وبلاگ

توضیح وبلاگ من

الگوی رفتارگرایی//پایان نامه درمورد اعتیاد به اینترنت

الگوی رفتارگرایی

 

طبق این الگو، سلامت روان به معنای وجود رفتار سازگارانه و عدم رفتار ناسازگارانه است. «رفتار سازگارانه» رفتاری است که فرد را به اهدافش برساند و «رفتار ناسازگارانه» رفتاری است که فرد را از رسیدن به اهدافش باز دارد. بر اساس چارچوب این دیدگاه، فرد سالم کسی است که در جامعه طوری رفتار کند که به اهدافش برسد. حال اهداف چه باشند و جامعه چه جامعه ای باشد، فرق نمی کند و چندان اهمیتی ندارد! بیمار هم کسی است که رفتارش او را به اهدافش نرساند! تلاش و هدف نهایی این الگو و نظام ارزشی آن این است که شیوه های رفتار سازگارانه و رسیدن به اهداف را به افراد آموزش دهد. در الگوی رفتارگرایی، اهتمام بر این است که فرد به هدفش برسد; فرقی نمی کند که این هدف خوب باشد یا بد، و درکنارش حق دیگران ضایع شود یا نشود.

 

این تعریف از «سلامت روان» یکی از رایج ترین تعاریف بهداشت روانی است که در عصر کنونی به چشم می خورد و متعلّق به یک نظام ارزشی و یک مکتب روان شناختی است که به مکتب «رفتارگرایی» (اصالت رفتار) معروف است. اگرچه ریشه و مرکز این نوع تفکر و عمل در آمریکاست، ولی امروزه به سراسر جهان سرایت کرده و حتی در مشرق زمین و کشورهای اسلامی نیز عده ای خواسته یا ناخواسته عملکردی مطابق و هماهنگ با این دیدگاه دارند(همان).

 

الگوی انسان گرایی

 

روان شناسی «انسانگرا» الگویی از سلامت روان را ارائه می دهد که با سه الگوی پیشین تفاوت فراوانی دارد. در این الگو، بر طبیعت و جنبه های مثبت انسان و فعّال بودن وی تأکید می شود. طبق این الگو، «سلامت روان» به معنای رشد، شکوفاسازی و تحقق استعدادها و نیروهای درونی انسان است. از چشم انداز این الگو، انسان سالم کسی است که استعدادهای خود را شکوفا سازد و به کمال مطلوب و ایده آل برسد. در نظام ارزشی این الگو، هدف و هنر انسان رسیدن به کمال و شکوفاسازی تمام استعدادهای ذاتی و درونی وی است.

 

در دیدگاه «انسانگرا»، انسان با یک سلسله متنوع از استعدادها و نیروها متولّد می شود که روی هم رفته، به «طبیعت انسان» معروف است. این نیروها عبارتند از: هوش، نیازها و غرایز، معنویات و الهیّات، عاطفی بودن، اجتماعی بودن و مانند آن که بر اساس این الگو، تمام آنها، هم سالم هستند و هم مثبت. همه انگیزه انسان و اصلی ترین انگیزه وی نیز شکوفاسازی این نیروهای سالم و مثبت است. طبق این الگو، انسان کلّیتی است متشکل از روح و جسم (تن و روان) که همواره به طرف خودشکوفایی و کمال در حرکت است. این دیدگاه بر خلاف سه دیدگاه قبل، انسان را ذاتاً سالم، مثبت و فعّال می پندارد که با اراده، اختیار و مسئولیت خودش، اعمال و کردارش را انجام می دهد. وی مسئول سلامت خویش است و اگر هم مریض شود، خودش باید در درمانش فعّال و تصمیم گیر باشد.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

از میان روان شناسان انسانگرای معروف، می توان به چهره هایی همچون گوردن آلپورت[1] (۱۸۹۴ـ۱۹۶۷)، کارل راجرز[2] (۱۹۰۲ـ ۱۹۸۷)، آبراهام مزلو[3] (۱۹۰۸ـ ۱۹۷۰) و تا حدّی اریک فروم[4] (۱۹۰۰ـ ۱۹۸۰) و دیگران اشاره نمود که بررسی نظرات هر یک از آنان نیازمند مقاله ای مستقل است(شولتز، ترجمه کریمی و همکاران، 1386

 

[1] – Gordon Allport

 

[2] -CarlRoger

 

[3] – AbrahamMaslow

 

[4] – Erich Fromm

تاریخچه زمان:پایان نامه خود تنظيمي يادگيري

تاریخچه مختصر از زمان:

 

در اروپای قرون وسطی، کلیسا زمان را تنظیم می­کرد و قوانینی درباره کارهایی که می­توان یا نمی­توان در روز خاصی انجام داد وضع می­کرد؛ قوانین مذهبی زمان­های معینی از روز را برای نماز خواندن تعیین می­کرد. گرچه اولین ساعت­های مکانیکی حدود قرن 13 میلادی ساخته شد ( پیش از آن به طور گسترده از ساعت­های آبی و شنی استفاده می­شد) اما از آن­ها برای قرن­ها فقط برای مجسمه­های تزیینی استفاده می­شد؛ حتی اشخاص مهمی چون ساموئل پینر[1] که یک مقام دولتی قرن 17 بود اوقات روزانه خود را با ساعت خورشیدی یا ناقوس کلیسا تنظیم می­کرد. ( شیبانی؛ 1382 ).

 

مفهوم نوین زمان در پی اعتراضات پیوریتنها به تقویم کشیش­های کاتولیک رم شکل گرفت؛ نظر آن­ها یعنی شش روز کار در هفته و یک روز استراحت عمدتاً تا پایان قرن 17 مورد قبول عامه بود. با توجه به عقیده­ مردم شناسان شکارچیان عصر سنگ نمی­توانستند با یک هفته کار 15 ساعته به راحتی امور خود را بگذرانند اما این فقط مربوط به گذر زمان بود تا مردم متوجه شوند که صرف زمان بیشتر می­تواند موجب پاداش­های بیشتری شود. همان طور که تمدن پیش می­رفت به همان ترتیب طول هفته کاری افزایش یافت؛ گذران زندگی با شغل کشاورزی وقت بیشتری از شغل شکار می­گرفت ولی این زحمت در شکل طرز زندگی باثبات­تر و راحت­تر جبران می­شد. ( لوئیس، ترجمه روح شهباز 1388.)

 

در قرن 19 صاحبان کارخانه­­ها به طور روزافزونی به زمان توجه پیدا کردند و آن را به مثابه عنصری هم­سنگ پول می­شناختند؛ تا آن موقع مردم عادی خود را درگیر چنین جزئیاتی نمی­کردند؛ برای 150 سال ساعت­ها وجود داشتند اما در خانه بیشتر کارگران ساعتی نبود که به همراه خود داشته باشند و کنترل وقت کاری دلبخواهی بود، اما این شیوه مورد پسند صاحبان کار نبود آن­ها می­خواستند حداکثر داده را از کارگرانشان بگیرند تا حداکثر بازده را از کارخانه­هایشان کسب کنند و چون ماشین­ها محتاج افراد زیادی برای کار انداختن آن­ها بودند همه باید همزمان در محل حضور داشتند. همین موضوع در طول قرن بحران­های متعددی به وجود آورد. ( شیشه بر اصفهان، 1388).

 

ایرانیان نیز از زمان­های دور ساعت را می­شناختند و روایاتی که در شاهنامه راجع به ساعت و تنظیم وقت آمده جملگی گواه بر این است ساعت از نظر آنان همان مقدار زمانی بود که هم اکنون در جهان رایج است و گمان می­رود به جای ساعت واژه « پاس » به کار می­رفته است. (جنیدی، 1385).

 

[1] .samoel piner

علل اتلاف زمان:پایان نامه خود تنظيمي يادگيري

علل اتلاف زمان :

 

* در یک تقسیم­بندی کلی، عوامل اتلاف زمان، به دو دسته تقسیم می­شوند:

 

* عوامل خارجی ( تماس­های تلفنی، ملاقات­کنندگان سرزده، سایر مزاحمت­ها و … )

 

* عوامل داخلی ( یا خودساخته، فقدان نظم مشخص، شلوغی میز، عدم تمایل به واگذاری کارها به دیگران، امروز را به فردا افکندن، فقدان تصمیم­گیری موثر … )

 

اکثر ما تمایل داریم در بیان نقش عوامل خارجی وقت­کشی، اغراق کنیم و از آن­ها به عنوان عذرهای قانع کننده استفاده نماییم. اما ریشه اصلی اتلاف زمان در خصلت­های فردی ما نهفته است که باید علل و عوامل آن را شناخت و برای درمان آن­ها گام­های موثری برداشت. ( سیدی، 1383 ).

 

برخی از علل و عوامل اتلاف زمان عبارتند از :                                                                           1- بی­فکری و عمل­زدگی : به منظور دوری از این آفت باید به برنامه ریزی و اولویت بندی کارها پرداخت. در مدیریت زمان، تعیین هدف­ها و اولویت­های مربوط به کار از مهم­ترین امور به شمار می­رود، که با توجه به آن می­توان از به دام افتادن در امور جزئی و غیرضروری نجات یافت.

 

2 – بی­نظمی: فرد نامنظم علاوه بر اتلاف وقت خود باعث اتلاف زمان دیگران نیز می­شود.

 

3 – پرحرفی و بیهوده­گویی: پرحرفی باعث اتلاف وقت می­شود و انسان در آخر می­بیند از برنامه خود هم عقب مانده و هم چیزی به دست نیاورده است. پس بهتر است در جایی که لازم باشد حرف بزند و بیهوده­گویی نکند.

 

4 – اهمال­کاری: تعریف منجر به سنگین­تر شدن بار فرداها می­شود و نگرانی از کارهای مانده و دشواری انجام آن­ها به مرور زمان، منجر به بیماری­های عصبی و یا بی­تفاوتی نسبت به امور می­شود و به دنبال آن بی­نظمی و عدم تعهد نسبت به مسوولیت­ها رخ می­دهد و از همه مهم­تر فرصت­ها از دست می­رود.

 

5 – تنبلی و بی­حوصلگی : فرد تنبل چون اهل کار نیست حتی هدف­های قابل دسترسی و آسان را نایافتنی می­بیند و به همین دلیل اوقات خود را به بطالت می­گذارند. عوامل تنبلی عبارتند از: « عوامل گرایشی» مانند عدم تمایل به قبول زحمت یا ناراحتی، ترس از شکست، عزت­نفس کم، افسردگی، ملالت، خجالت، احساس تقصیر و … « عوامل شناختی» مانند اطلاعات ناکافی، مشخص نبودن اولویت­ها ، تردید داشتن، مطمئن نبودن درباره مسئله و ناتوانی در درک اقدام به جا و به موقع، تفکر منفی، هدف­های مبهم و …. « عوامل خارجی و محیطی » مانند سردرگمی، نبود تشکیلات، سر و صدا، فشار کاری بیش از حد« عوامل جسمانی» مانند خستگی، استرس، بیماری، ورزش نکردن، بی­تحرکی در طول روز، پشت میز نشستن ( خطیبی، 1389 ).                                                                                                          همچنین سعید اسلامی در کتاب مدیریت کاربردی وقت، آفات زمان را در سه زمینه دسته­بندی کرده است: 1- آفاتی که به خود فرد مربوطند، شامل بی­نظمی­، نداشتن برنامه اولویت کاری، ضعف ارتباط، عدم اطلاع کافی، بی­علاقگی، فشار روانی، تعارفات و رودربایستی ، دخالت غیرضروری در برخی کارها.                                     2-آفاتی که به دیگران مربوطند: شامل مکالمات تلفنی، جلسات، تفویض اختیار.                                           3- آفات پیش­بینی نشده: شامل تصادفات، خرابی ماشین، بیماری و …. ( شادمان فر، 1392).

نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی

جلسات غیرضروری، میز یا محدوده کار نابسامان، تلفن­های غیرضروری، صرف وقت زیاد برای پاسخگویی به نامه­ها، مشکل داشتن با تکنولوژی، اختصاص زمان طولانی به برنامه­ریزی، اختصاص زمان طولانی به تحلیل اشتباهات، از دیگر عوامل اتلاف زمان می­باشند. ( مهریزی، 1384 ).

اختلال مصرف غذای دوری جو//پایان نامه دشواری تنظیم هیجانی

اختلال مصرف غذای دوری جو- محدود کننده

 

این اختلال جایگزین اختلال تغذیه نو باوگی و کودکی DSM-IV شده و آن را گسترش می­دهد. ویژگی تشخیصی اصلی این اختلال اجتناب از مصرف غذا یا محدود کردن آن است  که با ناتوانی قابل ملاحظه بالینی در برآورده کردن نیازمندی­ها به مواد غذایی و یا مصرف انرژی ناکافی از طریق خوردن غذا آشکار می­شود. یک یا تعداد بیشتری از این ویژگی­های اصلی باید وجود داشته باشد: کاهش وزن چشمگیر، کمبود غذایی قابل ملاحظه(با تاثیر مربوط به سلامتی)،و ابستگی به تغذیه روده ای یا مکمل های غذایی خوراکی، یا اختلال محسوس در عملکرد روانی – اجتماعی(سید محمدی،1393).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

در برخی افراد اجتناب از غذا یا محدود کردن آن ممکن است به علت ویژگی های حسی کیفیت های غذا مثل حساسیت زیاد نسبت به رنگ، بو، بافت، دما، یا مزه غذا باشد. اجتناب از غذا یا محدود کردن آن ممکن است همچنین بیانگر پاسخ منفی شرطی باشد که با مصرف غذا بعد از تجربه­ای ناخوشایند یا انتظار آن مانند دچار خفگی شدن؛ معاینه آسیب زا که معمولا دستگاه معدی- روده ای را شامل می شود یا استفراغ کردن مکرر تداعی شده باشد(سید محمدی،1393).

 

اجتناب از غذا یا محدود کردن آن در ارتباط با مصرف غذای ناکافی یا بی علاقگی به خوردن عموما در طفولیت یا اوایل کودکی  ایجاد می­شود و تا بزرگسالی ادامه می­یابد. همچنین اجتناب بر­اساس ویژگی­های حسی  غذا در دهه اول زندگی ایجاد می­شود و امکان دارد تا بزرگسالی ادامه یابد. اجتناب مرتبط با پیامدهای ناخوشایند می­تواند در هر سنی ایجاد شود(سید محمدی،1393).

 

اطفال مبتلا به این اختلال ممکن است تحریک پذیر باشند و تسلی دادن آنها هنگام تغذیه دشوار باشد یا ممکن است بی احساس و کناره گیر به نظر برسند. در برخی موارد تعامل والد-فرزند ممکن است در مشکل تغذیه طفل دخالت داشته باشد. مصرف غذای محدود می­تواند ویژگی­های مرتبط را تشدید کند و به مشکلات تغذیه بیشتر کمک نماید. از جمله عوامل مرتبط خلق و خوی طفل یا اختلالات رشدی است که پاسخ­های طفل را به تغذیه کاهش می­دهد. در صورتی که تغذیه و وزن با تغییر مراقبت کنندگان بهبود یابند از وجود همزمان آسیب روانی والد  یا بهره کشی یا غفلت از کودک حکایت دارد.

 

این اختلال در کودکان شایع تر است، و عواملی همچون اختلالات اضطرابی، اختلال طیف اوتیسم، اختلال وسواس فکری-عملی و اختلال کاستی توجه – بیش فعالی، اضطراب خانوادگی، مادران مبتلا به اختلال خوردن، سابقه بیماری معدی-روده ای و دامنه ای از مشکلات جسمانی مرتبط با تغذیه بااین اختلال ارتباط دارند(سید محمدی،1393).

 

4-2-2- بی اشتهایی عصبی

 

بی اشتهایی عصبی سه ویژگی اصلی دارد. محدودیت مصرف انرژی مداوم، ترس شدید از افزایش وزن یا چاق شدن، یا رفتار مداومی که در افزایش وزن  اختلال ایجاد می کند؛ و اختلال در وزن یا شکل بدن خودپنداشته. فرد وزن بدنی را حفظ می­کند که زیر حداقل سطح عادی برای سن، جنس، مسیر رشد و سلامت جسمانی است. وزن بدن افراد اغلب این ملاک را پس از کاهش وزن قابل ملاحظه  برآورده می­کند، اما در کودکان و نوجوانان  به جای کاهش وزن، ممکن است به صورت متناوب، ناتوانی در رسیدن به افزایش وزن مورد انتظار یا حفظ کردن مسیر رشد عادی وجود داشته باشد یعنی در حالیکه فرد از نظر قد رشد می­کند(سید محمدی،1393).

 

افراد مبتلا به این اختلال معمولا ترس شدیدی از افزایش وزن یا چاق شدن دارند. این ترس شدید معمولا با کاهش وزن برطرف نمی­شود. در واقع نگرانی در مورد افزایش وزن حتی وقتی وزن کاهش می یابد ممکن است افزایش یابد. در این افراد تجربه و اهمیت وزن و شکل بدن تحریف شده است. برخی افراد به طور کلی احساس می­کنند چاق هستند اما باز هم نگرانند که اندام­های خاصی، مخصوصا شکم، کفل­ها، ران­ها خیلی چاق باشند. آنها برای ارزیابی وزن خود از روش­های مختلفی از جمله وزن­کشی مکرر، اندازه گیری وسواسی اندام­های بدن و استفاده مداوم از آینه برای وارسی کردن مناطقی که تصور می­کنند چاق هستند، استفاده می­کنند. عزت نفس افراد مبتلا به بی اشتهایی عصبی به برداشت آنها از شکل  و وزن بدنشان بسیار وابسته است. کاهش وزن اغلب به عنوان پیشرفت چشمگیر و علامتی از انضباط شخصی فوق العاده انگاشته می­شود، در صورتیکه افزایش وزن به صورت شکست غیر قابل قبول خویشتن­داری تصور می­شود(سید محمدی،1393).

 

این اختلال دو نوع فرعی دارد: نوع محدود کننده و نوع پرخوری/ پاکسازی .پرخوری/ پاکسازی بین بیماران مبتلا به بی اشتهایی روانی شایع است و تقریبا در 50 درصد آنها دیده می­شود .افراد بی اشتهایی مبتلا به نوع پرخوری/ پاکسازی خصوصیات مشترک زیادی با افراد مبتلا به پراشتهایی روانی بدون بی اشتهایی روانی دارند. بیماران مبتلا به نوع محدودکننده انتخاب غذا را محدود می­سازند و حتی المقدور کالری کمتری دریافت کنند و غالبا در ارتباط با غذا و سایر موضوع ها صفات وسواسی- جبری دارند. هر دو نوع افراد با وزن و شکل بدن اشتغال ذهنی دارند و هر دو ممکن است هر روز ساعتها ورزش کنند و عادت های غریب خوردن نشان دهند. هر دو نوع افراد ممکن است از نظر اجتماعی منزوی و علائم اختلالات افسردگی و کاهش علاقه جنسی داشته باشند. بعضی از مبتلایان به بی اشتهایی روانی اقدام به پاکسازی می کنند اما پرخوری ندارند(سادوک و سادوک،2007).

نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی

ویژگی­های مرتبطی که تشخیص متخصص بالینی را تایید می­کنند: نیمه گرسنگی کشیدن بی اشتهایی عصبی و رفتارهای پاکسازی  گهگاهی با آنها همراه هستند که می توانند به بیماری­های جسمانی قابل ملاحظه و بالقوه مهلک منجر شوند. صدمه تغذیه­ای مرتبط با این اختلال بر اغلب دستگاه­های اصلی بدن تاثیر می­گذارد و می­تواند انواع اختلال را ایجاد کند. اختلالات فیزیولوژیکی، از جمله فقدان قاعدگی، کاهش تراکم معدنی استخوان و نابهنجاری­های نشانه­های حیاتی شایع هستند(سید محمدی،1393).

 

شماری از افراد مبتلا به بی اشتهایی عصبی در صورتی که خیلی کم وزن باشند علایم و نشانه­های افسردگی نظیر خلق افسرده، کناره گیری اجتماعی، تحریک پذیری، بی خوابی، و کاهش میل جنسی دارند. ویژگی­های وسواس فکری-عملی مرتبط و نامرتبط با غذا اغلب برجسته هستند. اغلب افراد مبتلا به بی اشتهایی عصبی اشتغال ذهنی به افکار غذا دارند(سید محمدی،1393).

 

ویژگی­های دیگری که گاهی با بی اشتهایی عصبی ارتباط دارند عبارتند از نگرانی­هایی در مورد خوردن در حضور دیگران، احساس بیهودگی، میل شدید به کنترل کردن محیط خویش، تفکر انعطاف ناپذیر، خودانگیختگی اجتماعی محدود و  ابراز هیجانی بسیار مهارشده. افرادی که به نوع پرخوری/ پاکسازی مبتلا هستند، در مقایسه با افراد مبتلا به بی اشتهایی عصبی نوع محدود کننده از میزان تکانشگری بالاتری برخوردارند و به احتمال بیشتری الکل و داروهای دیگر را سوءمصرف می­کنند. بی اشتهایی عصبی عموما در طول نوجوانی یا اوایل بزرگسالی شروع می­شود. این اختلال به ندرت قبل از بلوغ یا بعد از 40سالگی شروع می­شود. شروع این اختلال معمولا با رویداد زندگی استرس زا، مانند ترک کردن خانه برای رفتن به دانشگاه ارتباط دارد (سید محمدی،1393).

 

 

 

بررسی رابطه ­ی بین مکانیزم­های دفاعی، طرحواره­های ناسازگار اولیه و دشواری تنظیم هیجانی با رفتارهای بیمارگونه­ی خوردن

پراشتهایی عصبی//پایان نامه دشواری تنظیم هیجانی

عوامل خطر و پیش آگهی:

 

افرادی که دچار اختلالات اضطرابی می­شوند یا صفات وسواسی نشان می­دهند بیشتر در معرض خطر ابتلا قرار می­گیرند. ارتباط با فرهنگ­ها و محیط­هایی که در آنها برای لاغری ارزش قائل می­شوند، تایید می­کند.مشاغل و مشغولیت­هایی که لاغری  را ترغیب می­کنند مانند مانکنی و ورزشکاری ممتاز نیز با خطر بیشتر ارتباط دارند(سید محمدی1393).

 

علائم و نشانه های جسمی:

 

شماری از علائم و نشانه­های جسمانی بی اشتهایی عصبی ناشی از گرسنگی کشیدن هستند. فقدان قاعدگی عموما وجود دارد، شکایت­هایی در مورد یبوست، دل درد، تحمل نکردن سرما، بیحالی و انرژی اضافی وجود داشته باشد. چشمگیرترین یافته در مورد معاینه بدنی لاغری است. عموما فشارخون پایین، کاهش حرارت بدن و کندکاری قلب قابل ملاحظه وجود دارد(سید محمدی،1393). همچنین خطر خود کشی در بی اشتهایی عصبی بالاست به طوری که میزان گزارش شده 12 در 100000 نفر است(سید محمدی،1393).

 

سبب شناسی:

 

بی اشتهایی روانی به نظر می رسد واکنشی در مقابل خواست­های نوجوان برای استقلال بیشتر و افزایش عملکرد اجتماعی و جنسی است. بیماران مبتلا به این اختلال، اشتغال ذهنی با خوردن و افزایش وزن را جانشین سایر مسائل طبیعی نوجوانی می­کنند. این اشتغال ذهنی­ها به افکار وسواسی شباهت دارند. بیماران مبتلا به بی اشتهایی روانی نوعا فاقد احساس خود مختاری و خود بودن هستند(سادوک و سادوک، 2003).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

بسیاری از این بیماران احساس می­کنند جسم آنها به نوعی تحت کنترل پدر و مادرشان است. گرسنگی کشیدن ممکن است تلاشی برای کسب اعتبار به عنوان فردی خاص باشد. تنها از طریق اعمال خود انضباطی غیر عادی است که بیمار  بی اشتها احساس خودمختاری و خود بودن می­کند(سادوک و سادوک، 2003).

 

متخصصین روانکاوی معتقدند که این بیماران جوان از نظر روانشناختی نتوانسته­اند خود را از مادرانشان جدا کنند. ممکن است بیمار احساس کند که جسم او به تسخیر مادری مزاحم و فاقد هم حسی درآمده است. گرسنگی کشیدن ممکن است ناخودآگاه به معنی متوقف کردن رشد این شیء درونی مزاحم و لذا نابود کردن آن باشد. غالبا یک فرایند همانندسازی با فرافکنی در تعامل بین بیمار و خانواده او در کار است. بسیاری از بیماران بی اشتها احساس می­کنند که امیال دهانی آزمندانه و نامقبولند؛ و به این طریق آن را با فرافکنی رد می­کنند(سادوک و سادوک، 2003).

 

5-2-2-پراشتهایی عصبی:

 

این اختلال سه ویژگی اصلی دارد: دوره های مکرر پرخوری، رفتارهای جبرانی نامناسب مکرر برای پیشگیری از افزایش وزن  و ارزیابی خود بی جهت تحت تاثیر وزن و شکل بدن قرار دارد. پرخوری و رفتارهای نامناسب برای اینکه واجد شرایط این تشخیص باشند باید بطور متوسط حداقل یک بار در هفته به مدت سه ماه روی دهند(سید محمدی،1393).

 

دوره پرخوری به صورت خوردن در مدت زمان مجزا، با مقدار غذایی که قطعا بیشتر از آن است که اغلب افراد در مدت زمان مشابه تحت شرایط مشابه می­خورند. وقوع مصرف غذای بیش از حد باید با احساس نداشتن کنترل همراه باشد تا دوره پر خوری محسوب شود. شاخص نداشتن کنترل ناتوانی در خودداری از غذا یا متوقف کردن خوردن پس از شروع آن است. اختلال در کنترل مرتبط با خوردن ممکن است مطلق نباشد؛ برای مثال امکان دارد فرد در هنگامی که با تلفن حرف می زند به پرخوری ادامه دهد اما هنگامی که دوست یا همسرش وارد اتاق می شود خوردن را متوقف کند(سید محمدی،1393).

 

برخی افراد می­گویند که دوره های پرخوری آنها  دیگر با احساس نداشتن کنترل مشخص نمی­شود بلکه با الگوی کلی­تر خوردن کنترل نشده مشخص می­شود. در صورتی که افراد بگویند  از تلاش برای کنترل کردن خودشان دست کشیده اند، در این صورت باید وجود نداشتن کنترل در نظر گرفته شود. در برخی موارد، پرخوری می­تواند برنامه ریزی شده نیز باشد.

 

نوع غذایی که هنگام پرخوری مصرف می­شود در بین افراد و فردی خاص تفاوت دارد. به نظر می­رسد که پرخوری بیشتر با نابهنجاری در مقدار غذایی که مصرف می­شود مشخص می­شود تا با اشتیاق برای غذایی بخصوص. با این حال افراد هنگام پر خوری­ها گرایش دارند غذاهایی را بخورند که در غیر این صورت از آنها اجتناب می­کردند.افراد مبتلا به پرخوری عصبی معمولا از مشکلات خوردن خود خجالت می­کشند و سعی می­کنند نشانه­های خوردن خود را مخفی کنند. پرخوری معمولا تا حد ممکن مخفی صورت می­گیرد و معمولا تا زمانی ادامه می یابد که فرد به طور ناراحت کننده یا حتی دردناکی سیر شده است(سید محمدی،1393).

 

رایج ترین پیشایند پرخوری، عاطفه منفی است. راه اندازهای دیگر عبارتند از: عوامل استرس زای میان فردی، محدودیت غذایی، احساس­های منفی در رابطه با وزن بدن، شکل بدن، و غذا، بی حوصلگی و پرخوری می­تواند عواملی را که موجب این دوره شده اند در کوتاه مدت به حداقل رسانده یا تسکین دهد، اما ارزیابی خود و ملالت اغلب پیامدهای درنگیده هستند.

 

ویژگی اصلی دیگر پرخوری عصبی استفاده مکرر از رفتارهای جبرانی نامناسب برای پیشگیری از افزایش وزن است که جمعاً با عنوان رفتارهای پاکساز یا پاکسازی به آنها اشاره می­شود. شماری از افراد مبتلا به پرخوری عصبی از چندین روش برای جبران کردن پرخوری استفاده می­کنند. استفراغ رایج ترین رفتار جبرانی نامناسب است. تاثیرات فوری استفراغ، تسکین ناراحتی جسمانی و کاهش ترس از افزایش وزن است. در برخی موارد استفراغ به خودی خود هدف می­شود، و افراد پرخوری می­کنند تا استفراغ کنند یا بعد از خوردن مقدار کمی غذا استفراغ می­کنند. افراد مبتلا به پرخوری عصبی برای استفراغ کردن از روش­های مختلف استفاده می­کنند از جمله اینکه از انگشتان یا ابزارهایی برای تحریک کردن بازتاب عق زدن استفاده می­کنند. افراد عموماً در استفراغ کردن ماهر می­شوند و سرانجام می­توانند به اراده خود استفراغ کنند. به ندرت افراد از شربت یا اپیکا برای استفراغ کردن استفاده می­کنند.رفتارهای پاکسازی دیگر سوء مصرف ملین ها و مدرات را شامل می­شوند. در موارد نادر، از چند روش جبرانی دیگر نیز ممکن است استفاده شود. افراد مبتلا به پرخوری عصبی ممکن است بعد از دوره­های پرخوری، تنقیه­ها را سوء مصرف کنند، اما این به ندرت تنها روش جبرانی مورد استفاده است. افراد مبتلا به این اختلال ممکن است برای اجتناب از افزایش وزن، هورمون تیروئید مصرف کنند. افراد مبتلا به دیابت و پرخوری عصبی ممکن است مصرف انسولین را حذف کرده یا کاهش دهند تا از این راه سوخت و ساز غذای مصرف شده را هنگام پرخوری­ها کاهش دهند. افراد مبتلا به پرخوری عصبی ممکن است به مدت یک یا چند روز روزه بگیرند یا بیش از حد ورزش کنند تا از افزایش وزن جلوگیری کنند. ورزش در صورتی بیش از حد محسوب می­شود که به طور قابل ملاحظه­ای در فعالیت­های مهم اختلال ایجاد کند، در مواقع نامناسب یا موقعیت­های نامناسب صورت گیرد، یا فرد با وجود آسیب یا عوارض جسمانی دیگر به ورزش کردن ادامه دهد(سید محمدی،1393).

 

 

 

بررسی رابطه ­ی بین مکانیزم­های دفاعی، طرحواره­های ناسازگار اولیه و دشواری تنظیم هیجانی با رفتارهای بیمارگونه­ی خوردن