

موضوع: "بدون موضوع"

شخصیت حضرت علی ع در دو منظومه علی نامه و خاوران نامه- قسمت ۱۹

به شب آفتابی به خواب آمدش
رخ روشن مصطفی را بدید
 بدان سان که در دیده آب آمدش
به شب آفتاب صفا را بدید
( ابن حسام، ۱۳۸۲: ۵۱۲ )

موارد اخیر شواهدی هستند بر ارتباط مردان حق و اتّصال روحانی آنان در عالم اسرار آمیز خواب.
۴-۲-۳- ولی و وصی بودن پیامبر
«سلمان فارسی گوید: از رسول خدا (ص) پرسیدم، وصی تواز امتت کیست؟ زیرا پیغمبری مبعوث نشده جز آنکه از امت خود وصی داشته،رسول خدا (ص) فرمود: هنوز برای من بیان نشده من تا مدتی که خدا خواست درنگ کردم و سپس روی به مسجد در آمدم رسول خدا (ص) مرا آواز داد و فرمود: ای سلمان مرا از وصی خودم که از امتم باشد پرسیدی بگو؛ وصی موسی از امت وی که بود؟ گفتم وصیش یوشع بن نوح بود. پیغمبر تأمل کرد و فرمود: میدانی چرا به او وصیت کرد؟ گفتم خدا و رسولش داناترند، فرمود به او وصیت کرد،زیرا وی اعلم امتش بود، وصی من واعلم امّتم پس از من علی بن ابی طالب است. » ( ابن قتیبه،۱۳۶۳:۵۸ ) از پیغمبر(ص) نقل شده که فرمود:
«به راستی خدای تبارک و تعالی طاعت مرا بر شما فرض کرده و نا فرمانی مرا بر شما غدقن کرده و پیروی از أمر مرا بر شما واجب ساخته و پس از من برشما فرض کرده است،طاعت علی (ع) را چنانچه فرض کرده طاعت مرا و برشما غدقن کرده نافرمانی علی را چنانچه غدقن کرده نافرمانی مرا واورا برادر ووزیر ووصی ووارث من نموده. او از منست و من از او، دوستیش ایمانست و دشمنیش کفر. دوستدارش دوستدار منست و دشمنش دشمن من واو مولا و آقای هر کس است، که من مولا و آقای اویم ومن مولای هر زن و مرد مسلمانم ومن و او پدر این امت هستیم.» ( ابن قتیبه،۱۳۶۳: ۵۹ ) سرایندۀ منظومۀ حماسی علی نامه به نقل از خود حضرت علی (ع) مطالبی را در توصیف ولی ووصی بودن پیامبر (ص) بیان داشته است. از میان شواهد موجود به ذکر نمونه ای اکتفا می کنیم.

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

 

 

منم آنک ایزد ولی خواندم
منم آنک بن عم پیغامبرم
  زمین و آسمان این چنین داندم
وصی نبی حیدر صفدرم
( ربیع، ۱۳۸۸: ۳۶پ )

و در منظومۀ خاوران نامه:

 

 

مظهر نور نخستین، ذات پاک مصطفاست
آن که هستی بر طفیلش حاصل است افلاک را
چون نبی بگذشت امّت را امامی واجب است
حکمت است و عصمت و بخشش و مردانگی
این صفات و زین هزاران بینش و عصمت بر سری
  مصطفی کو اولین و آخرین انبیاست
وین نه من تنها همی گویم، بدین گویا خداست
وین نه کاری مختصر باشد مر این را شرط هاست کژنشین و راست می گو تا ز یاران این کراست؟
با وصی مصطفی یعنی علی المرتضاست
) ابن حسام، ۱۳۸۲: ۳۸ (

از دیر باز براین باور هستیم که هر چه در عالم هستی وجود دارد،رنگ و جلوه ای مذهبی دارد، پدیده های عمده و خاطرات بسیار کهن بشری از جمله اموری است که از جنبۀ دین و مذهب صبغه ای برتر یافته است و جلو های ابدی گرفته. هیچ گونه خاطره ای،یادی، بحثی، صورتی، از میراث های کهن و مآثر پیشینیان نیست وإلا مبنای آن برمذهب نهاده شده باشد. هیچ بنّا و ساختمانی نمی توان در عالم سراغ گرفت که طرح و مبنایی غیر مذهبی داشته باشد و هیچ ذرّه ای از ذرّات عالم را نمی توان دید و شناخت مگر این که، جلوۀ هستی بخش ذات احدی را درآن مشاهده کرد، همه چیز نموداری از هستی اوست: آنچه از خلال تاریخ در می یابیم این است که همۀ پدیده های کهن،از جمله زبان وبیان وآثار مختلف بدان؛ بنیانی است که رنگ مذهبی داشته و دارد، فکر واندیشه هم هر جا که جلو ه گری یافته برچنین امری قرار می گرفته است؛ امّا در میان پدیده های مختلف عالم، مهم ترین و حاد ترین پدیده کم نظیر، همین زبان است و بیان و قلم و خلق کتاب وکلام و نوح؛ بی سبب نیست که آخرین معجزۀ الهی کلام انبیاست. اهل ادب آن جا که خواسته اند، جلوه های کمال و جمال را بنمایا نند، برمذهب تکیه کرده اند و برقصص و روایات مربوط به بزرگان دین،نمونۀ ساده و بی پیرایۀ این گونه آثار، قصص انبیاست و سیرۀ اولیاء و اوصیاء. از این جهت است که بنیان ادب در هر فرهنگی منوط است به ذکر مفاخر مذهبی ونقل سیرۀ بزرگان و لکن از نظر گاه های مختلف وبا عبارات و تعبیرات گوناگون ونوعی خاص از جهان بینی ویژه آثار مذهبی در ادب فارسی کم نیست، هر چه داریم مذهبی است، لکن هر کدام طبیعتی و سرشتی خاص دارد که شاید با آن دیگری در بادی ای متفاوت باشد. بهترین نقش ها از نظر گاه ابن حسام و ربیع، همین نقش خودی است که به صورت حماسه ای دل پذیر ( علی نامه و خاوران نامه ) نموده شده است، درلباس مدح ووصف و تشبیه و تعظیم اسوه های برتر دینی به همراه صورت های خیال و غرق شدن شاعر در عوالم خودی. پوشیده نیست که وضع کم وکیف حماسه ها، درهر جا که خلق شده، بر چنین مداری بوده است. دنیای حماسه، دنیایی است چند بعدی که همۀ هستی را در بر می گیرد از آسمان تا زمین، از عرش تا فرش، از کودکی تا پیری، از تولّد تا مرگ، از زمان های دور و دراز تا نزدیک ترین زمان به عصر شاعر و از دور ترین مکان ها و ناشناخته ترین جاها تا آن جا که آدمی ست، می اندیشد و خلق می کند و به پردۀ تصویر می کشد؛ تصویری که شاعر در خیال دارد، تصویری بکر وبدیع از هستی است.
بدیهی است که دنیای حماسه وابستۀ زندگی قومی است و مبنای آن وابسته به یک روحیۀ اساطیری. ریشه اساطیر در حکم سرنوشت احساسی و عاطفی، مادی و معنوی یک قوم است که عوامل مختلف علّت ومعلولی در آن دخالتی تمام دارد.
علاوه براین، هر حماسه ای از موادو عناصر خاصی تشکیل می شود تا آن که اثر را از مرز تاریخ به افقهای دور تری بکشاند و وجود موجود را به ماورای هستی پیوند دهد، دنیای حماسه، عینی نیست،دنیایی است ماورای آنچه هست. یکی از مهم ترین جلوه های حماسی این اثر وابسته است به وجود شخصّیت های برتری که به عنوان مظاهر اعلی و نموداری از کمالات انسانی طرح می شود. انسان هایی که اسوۀ عالم بشری اند ومعیار کمالات.
علی نامه وخاوران نامه عظیم ترین بیانیّه مکارم حضرت امیرالمؤمنین (ع) و مهم ترین نظم اعتقادی شیعه هستند و جای آن دارد که این دوشاعر برجسته را از بزرگترین مبارزان اعتقادی شیعه در طول تاریخ ادبیات ایران بدانیم و تأکید کنیم که این دو شاعر (ربیع و ابن حسا م )، عالمی آگاه از سیر و مغازی حضرت رسول (ص) و مطلّع از آثار تاریخی، حماسی،وحتی داستانی پیش از خویش هستند. و در عین حال مردانی با عزّت نفس،قانع، به آنچه می گویند اعتقاد دارند و برای این دو شاعر حقایقی آشکار است. بنابراین نه تنها در نظم ابیات مذهبی تردید ندارند بلکه مصّر هستند تا خواننده را از عذوبت کلام به حلاوت مضمون برسانندودر بیان این فضایل، هم ثوابی کسب کرده با شند وهم ابلاغ پیام و تبلیغ مرامی شده باشند. مدار سخنان این دو شاعر اگر چه بیشتر بردین است، امّا محور دین مداری این دو شاعر مولا علی (ع) است که به انحناء گوناگون به وصف و توصیف حضرت پرداخته اند؛ و در کمتر ابیاتی است که حضرت را نستایند و مخالفانش را نکوهش ننمایند. این دو سراینده از شاعران بزرگ شیعه مذهب هستند که عقاید خود را به هیچ وجه انکار نکرده اند. عشق به اهل بیت و به ویژه مولا علی(ع) در اشعار این دو شاعر واضح و هویداست و در ابیاتی که در مدح خاتم الانبیاء و علی المرتضا سروده اند، از وصایت و امامت مولا علی به شدّت دفاع می کنند.
۴-۲-۴ – توصیه های پیامبر (ص) برای امیرالمؤمنین
«بپرهیزید از فتنه ای که تنها دامن ستمگرانتان را نخواهد گرفت.( بلکه افرادی را هم که در مقابل ظلم ، سکوت یا تأیید می کنند، فرا می گیرد )و آگاه باشید که خدا سخت کیفر است.» (انفال:۲۵ )

تبیین مبانی انسان شناختی مفهوم مسئولیت پذیری در مکتب اگزیستانسیالیسم و نقد دلالت های آن در تعلیم و تربیت- قسمت ۲

احمدی در کتابش “هایدگر و پرسش بنیادین” ترس را از نظر هایدگر اینگونه تبیین میکند:
ترس نیز از پرتاب شدگی به جهان نتیجه میشود. ترس از نگرانی جداست، و شدت مییابد، زیرا چیزی در جهان را مایه و علت خود میداند. خواه این چیز یا امر یا رخداد معرفی شده باشد، یا به صورت ناروشن و مبهم باقی مانده باشد. من از امری در جهان میترسم. حتی اگر این امر مکافات دینی من در جهانی دیگر باشد، در این جهان دانسته و معنا شده است. ترس همواره دلیل دارد، حتی اگر هنوز سرچشمهاش ناشناخته باقی مانده باشد. علت یا موضوع آن به من نزدیک میشود. تا این موضوع یا علت از من دور است ترس خفته است. خطاست که ترس را احساسی درونی بدانیم. ترس نیز گونهای به روی جهان گشوده شدن است. من همواره برای خودم یا کسان و چیزهایی که برای من مهماند، میترسم. ترس ریشهای در «من بودگی» دارد. (احمدی، ۱۳۸۸، ۳۷۵)
این در «من بودگی» که ترس ریشه در آن دارد، از نظر هایدگر مسئولیت آفرینِ فرد است. چرا که بودن در هستی مستوجب پذیرش مسئولیتِ بودن و در واقع مسئولیتِ وجود است. و از آنجا که بودن به تنهایی و بدون هیچ تکلیفی، ترسی را به همراه ندارد، پس این مسئولیت است که ترس را بر انسان تحمیل میکند.
لذا در ادامه میگوید: من همچون هستندهای که باید مراقب خود باشم، میترسم. ترس از «با هستن» نتیجه میشود. ترس حالتی است که من در آن قرار میگیرم. ریشهای هستی شناسانه دارد و باید بتوانم که آن را به گونهای هستی شناسانه و نه اُنتیک بررسی کنم. کییرکگور میان ترس که علت آن مشخص است، با نگرانی که علت آن ناروشن است، تفاوت قائل میشد. هایدگر نیز به همین تفاوت تأکید میکرد. (احمدی، ۱۳۸۸، ۳۷۵)
هایدگر میگوید: هراس، مرا از دلبستگیها و معنیهای زندگیم در جهان جدا میکند و بوسیله این شناسایی است که من یا میتوانم به این وجود غیراصیلی که بگونهای غیرشخصی تعیین شده ادامه دهم و یا با تلاشی قهرمانانه، مسئولیت شخصی وجود خودم را به عهده گیرم. (بلاکهام، ۱۳۸۷، ۱۴۶)
دلواپسی
آنچه را که واژه die Sorge پیش میکشد دشوار میتوان در زبان فارسی به یاری یک واژه بیان کرد. واژه «تیمار» که من به کار بردهام نیز برابر کامل و دقیقی برای sorge نیست. در آلمانی میتوان با واژه Sorge دو حالت را بیان کرد. یکی مراقبت و دومی دلواپسی. همچنین، فعل sorgen نیز هردو معنای مراقب بودن و دلواپس بودن را داراست. (احمدی، ۱۳۸۸، ۴۷۳) همچنین در زبان فرانسوی واژه Souci هر دو معنا را منتقل میکند. شاید در فارسی واژه های «دغدغه» و «دغدغه خاطر» تا حدودی رساننده دو معنا باشند، اما گمان میکنم که «تیمار» بهتر از آنها از عهده رساندن معنای Sorge برمیآید. (احمدی، ۱۳۸۸، ۴۷۳) در ادبیات کهن ما «تیمار» به معنای مراقبت از بیمار وپرستاری کردن از او میآمد؛ همچنین مراقبت از هر شخصی بود که به مصیبتی دچار آمده، و افسرده، یا ناتوان شده باشد. در این واژه قدیمی دو معنای «مراقبت کردن» و «دلواپس بودن» همراهاند. مادر تیماردار کودک خویش است. هم از کودک مراقبت میکند و هم دلواپس رشد، سلامت، و آینده اوست. «تیمار» معناهای دیگری هم دارد، از جمله خدمت، غمخواری، مواظبت، تعهد و نیز فکر و اندیشه. (احمدی، ۱۳۸۸، ۴۷۴)
به هر حال مفهومی که واژه Sorge منتقل میکند این است که انسان یگانه هستندهای است که به هستی میاندیشد، و این را میداند که باید مراقب، متوجه، و دلواپس هستی باشد. هایدگر از Sorge آن دلواپسی و دغدغه دازاین نسبت به آیندهاش را، و این را که دازاین به فهم خود از هستی وابسته است، پیش میکشید. همین معنا را او گاه با besorgen یعنی «توجه به امری داشتن»، و با besorgt یعنی «دلنگران» و «مضطرب» مطرح کرد. (احمدی، ۱۳۸۸، ۴۷۴)
مارتین هایدگر در “هستی و زمان” در خصوص واژه Besorgen مینویسد:
این واژه همچنین ممکن است به معنای مراقبت کردن از چیزی به مفهوم «نگه داشتن آن برای خود» باشد. تعبیر مشخص دیگر این واژه وقتی است که درجملهای از این دست به کار میرود: «دلنگرانم که مبادا این اقدام شکست بخورد.» در اینجا این واژه به معنای دلواپسی به کار رفته است. (هایدگر، ۱۳۸۶، ۱۸۰)
هایدگر بر آن است که دلواپسی معطوف به خود هستی ما ـ در این جهان است، که با این هستی پای هر شیئی یا چیز معینی ـ که در این جهان است به میان میآید. بدینسان دلواپسی، بیش از هر احساس دیگری، جهان را بر ما مکشوف میسازد: یعنی، ما را رو در روی جهان قرار میدهد، جهانی که نسبت بدان اکنون دیگر خویشتن را در یک رابطه مخاطره آمیز احساس میکنیم. بدین ترتیب دلواپسی، نخستین قرینهای که ما را به وجود اصیل بشری رهنمون میشود و نیل بدان برای آدمی ممکن است را به دست میدهد. اما در زندگانی عادی ما معمولاً از این وضع طفره میرویم؛ ما کوشش میکنیم این دلواپسی نامشخص را تغییر شکل دهیم و آن را به ترس یا اضطرابی مشخص که مربوط به فلان یا بهمان موضوع بخصوص است مبدل سازیم. بدینسان دلواپسی اصیل، در وجود پیش پا افتاده ما، ناپدید میشود و به صورت کنجکاوی و تفحص درمیآید. در اینجا هایدگر این نظر را از سنت مسیحی اقتباس میکند، که وجود دنیوی آدمی را وجودی پراکنده قلمداد میکند ـ حالتی که در آن آدمی مدام با پراکنده کردنها و منحرف ساختنهای ذهن خود از خود و وجود خود، خویشتن را مشغول میدارد:«پریشان از پریشانی به کمک پریشانی».(بارت، ۱۳۶۲، ۵۰)
لذا دازاینِ هایدگر که به معنای بودن در هستی است، مفهوم دیگری با نام دلواپسی که آن هم حاصل حمل مسئولیت وجود انسان بر خود او در هستی میباشد را تداعی میکند.
سارتر و مسئولیت
ژان پل سارتر در سال ۱۹۰۵ در پاریس متولد شد. وی را مؤسس مکتب وجودی با نام اگزیستانسیالیسم میخوانند. و این بدان سبب است که این لفظ توسط خود وی بر این مکتب نهاده شد، و شاید به این دلیل که آخرین دفاعیهها از تفکر اگزیستانسیالیستی توسط سارتر بود که صورت گرفت.
آثار برجای مانده از سارتر به مراتب بسیار واضحتر و شفافتر از دیگر فلاسفه این مکتب به تبیین مفاهیم از منظر مکتب اصالت وجود پرداختهاند. و بازهم شاید این از آن بابت است که در بین فلاسفه اگزیستانسیالیسم، تنها اوست که به پذیرش اگزیستانسیالیست بودن تن داده است.
سارتر نیز مانند کییرکگور، هایدگر و دیگر فلاسفه اگزیستانسیال، مسئولیت وجود آدمی را بر خودش تحمیل میکند و برای درک این مفهوم از مفاهیم زیربنایی این تفکر یاری میجوید.
وی در کتاب “اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر” مینویسد:
من مسئول همگان هستم و برای بشر صورتی میآفرینم که خود برگزیدهام به عبارت دیگر با انتخاب خود، همه آدمیان را انتخاب میکنم. این معنی به ما اجازه میدهد که مفهوم کلمههای تا حدی مطنطن، مانند دلهره[۵] ، وانهادگی[۶] و نومیدی[۷] را دریابیم. (سارتر، ۱۳۸۶، ۳۳)
لذا در اینجا ما نیز به منظور فهم واژه مسئولیت در مکتب اگزیستانسیالیسم به بررسی مبناهای یاد شده از نظر سارتر میپردازیم.
دلهره
«کییرکگور با وصف دلشوره در مواجهه با آنچه آدمی بدان نیازمند است صفت بارز این دلشوره را مواجه شدن با اختیار و آزادی قرار میدهد. اما هایدگر… به عوض دلشوره را اندیشه از نیستی میشمارد.» سارتر نیز میان این دو توصیفی که اکنون از دلشوره کردیم تمایز قائل میشود، گرچه او این توصیفها را بیشتر مکمّل یکدیگر، تا متناقض، ملاحظه میکند. کییرکگور در نظرش در باب دلشوره، بر اختیار و آزادی تأکید میکند، گرچه تناهی را از قلم نمیاندازه؛ هایدگر بر تناهی تأکید میکند، گرچه اختیار و آزادی را فراموش نمیکند. اکنون پرفایده خواهد بود که به ملاحظه توصیف سارتر از این موضوع بپردازیم و ببینیم که آیا او در نیل به ترکیبی از این دو نظر موفق میشود. (مککواری، ۱۳۷۷، ۱۶۹) تحلیل او در واقع برحسب دیالکتیک ظریفی میان آزادی و نیستی هدایت میشود. او با تصور کییرکگور از دلشوره به منزله سرگیجه اختیار و آزادی آغاز میکند. دلشوره ترس نیست، چرا که ترس با چیزی سروکار دارد که از بیرون برای من رخ میدهد. دلشوره دقیقاً از اینجا برمیخیزد که «من به خودم و به واکنشهای خودم بیاعتمادم.» به عبارت دیگر، در اختیار و آزادی ابهام عمیقی وجود دارد. و لذا این تعبیری متناقض نماست که ما محکوم به اختیار و آزادی هستیم. یک نیستی به درون عمل من میخزد. من آن خودی نیستم که میخواهم باشم، یا من در آن حال از هستی هستم که هستی نیست. «دلشوره دقیقاً آگاهی من از هستی خودم در آینده، در حالتی از نیستی، است.» این همان دلشوره از مواجه شدن با آینده است و دلشوره متناظری نیز در مواجهه با گذشته وجود دارد. «این دل شوره همان دلشوره قماربازی است که به اختیار و صمیمانه تصمیم گرفته است دیگر قمار نکند، اما همین که به میز قمار نزدیک میشود به ناگاه میبیند که همه عزم او چون دود به هوا میرود.»(مککواری، ۱۳۷۷، ۱۷۰)
سارتر در “اگزیستانسیالیسم و اصالت” بشر مینویسد:
اگزیستانسیالیسم با صراحت اعلام میدارد که بشر یعنی دلهره.
مفهوم این جمله چنان است: هنگامی که آدمی خود را ملتزم ساخت و دریافت که وی نه تنها همان است که موجودیت خود، راه و روش زندگی خود را تعیین و انتخاب میکند، بلکه اضافه بر آن، قانونگذاری است که با انتخاب شخص خود، جامعه بشری را نیز انتخاب میکند، چنین فردی نخواهد توانست از احساس مسئولیت تمام و عمیق بگریزد.
راست است، بسیاری از مردم دلهره ندارند، اما به نظر ما اینان سرپوشی بر دلهره خود میگذارند یا از آن میگریزند. مسلماً بسیاری از مردم میپندارند که با انجام فلان کار، فقط خود را ملتزم میسازند و هنگامی که به آنان گفته شود: راستی اگر همه مردم چنین کنند، چه خواهد شد؟ با بیاعتنایی جواب میدهند که: «همه مردم چنین نمیکنند.» اما در حقیقت باید همیشه از خود پرسید: اگر همه چنین کنند، چه پیش خواهد آمد؟ (سارتر، ۱۳۸۶، ۳۴)
از این اندیشه نگران کننده، جز با نوعی سوء نیت[۸] نمیتوان گریخت. کسی که دروغ میگوید و با گفتن اینکه همه مردم چنین نمیکنند، برای خود عذری میتراشد، کسی است که با وجدان خود بر سر ستیز است. زیرا عمل دروغ گفتن یعنی به دروغگویی ارزش عام و کلی بخشیدن. حتی هنگامی که وجدان در حجاب قرار گیرد، دلهره تجلی میکند. (سارتر، ۱۳۸۶، ۳۴)
زنی گرفتار توهم بود و صداهای خیالی میشنید. تصور میکرد که به وسیله تلفن به او دستورهایی داده میشود. هنگامی که پزشک از او میپرسد که چه کسی با وی صحبت میکند بیمار جواب میداد: «مخاطب من خداست». اگر فرشتهای بر من نازل شود، چه دلیلی وجود دارد که این فرشته است؟ و اگر من پیامهایی بشنوم، چه دلیلی وجود دارد که این صداها یزدانی است یا اهریمنی یا اینکه ندای ضمیر ناخودآگاه است یا اساساً زاییده بیماری است؟ و چه دلیلی است که این پیامها متوجه من است؟ چه کسی ثابت میکند که من مأمورم تا مفهومی را که از بشر دارم و همچنین راهی را که انتخاب کردهام، بر همه آدمیان تحمیل کنم؟ (سارتر، ۱۳۸۶، ۳۵)
من هرگز هیچ گونه نشانه و آیتی برای قانع کردن خود نخواهم یافت. [۹] اگر ندایی بر من نازل شود، همیشه خود من هستم که باید تشخیص دهم این صدای فرشته است یا نه. اگر من تشخیص دهم که فلان کار خوب است، این من هستم که میان اعلام خوبی و بدی آن کار، اولی را انتخاب میکنم و میگویم که این کار خوب است، نه بد. هیچ کس به من رسالتی نداده است؛ اما با وجود این، مجبورم در هر لحظه کارهایی انجام دهم که نمونه و سرمشق است. کار جهان بر این مدار است که گویی تمام آدمیان چشم بر رفتار هر یک از افراد دوختهاند و روش خود را طبق رفتار همین یک نفر، تنظیم میکنند.
هر فردی باید پیش خود بگوید: آیا به راستی من آن کسی هستم که حق دارم چنان رفتار کنم که همه آدمیان کار خود را طبق رفتار من تنظیم کنند؟[۱۰] هر کس که این معنی را فراموش کند، مسلماً بر سیمای دلهره خود نقاب زده است. (سارتر، ۱۳۸۶، ۳۶)
لذا در اینجا سارتر در بسط معنای دلهره اینچنین میگوید:
سخن بر سر دلهرهای نیست که به ترک و گوشهگیری و اجتناب از عمل میانجامد[۱۱]، مراد دلهرهای است ساده که تمام کسانی که مسئولیتی داشتهاند، آن را میشناسند.
هنگامی که مثلاً فرماندهی نظامی، مسئولیت حملهای را به عهده میگیرد و کسانی را به سوی مرگ میفرستد، این شخصِ اوست که چنین تصمیمی میگیرد و در واقع فقط اوست که تصمیم میگیرد. غالباً به این فرمانده دستورهایی از مافوق میرسد. اما این دستورها بسیار کلی است و قطعاً نیاز به تفسیر دارد. این تفسیر به عهده همین فرمانده است و زندگانی ده یا پانزده یا بیست نفر وابستگی به این تفسیر دارد. چنین فرماندهی نمیتواند در تصمیمی که میگیرد نوعی دلهره نداشته باشد.
تمام فرماندهان و مدیران به این دلهره واقفند. این دلهره مانع عمل و تصمیم آنان نیست، بر عکس، شرط لازمِ کار آنهاست؛ زیرا با این فرض همراه است که این کسان با امکانهای متعدد مواجهند و هنگامی که یکی از این امکانها را برمیگزینند، درمییابند که ارزش این امکان، در انتخاب شدن آن است. (سارتر، ۱۳۸۶، ۳۷)
سارتر پس از آوردن این مثال میگوید:
این همان دلهرهای است که اگزیستانسیالیسم به تشریح آن میپردازد؛ این دلهره اضافه برآنچه گذشت، با مسئولیت مستقیم در برابر سایر آدمیان- مسئولیتی که همه افراد بشر را ملتزم میسازد- توجیه میشود. این دلهره، حجابی نیست که ما را از عمل و اقدام جدا کند بلکه جزئی از خود عمل است. (سارتر، ۱۳۸۶، ۳۷)
وانهادگی
سارتر میگوید: هنگامی که از «وانهادگی»، اصطلاح خاص هایدگر، سخن به میان میآید، مراد ما فقط این است که بگوییم در این مکتب اگر واجب الوجود نباشد باید همه آثار مترتّب بر آن را، از ابتدا تا انتها، پذیرفت. اگزیستانسیالیسم با آن نوع اخلاقهای غیر مذهبی که میخواهند این فکر را با کمترین آثار ممکن طرد کنند، به شدت مخالف است. (سارتر، ۱۳۸۶، ۳۸) اگزیستانسیالیسم معتقد است که نبودن واجب الوجود، امری راحتبخش نیست، زیرا با نبودن آن، امکان یافتن هرگونه ارزشی از میان میرود. دیگر نمیتوان در این قلمرو، نیکی ماقبل تجربی یافت، زیرا دیگر معرفت نامحدود و کاملی وجود ندارد تا آن را در درون خود بپرورد. دیگر در هیچجا نوشته نشده است که نیکی وجود دارد. نوشته نشده است که باید شرافتمند بود، که نباید دروغ گفت؛ زیرا مسلماً ما در مقامی هستیم که آنچه وجود دارد فقط افراد آدمی است و نه جز آن. و این آدمیانند که ارزشها را میآفرینند و نیکی و بدی را بوجود میآورند. بدیهی است اگر بشر بیرون از خود راهنمایی میداشت کار آسانتر بود؛ اما چون باید بیراهنما پیش رود، وضع او «راحتبخش» نیست. (سارتر، ۱۳۸۶، ۳۹)
داستایوسکی میگوید: «اگر واجب الوجود نباشد، هر کاری مجاز است.» این سنگ اول بنای اگزیستانسیالیسم است. در واقع اگر واجب الوجود نباشد هر کاری مجاز است. [۱۲] پس انسان «وانهاده» است. زیرا بشر، نه در خود[۱۳] و نه بیرون از خود، امکانِ اتکا نمییابد. باید گفت که بشر، از همان گام اول، برای کارهای خود عذری نمییابد، وسیلهای نمییابد تا مسئولیت وجود خود را بر آن بار کند. (سارتر، ۱۳۸۶، ۴۰)
سارتر نوشته است: «تو آزادی، پس انتخاب کن. هیچ قاعده اخلاقی کلی نمیتواند به تو نشان دهد که تو باید این کار را بکنی؛ هیچ نشانهای در این عالم به تو لطف ندارد.» مراد سارتر از مفهوم واگذاشتگی این است که هیچ خدایی وجود ندارد که ارزشها را معیّن کند یا انسانیتی آرمانی قرار دهد که هر انسانی برای رسیدن به آن باید تلاش کند. هر کسی باید ارزشهای خودش را ابداع کند و او مادامی اصالتاً وجود دارد که برای تحقق ارزشهایی میکوشد که واقعاً از آن خودشاند. (مککواری، ۱۳۷۷، ۲۱۰)
دکتر شریعتی در توصیف وانهادگی اگزیستانسیالیستی چنین میگوید:
انسان در طبیعت، دِلِسه (Delaisse) و وانهاده است و خودش هست و خودش؛ هم در روی زمین وانهاده است- زیرا بر خلاف همه موجودات، ساخته شده است- و هم در آسمان وانهاده است؛ ولو معتقد باشیم که خداوند هست؛ چون میبینیم که مسئولیت ساختن خودمان را بعد از وجودمان به خودمان واگذار کرده. بنابراین خداوند- که ما را ساخته- فقط هیکل و وجود انسان را ساخته و صفات و رنگهای انسانیاش را باید خودمان به این موجود بیصفت و بیرنگ بزنیم. در این صورت ما از طرف خداوند وانهاده هستیم؛ یعنی به خودمان واگذاشته شدهایم؛ یعنی سرنوشتمان به خودمان واگذار شده و همان طور که خداوند در کار ما دخالتی نمیکند، همان طور هم ما از هدایت خدا محروم هستیم. پس بر فرض که خداوند را هم معتقد باشیم، او ما را رها، آزاد و مستقل کرده است. (شریعتی، ۱۳۸۹، ۳۵) بنابراین میبینیم که استقلال، بزرگترین دلهره را برای انسان به وجود آورده؛ بیسرپرستی، بیدلسوزی در عالم، بیمحبت خداوندی، بیهدایت یک نیروی بزرگ؛ این است که وانهادگی انسان را بوجود میآورد. درنتیجه انسان یک موجود به خود واگذاشته شده در هستی است. (شریعتی، ۱۳۸۹، ۳۶)
سارتر در این خصوص و به منظور درک بهتر وانهادگی به شرح مثالی عینی میپردازد. وی میگوید:
برای اینکه معنی وانهادگی را بهتر دریابید وضع یکی از شاگردانم را که برای حل مشکلی نزد من آمده بود، به عنوان مثال، برای شما شرح میدهم: پدر و مادر این جوان با هم ناسازگار بودند. پدر او به ورطه همکاری با آلمانیها، در زمان جنگ، کشانده میشود. برادر بزرگ وی در حمله سال ۱۹۴۰ آلمانیها کشته شده بود.
این جوان، با احساساتی نیمخام ولی بزرگوارانه، میخواست انتقام برادر را بگیرد. مادرِ تنهایش با او زندگی میکرد و از وضع خیانتآمیز شوهر و مرگ پسر بزرگ خود، به شدت متأثر بود و در زندگی جز این پسر، امیدی نداشت. این جوان، در وضعی که دیدیم از دو راه یکی را میتوانست انتخاب کند: اول عزیمت به انگلستان و پیوستن به نیروی فرانسه آزاد ـ یعنی ترک گفتن مادر ـ دوم، ماندن نزد مادر و کمک کردن به او در ادامه زندگی.
جوان به خوبی میدانست که زندگی مادر، به وجود او بستگی داشت و غیبت او ـ که بسا ممکن بود به مرگ وی بینجامد ـ مادرش را به یکباره ناامید میکرد. و نیز به خوبی میدانست که باطناً برداشتن هر گامی در راه مادر، به نتیجه محسوسی میرسید، بدین معنی که مادر را در ادامه زندگی مدد میکرد. حال آنکه هر گامی در راه سفر و مبارزه، اقدامی بود با نتیجه غیرمسلّم و مبهم، که ممکن بود به کلی گم شود و به هیچ کاری نیاید. مثلاً ممکن بود اگر از راه اسپانیا به انگلستان میرفت، دستگیر شود و تا مدت نامعلوم در اردوگاههای اسپانیا بماند و نیز ممکن بود به انگلستان یا الجزیره برسد و احتمالاً در دفتری به کار ثبت و ضبط گمارده شود. در نتیجه، جوان خود را در برابر دو نوع اقدام کاملاً متفاوت میدید: اول اقدامی محسوس و دارای نتیجه فوری، اما عملی که آثار آن فقط متوجه یک نفر بود. دوم، اقدامی که آثار آن متوجه عدهای بسیار زیادتر بود و شامل یک اجتماع ملی میشد، ولی نتیجه مبهم و نامسلم داشت و ممکن بود به هدف نارسیده، رشتهاش بریده شود. (سارتر، ۱۳۸۶، ۴۲)
لذا از آنجا که این جوان ملزم به انتخاب یکی از دو راه بوده و در انتخابش هیچکس نمیتوانست او را آنگونه یاری کند که بعدها آثار درونی این انتخاب گریبانگیر شخص انتخاب کننده نباشد، سارتر، وانهادگی انسان را استنتاج میکند.
وی میگوید: وانهادگی متضمن این معنی نیز هست که ما، خود شخصاً هستی خود را انتخاب میکنیم. وانهادگی با دلهره همراه است. (سارتر، ۱۳۸۶، ۴۲)
ناامیدی
سارتر در اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر در مورد ناامیدی مینویسد:
درباره ناامیدی، باید گفت که این اصطلاح معنی بسیار سادهای دارد: مراد این است که در فلسفه اگزیستانسیالیسم، ما فقط به آنچه وابسته به اراده ماست، یا به مجموعه احتمالهایی که عمل ما را ممکن میسازد، متکی هستیم. هنگامی که آدمی چیزی را میخواهد، همیشه با عوامل محتملی روبروست. مثلاً من چشم به راه آمدن دوستی هستم. این دوست یا با راه آهن میآید یا با اتوبوس. در اینجا امیدواری من به رسیدن دوستم بر این فرض استوار است که قطار در ساعت مقرر میرسد و اتوبوس واژگون نمیشود.
من در دایره امکانها قرار دارم. اما تا جایی میتوانم به امکانها امیدوار باشم که بطور دقیق، این امکانها در حیطه عمل من قرار گیرند. ولی از لحظهای که مسلم شود امکانهایی که در برابر من قرار دارند، به تمامی در حیطه عمل من نیستند، باید از آنها قطع امید کنم، زیرا هیچ خدایی و هیچ قدرتی نمیتواند جهان و امکانهای جهان را با اراده من منطبق کند. (سارتر، ۱۳۸۶، ۴۷)
لذا سارتر درخصوص ناامیدی و عمل و در پاسخ به مارکسیستها در ایراد به این تفکر اگزیستانسیالیستی چنین میآورد:
هنگامی که دکارت میگوید: «بجای تسلط بر جهان، باید بر خویشتن مسلط شد» درواقع میخواهد همین معنی را بیان کند. یعنی عمل کنیم بیآنکه به امید متکی باشیم.

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.

 

نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی

بررسی ارتباط عوامل صاحبکار با بودجه زمانی و مقایسه ساعات بودجه شده و گزارش شده و تجزیه و تحلیل انحرافات بودجه زمانی در سازمان حسابرسی- قسمت ۸

    • شرایط اقتصادی و رقابتی موجود.

عکس مرتبط با اقتصاد

    • تغییرات در تکنولوژی.
    • تقاضا برای محصولات.

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
    • رویه های حسابداری خاص.

حسابداری

  • حساسیت نتایج عملیات نسبت به تغییرات در شرایط اقتصادی.
  1. مشکلات تداوم فعالیت
  2. رابطه حسابرس با واحد مورد رسیدگی، مانند:
  • حسابرسی نخستین یا تکرار مأموریتهای گذشته.
  • تضاد منافع با مسائل قانونی و استقلال حسابرس.
  • اظهارنظر حسابرس نسبت به صورتهای مالی دوره گذشته.
  1. دولتی یا خصوصی بودن واحد مورد رسیدگی (از لحاظ تأکید بر سودآوری)

۲-۵-۳-۴-۲)سطح مانده حسابها و گروه های معاملات :
عامل اصلی تعیین کننده خطر ذاتی هر مانده حساب و گروه معاملات، میزان تحریف پذیری آن است بدون توجه به سیستم کنترل داخلی مربوط. این امر عمدتاً به موارد زیر بستگی دارد: (دستورالعمل حسابرسی، ۱۳۸۵)

  1. ماهیت حساب موردنظر
  • سرفصلهای صورتهای مالی که احتمال تحریف دارد؛ مانند سرفصلهایی از صورتهای مالی که در دوره قبل به اصلاح نیاز داشته است یا سرفصلهایی با ماهیت برآوردی.
  • پیچیدگی معاملات و دیگر رویدادهایی که ممکن است نیازمند استفاده از کار کارشناسان باشد.
  • میزان قضاوت به کار رفته در تعیین مانده حسابها ( برآوردی یا قطعی بودن ).
  • زیان پذیری یا احتمال سوء استفاده از داراییها؛ برای مثال داراییهای باارزش بالا و قابلیت نقل و انتقال بسیار مانند وجوه نقد.
  • تکمیل شدن معاملات غیرعادی و پیچیده، به ویژه در اواخر دوره مالی.
  • معاملات نیازمند پردازشهای خارج از روال عادی.
  • حسابهای متأثر از معاملات با اشخاص وابسته.
  1. خطر ذاتی در سطح صورتهای مالی واحد مورد رسیدگی.

در مورد خطر ذاتی هر مانده حساب با توجه به خطر ذاتی در سطح صورتهای مالی به شرح زیر عمل می شود:

  1. چنانچه خطر ذاتی مانده هرحساب بیش از خطر ذاتی در سطح صورتهای مالی باشد، خطر ذاتی مانده حساب انتخاب می شود.
  2. . چنانچه خطر ذاتی مانده هرحساب کمتر از خطر ذاتی در سطح صورتهای مالی باشد، میانگین آن دو به عنوان خطر ذاتی مانده حساب درنظر گرفته می شود.

۲-۵-۳-۵)شناخت اولیه از سیستم کنترل داخلی و برآورد اولیه از خطر کنترل: ( CR )
حسابرس باید از سیستم های حسابداری و کنترل داخلی چنان شناختی بدست آورد که برای برنامه ریزی حسابرسی و تدوین رویکرد موثر حسابرسی، کافی باشد. حسابرس برای برآورد خطر حسابرسی و طراحی روش های حسابرسی به منظور حصول اطمینان از کاهش خطر به سطحی پایین که قابل قبول نیز باشد باید از قضاوت حرفه ای خود استفاده کند.
شناخت اولیه از سیستم کنترل داخلی و برآورد اولیه از خطر کنترل با هدف های زیر انجام می شود: (دستورالعمل حسابرسی، ۱۳۸۵)

  1. تشخیص “قابل حسابرسی بودن” صورتهای مالی

حسابرس برای حصول اطمینان از در دسترس بودن شواهد کافی و قابل قبول به عنوان پشتوانه مانده های منعکس در صورتهای مالی باید اطلاعاتی درباره سیستم حسابداری و کنترل داخلی و نیز نوع و ماهیت اسناد و مدارک حسابداری کسب کند. سوابق حسابداری، مهمترین منبع کسب شواهد حسابرسی در رابطه با هدفهای حسابرسی است و هنگامی که حسابرس صورتهای مالی را غیرقابل حسابرسی تشخیص دهد، ضمن طرح موضوع با بالاترین رده ذیصلاح در واحد مورد رسیدگی باید کناره گیری از کار یا اعلام نوع اظهارنظر حرفه ای ( عدم اظهارنظر ) را به واحد مورد رسیدگی مدنظر قرار دهد.

بررسی و شناسایی عوامل تأثیرگذار بر ریسک اعتباری و ارائه راهکارهای کاهش آن در بانک صادرات- قسمت ۱۰

برخی از اثرات افزایش مطالبات معوق را می توان در موارد زیربر شمرد(روئین تن۱۳۸۴).
۱-بلوکه شدن منابع مالی بانک ها که باعث جلوگیری از گردش صحیح و در نتیجه ایجاد پول توسط بانک می گرددد.
۲-عدم پرداخت سود قطعی و تضمین شده به سپرده گذاران و عدم حصول تمام سود معاملات پیش بینی شده از طریق وام های اعطاء شده
۳-عدم امکان سرویس دهی به مشتریان خوش حساب و جذب منابع جدید از طریق اعطای تسهیلات
۴-جلوگیری از گسترش و توسعه سرمایه گذاری در بخش های مختلف اقتصادی
۵-وارد آمدن ضربه ی روانی و روحی به کارکنان بانک به دلیل عدم بازدهی به موقع زحمات
۶-فرار مشتریان خوش حساب که ضامن وام گیرندگان بودند.
۷-کاهش توان مالی بانک ها برای تزریق تسهیلات مالی جدید.
۸-کاهش درامد ملی و سرانه و افزایش تورم به دلیل بلا استفاده ماندن منابع مالی بانک ها در یک واحد و عدم امکان استفاده از ان در واحد دیگر و درنتیجه کاهش توان تولیدی واحد اخیر
۹-عدم امکان برنامه ریزی وسیاست گذاری برای مدیران و کندی تصمیم گیری و افزایش هرج و مرج واتلاف منابع واحدهای زیر ربط بانک و مقامات قضائی و اجرایی کشور
۱۰-زیان بانک در جذب منابع ارزان قیمت به ویژه در حساب جاری در اثر راکد نگه داشتن حساب مشتریانی که در زمان وام خوش حساب بودند ولی به دلیل عدم بازپرداخت و ترس از بلوکه شدن حساب خود به بانک های دیگر مراجعه نمایند.
۱۱-اثر به سود و زیان بانک و محروم ماندن از برخی منابع درآمدی از قبیل سود تسهیلات،جریمه تاخیر و افزایش ذخایری بانک که در پایان در سال مالی جهت مطالبات معوق از سود کسر و نگه داری می کند.
باتوجه به مطالبی که ذکر شد، انچه برای بانک اهمیت دارد این است که قبل از اعطای تسهیلات به مشتریان توان باز پرداخت و احتمال عدم بازپرداخت از سوی آنان را ارزیابی نماید و تنها گروهی را انتخاب کند که مطمئن از ادای دین آنها در موعد مقرر باشد،به بیان دیگر ریسک اعتباری یا ریسک قصور مربوط به هریک از دریافت کنندگان تسهیلات را قبل از بازپرداختوام بررسی و متناسب با آن تصمیم لازم اتخاذ نماید.(caouette&Altman&Narayana 1998)
در مجموع چهار مورد از اهداف مدل های امتیاز دهی را می توان به شرح زیر ذکر نمود. (مینا ارمشی ۱۳۹۰)
۱-بازاریابی : بازاریابی باعث شناسایی مشتریان با توان بالقوه برای وام گیری می شود که خود باعث کاهش هزینه های تبلیغات است، همچنین احتمال از دست دادن مشتریان با ارزش باید تعیین شود که این امر سازمان را به تنظیم یک استراتژی حفظ مشتری عادل خواهد ساخت
۲-ارزیابی درخواست : در مورد تمدید یک اعتبار و میزان ان تصمیم گیری می شود و رفتار آینده یک متقاضی جدید وام با پیش بینی احتمال نکول در آینده تعیین می شود.
۳-کنترل مشتریان رفتار آینده مشتریان فعلی کدوام دریافت کرده اند را با توجه به شرایط اقتصاد باید پیش بینی کرد بنابراین می توان توجه بیشتری به مشتریانی داشت که دچار مشکل شده اند بنابراین احتمال نکول را می توان کاهش داد.
۴-مدیریت وام های بد: بر این اساس می توان خط مشی مشابهی برای به حداقل رساندن هزینه مجموعه و یا افزایش مقدار بازیافت شده از حساب های معوق شده استفاده نمود.
همانطور که در بالا ذکر شده در بازار رقابتی امروز برای اعطای اعتبار . امتیاز دهی دیگر یک مسئله ساده برای بدست آوردن احتمال قصور در پرداخت یک فرد و سعی بر پذیرفتن یارد یک فرد نیست در واقع امروزه هدف کلی امتیاز دهی اعتباری توانایی جذب متقاضیان اعتباری به لحاظ کیفی است درحالی که پرتفوی سود آور کلی نیز حفظ شود (مینا ارمشی ۱۳۹۰)
با توجه به اهمیت و ضرورت استفاده از مدل های امتیازدهی اعتباری که بدان اشاره شد در ادامه فوایا و معایب آن بیان می گردد.
۲-۱۶-۲ مزایا و معایب امتیازدهی اعتباری
به کارگیری روش های امتیازدهی اعتباری برای بانک های کوچک،به دلیل هزینه های اجرایی بالایی چنین کاری و نیز حجم اندک وام های آنها،مقرون به صرفه نمی باشد اما فرصت برای منفعت بردن از امتیازدهی اعتباری برای شبکه بانکی آنقدر جذاب باشد که ممکن است بانک های کوچک نیز روش هایی به منظور استفاده از این گونه تکنیک ها درآفریند.
وام دهی شان به صورت جمعی پیدا کنندذ بنابراین در این بخش به برخی مزایا و منافع حاصل از به کارگیری مدل های امتیاز دهی اعتباری بیان می گردد
منافع بالقوه امتیاز دهی اعتباری
از جمله منافع اجرای امتیازدهی اعتباری می توان به موارد زیر اشاره کرد :
۱-کاهش هزینه ها : سیستم ارزیابی سیستماتیک نظیر امتیازدهی اعتباری نقش ارزیابی انسانی(تاثیر و خطای انسانی)را کاهش می دهد و در نتیجه به طور بالقوه ریسک و هزینه اعطای اعتبار کاهش خواهد یافت.
۲-پیش بینی دقیق تر : همزمان با اصلاح و بهبود سیستم های امتیازدهی،این سیستم ها در پیش بینی عملکرد واقعی وام هاموثر خواهند شد.
۳-محصولات و بازاریابی بهتر : به دلیل کوتاه شدن فرایند اعطای وام و سرعت تحمل بیشتر رضایت مشتریان جلب شده و باعث افزایش تقاضا برای محصولات اعتباری بانک خواهد شد.
به طور کلی منافع سیستم امتیازدهی برای مشتریان و بانکها را میتوان به صورت جدول ۲-۱ خلاصه نمود
جدول ۱-۳- منافع سیستم امتیاز دهی برای مشتریان و بانک

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

عکس مرتبط با اقتصاد

 

 

 

 

برای بانک ها برای مشتریان
کاهش هزینه های ارزیابی وام ها فرایند وام گیری بسیار ساده تر
ارائه محصولی استاندارد اعطای وام در تمام سازمان بانک پاسخ در یک چارچوب زمانی کوتاه تر
افزایش کارایی اعطای وام به بانک ها این قابلیت را می دهد تا به دلیل تکرار پذیری،فرایند اعطای وام را با کارایی بیشتر انجام دهند کاهش میزان اطلاعات مورد نیاز و دسترسی سریع تر و آسانتر موقعی که مشتریان به آن نیاز دارند

معایب سیستم امتیاز دهی
از جمله معایب اجرای امتیاز دهی اعتباری می توان به موارد زیر اشاره نمود:
۱-میزان دسترسی و توجه کمتر به برخی موارد وام دهی:متقاضیان وامی که سوابق اعتباری محدود بوده به طوری که قابلیت ظرفیت های آن ها در مقایسه با بقیه متقاضیان قابل بیان نیست ممکن نیست نتوانند وام دریافت کنند.
زیرا وام دهندگان توجه کمتری به این متقاضیان می نمایند هر چند که ویژگی و تعهد آن ها ممکن است منافعی که دارای ریسک کمتری هستند را تضمین نماید.
۲-میزان حفظ اطلاعات محرمانه:سیستم های امتیاز دهی با بانک اطلاعات مشتریان مربوطه می توان احتمال تعدی به اطلاعات محرمانه مشتریان را افزایش دهد.
۳-عدم انعطاف پذیری:در سیستم امتیاز دهی بر مبنای الگوهای آماری به دلیل استفاده از داده های گذشته و تابع توزیع احتمال آن ها در مواجهه با شوک ها و تغییرات ساختاری آن ها به دلیل نبود همانندی تاریخی این تغییرات از انعطاف کافی برخوردار نمی باشند نتایج یک مطالعه نشان می دهد که تقریبا ۲۰ درصد از وام گیرندگانی که از طریق روش سنتی با وام آن ها موافقت شده بود در روش امتیاز دهی اعتباری نیز به آن ها وام تعلق می گرفت در حالی که درصد دیگر از وام گیرندگان که در خواست وام آن ها پذیرفته نشده در صورت استفاده از امتیاز دهی اعتباری وام دریافت نموده اند در نتیجه برای مقدار یکسان اعطای وام ومیزان وام های بعدیش از یک سوم کاهش یافته .شاید مهمترین کابرد فرایند های امتیاز دهی اعتباری این است که به بانک ها اجازه می دهد تا وام را مطابق با میزان ریسک مشتری قیمت گذاری کنند باید توجه داشت که نظام امتیاز دهی اعتباری زیان همه وام پرداختی را به صورت جداگانه پیش بینی نمی کند بلکه فقط در مجموع احتمال معوق شدن وام ها را بر آورد می نماید.

بررسی تاثیر فعالیت های فوق برنامه بر خودکارامدی تحصیلی و عملکرد تحصیلی دانش آموزان دختر مقطع راهنمایی- قسمت ۲۵

 

  • میکائیلی، نیلوفر؛ افروز، غلامعلی؛ قلیزاده، لیلا،(۱۳۹۱)، ارتباط خودپنداره و فرسودگی تحصیلی با عملکرد تحصیلی دانش آموزان دختر، مجله روانشناسی مدرسه، شماره ۳و۴، ص ۹۰-۱۰۳٫
  • نادری، امیر؛ حاجی حسین نژاد، غلامحسین؛ تاجیک اسمعیلی، عزیزالله؛ زین آبادی، حسن رضا،(۱۳۹۰)، ویژگی های اهداف فعالیت های فوق برنامه دانش آموزان دبیرستانی با رویکرد پیشگیری از آسیب های اجتماعی، فصلنامه روان شناسی تربیتی شماره بیست و چهارم، سال هشتم، ص۷۱-۹۸٫

 

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

 

  • یاراحمدی، یحییو مرادی، امید،(۱۳۹۱)، رابطه بین ادراک حمایت از سوی خانواده، معلمان و دوستان و باورهای خودکارآمدی با پیشرفت تحصیلی دانش آموزان، همایش ملی شخصیت و زندگی نوین، شماره ۱، ص ۱-۲۷٫

 

منابع فارسی:

  1. Bandura, A, (1997), self-Efficacy: Exercise of control .New York:.w.h.freeman company .
  2. Bandura, A, (2006), Adolescent development from an agnatic perspective.
  3. Cohen D,(٢٠٠٧), Avalibility of High school Extracurricular Sports Programs And High Risk Behaviors.journal of school health, ٢,p٨٠-٨۶ .
  4. Carroll, A.M, Houghton, S,wood, R .unsworth, K, Hattie, J,Gordon, L & Bo

we r,J,(2009), Self-efficacy and acaedemic achivement in australian high
school seudents. The mediatiny effects of academic aspions and
delinquency.Journal of Adslescence ,vol 32(4),pp 717-817.
Chang, B.G & Solomon, J, (2010), Stereotype threat test Anxiety, and 5)
specific self-efficacy as predictors of promothion Exam
performance.Group& Organization management. Vol. 35, PP. 77-107.
6)Elizabeth. M,( ٢٠٠۶), What AreExtracurricular Activities. www.wisGgeek.org

7) Guest A,( ٢٠٠٩), Aschoolevel Analaysis of Adolescent ExtracuricularActivities delinquencyand depratyion. Journal of youth .
8) Lilian, K.Y,(2012),Astudy of the attitu de,self-efficacy,Effort andadademic achivement students towards research mothods andstatistics.Journal. Educational.studies.Vol(1), pp154-183.
9) Lopez, F.G, Lent, R.W, Brown, S.D & Gore, P. A. Jr, (1997), Role of social-cognitive expectations in high school students mathematics-related interest and performance. Journal of Counseling Psychology, 44, 44-52

10) Pintrich, P. R & De Groot, E. V, (1990), Motivational and self-regulated learning components of classroom academic performance. Journal of Educational Psychology, 82, 33-40.

11) Yazici, H, Seyis, S & Altun, F,(2011), Emotional intelligence and selfefficacy beliefs as predictors of academicachievement among high school students. Journal social and behavioral sciences,vol(15),pp2319-2323.
12) Yang, H. J, (2004), Factors affecting student burnout and academic achievement in multiple enrolment programs in Taiwan’s technical-vocational colleges . International Journal of Educational Development,24, 283-301.
13) Zimmerman, B.J,(2008), Invertigatingsehf-reglation and motivatiou historical packground method logical developments and furure propects, Journal research american educational, 45,p166-18.
ضمائم